printlogo


کد خبر: 179984تاریخ: 1396/5/28 00:00
سقوط نعش واشنگتن از برج ترامپ

شروین طاهری: خیلی از ما و دیگر مردم جهان هنوز هم  آمریکا را با فیلم‌های غرب وحشی‌اش می‌شناسیم که دوران برده‌داری و جنگ داخلی ایالات شمالی و جنوبی را روایت می‌کنند. شاید نسل ما این روزها بیشتر وسترن‌های معاصر فضایی و تخیلی و آخرالزمانی را بپسندد اما بسیاری از پدر‌ها و مادرهای‌مان حتما یک دوجین از  آن اسطوره‌های بزن‌بهادر سلولوئیدی از «جان وین» گرفته تا «کلینت ایستوود»، در قامت گاوچران‌ها و ششلول بندهای هالیوودی و اسپاگتی در گنجه خاطرات‌شان ‌دارند.
چند وقتی است فضا برای این خاطره‌بازی‌ها مساعد شده است؛ نیازی هم به دانلودهای طولانی و در آوردن دی‌وی‌دی‌ها از قاب‌شان یا حتی گرفتن غبار وی‌اچ‌اس‌های قدیمی نیست، حتی اینکه بخواهیم بنشینیم و شبکه‌های درب و داغانی را بالا و پایین کنیم که وسط تبلیغات گارسینیا کامبوجا و برچسب ضد زگیل، فیلم‌های قدیمی هم نشان می‌دهند. همین که تلویزیون را روی نخستین شبکه خبری روشن کنیم مستقیم می‌رویم به غرب وحشی.
گزارش‌های خبری حالا فقط داعشی‌ها را چاقو به دست با ماسک‌های سیاه نشان نمی‌دهند - که البته می‌دانیم و می‌دانید که اینها هم قاب‌هایی بیشتر هالیوودی هستند تا هزار و یک شبی – بلکه حالا شبانه‌روزی از دو قدمی کاخ سفید واشنگتن، بورس تجارت جهانی نیویورک و سیلیکون ولی کالیفرنیا، تصاویری مخابره می‌شود که جماعتی سفید بی‌اعصاب را مشعل به دست نشان می‌دهد که واقعا انگار از دل تاریخ درآمده‌اند و در عصر تعاریف پساملیتی و پسانژادی و حتی پساجنسیتی یکهو فریاد می‌کشند: «حق برتری سفید، خون و خاک، بمیر کاکا سیاه، گم شو جهود!» و فقط فریاد نمی‌کشند، بلکه مسلح می‌گردند و به مخالفان ضد فاشیست یا چپگرایشان حمله می‌برند و آدم هم  می‌کشند. همه اینها را زیر پرچم پیژامه‌ای ایالات متحده و زیر لوای اصل آزادی بیان انجام می‌دهند، اگرچه خود پرچم کنفدراسیون ایالت‌های جنوبی حامی برده‌داری را در دست دارند.
لابد می‌پرسید این است عاقبت زیستن در مهد دموکراسی جهان؟ اما نباید زود قضاوت کرد چون شاید حقیقت آمریکا همیشه همین طور بوده و به هزاران ترفند تنها روی موجه‌ترش را به ما نشان داده باشند. فراموش نکنیم که سفیدهای آمریکا تا دهه 1970 و تا چند سال پس از لغو قانون برده‌داری همچنان به طور نظام‌مند در حال قتل و سرکوب و تحقیر سیاهان بودند. چه کسانی مالکوم ایکس و مارتین لوترکینگ را ترور کردند؟
دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما هم یک عصر قلابی و سوءتفاهمی بزرگ در تاریخ آمریکا بود. درست مثل اینکه شخصیت سینمایی «جانگو» پس از آزادی از بردگی، نماد صلیبیون را از جرج بوش تحویل گرفته باشد و  دایره زنگی کاکاسیاه‌ها و نماد بردگان آمریکایی را بالای آن چسبانده باشد. نتیجه می‌شود نماد همجنسگرایی یا همان جنبشی که گسترش آن نقش مهمی در خیزش یانکی‌های سفید حامی ترامپ علیه لیبرال‌ها در انتخابات پاییز گذشته داشت.
با این حال امروز این سفیدبرترپندارهای افراطی(!) با آنکه ظاهرا رنگین‌پوستان شبه‌جهان سومی آمریکا را هدف قرار می‌دهند با آن «رژه وحشت»شان دیگر برای ما جهان سومی‌ها چندان غریب نیستند.
یک‌جور صداقت و اصالت وحشی و به‌اصطلاح «اوریجینال» در آنها موج می‌زند، درست مثل خود ترامپ. انگار که دریافته باشیم آنها برخلاف ژست خودبزرگ‌بینانه‌شان از مریخ نیامده‌اند، بلکه از همان غرب وحشی وسترن‌های آشنای ما در خارج از جهان مدرن آمده‌اند. شاید آنها هنوز تصور کنند مثل گذشته ارباب هستند اما خب! زمانه عوض شده، جهان به جلو رفته و آنها در زمان به عقب رفته‌اند. البته پیشنهاد بی‌بی‌سی، صدای آمریکا و من و تو، این است که خدای نکرده نباید آنها را نژادپرست، نازی یا تروریست بخوانیم حتی اگر تمام شبکه‌ها و تارنماها و روزنامه‌های آمریکا همصدا با سیاستمداران و مردم‌شان چنین نسبتی به آنها بدهند. شبکه‌های پارسی‌زبان متعلق به شرکای آنگلوساکسون ترامپ نمی‌خواهند مثل او  بند را آب بدهند و دوست ندارند ما این طور فکر کنیم که همه غرب دارد دوباره به یک‌باره وحشی می‌شود. اما مساله اینجاست که با مشاهده آنچه این روزها در شارلوتسویل و بسیاری دیگر از شهرهای متفرقه ایالات متفرقه آمریکا می‌گذرد، این سوال برای مخاطبان این شبکه‌ها پیش می‌آید که نکند سحر معجون مدرنیته اثرش را از دست داده و غربی‌ها دارند «شرک»وار  همین‌طور در جست‌وجوی اصل‌شان به روزگار وصل‌شان بازمی‌گردند اما در حقیقت به عصر غرب وحشی، عصر تاریک برده‌داری و جنگ شمال و جنوب بر سر آن، آدم‌سوزی‌های قرون‌وسطی، نسل‌کشی وایکینگ‌ها، جنگ‌های صلیبی و  چه بسا جنگل‌نشینی اعقاب اولیه همین‌هایی که امروز خود را نژاد برتر سفید از نسل مردم شمال اروپا می‌خوانند؟
آنچه ترامپ در نشست خبری جنجالی همین سه‌شنبه گذشته گفت در حقیقت آب پاکی بود روی دست هر آنکه آمریکا را مهد برابری نژادی تصور می‌کرد.
او به شکلی احمقانه تلاش کرد با ادبیات سیاسی کودکانه خود حساب نژادپرستان مسیحی کوکلاکس کلان و همینطور همتایان لامذهب نازی‌شان را از وطن‌پرستانی معصوم که به زعم او در ماه‌های اخیر در نیواورلئان، بالتیمور و شارلوتسویل جمع شده‌اند تا از هویت تاریخی آمریکا دفاع کنند، جدا کند.
ترامپ دفاع از بقای مجسمه‌های ژنرال‌های بزرگ کنفدراسیون جنوبی‌ها را که اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم ساخته شده بودند مشروع دانست؛ مجسمه‌هایی از ژنرال رابرت لی و ژنرال استونوال جکسون در ایالت‌های ویرجینیا، مریلند، فلوریدا و لوئیزیانا که حامیان برده‌داری در جنگ‌های داخلی را در نقش قهرمانان تاریخ کوتاه آمریکا معرفی می‌کنند.
اما ترامپ آنجا تیرخلاص بر پیکر مفهوم آمریکا زد که در پاسخ به خبرنگاری که ژنرال لی را نژادپرست و طرفدار برده‌داری می‌دانست بند را چنین آب داد: «جرج واشنگتن هم برده‌دار بزرگی بود. توماس جفرسون هم از برده‌داران بزرگ بود. آیا باید برویم و مجسمه آنها را برداریم؟»
آیا این گذشتن ترامپ از نعش واشنگتن به عنوان بنیانگذار نرم‌افزار ارزش‌های آمریکایی نبود؟ سیاستمدار فراماسونی که اواخر قرن هجدهم ایالات مستعمره‌نشین بریتانیا را متحد کرد و در جنگ استقلال به پیروزی رساند و خود به عنوان نخستین رئیس‌جمهور آمریکا برگزیده شد. جرج واشنگتنی که سنگ بنای دموکراسی را در غرب گذاشت و اعلامیه حقوق بشر اروپایی را مبنای قانون اساسی آمریکای آزاد قرار داد.
نکته‌ای که نباید مغفول بماند این بود که ترامپ به عنوان آخرین رئیس‌جمهور آمریکا پنبه نخستین رئیس‌جمهور را نه از کاخ سفید پایتخت، یادگار جرج واشنگتن، بلکه از بالای برج عاجش در منهتن نیویورک زد و نعش او را از آن بالا پایین انداخت. اینکه او تنها 4 روز پس از بلوای شارلوتسویل در قلب ایالت ویرجینیا، ایالتی سفیدپوست‌نشین که «ریچموند» پایتخت جنوبی‌های برده‌دار را در جریان جنگ‌های داخلی قرن نوزدهمی در خود جای می‌داد، صریحا با نژادپرستانی که هویت ژنتیکی خود را معادل تاریخ آمریکا و حتی تمدن غرب می‌دانند، اعلام همبستگی می‌کرد، چه معنایی جز این داشت که آمریکای مطلوب او و حامیانش با آمریکای دموکراتیکی که تبلیغ می‌شود ماهیتی متفاوت دارد. ترامپ صریحا دفاع از برده‌داران را به دفاع از تاریخ و هویت آمریکا گره زده است. او با یک شیب تصاعدی تا پایان هفته، حمایت خود از نژادپرستان را افزایش داد. تا آنجا که در توئیت‌های جنجالی پنجشنبه پیش، زدن پنبه ارزش‌های آمریکایی را به مرحله جایگزینی ارزش‌های حقوق‌بشری مندرج در متمم چهارم قانون اساسی آمریکا با منطق کاپیتالیستی اصالت انتفاع حتی به قیمت برده‌داری رساند.
او پایین کشیدن نمادهای برده‌داری از جمله مجسمه‌های امثال ژنرال لی و ژنرال جکسون را اینگونه توصیف کرد: «غم‌انگیز است که تاریخ و فرهنگ کشور باعظمت ما با برداشته شدن این مجسمه‌های زیبا تکه‌پاره می‌شود...» این معنایی ندارد جز  گره زدن تاریخ دویست و اندی ساله آمریکا به افتخار برده‌داری. گویی که او رسالت خود می‌داند که 150 سال پس از شکست، در قامت یک رهبر جنوبی از شمالی‌هایی که شکوه نژادپرستی سفید را لکه‌دار کردند انتقام بگیرد.
او دوست دارد همچنان ادای ارباب سفید را درآورد اما با صراحت و پرده‌دری بی‌مثالش نه فقط  آن پرده مزورانه و سانتی‌مانتال «رویای آمریکایی» را از جلوی چشم جهانیان کنار زده، بلکه به شکلی باورنکردنی حتی پرده سینمای هالیوودی را که میان ما و حقیقت آمریکا فاصله می‌انداخت دریده و تاریخ را درنوردیده تا آمریکا را به دوران غرب وحشی ببرد. دورانی که ایالات شمالی و جنوبی بر سر برده‌داری و منافع تجاری ناشی از آن یکدیگر را قصابی می‌کردند.
 البته این یک سوءتفاهم بزرگ است که بگوییم دونالد ترامپ با قوانین ضدمهاجرتی‌اش آمریکا را از دسترس مردم جهان دور کرده است، اتفاقا به لطف این «جان وین» جدید و اکثریت گاوچران‌های سفیدپوستی که در انتخابات ریاست‌جمهوری 2017 به او رای دادند، فرهنگ چاله‌میدانی یانکی‌ها طوری بر کاخ سفید مستولی شده که عوام عالم خیلی صریح حقیقت پیام‌های سلطه‌جویانه عمو سام را در غیاب ادبیات قراردادی استعمار با ترجیع‌بندهای تکراری تهوع‌آورش چون «دموکراسی» و «حقوق بشر» درک می‌کنند.


Page Generated in 0/0059 sec