صادق فرامزی:در روزهایی که گذشت و درست در میانه ردوبدلشدن خبرهای بررسی صلاحیت وزیران پیشنهادی دولت در مجلس شورای اسلامی، خبری مبنی بر اعتصاب غذای یکی از سران فتنه در شبکههای اجتماعی دست به دست و تبدیل به سوژهای جنجالی میان برخی کاربران شد. در همان ساعات اولیه نشر خبر بود که برخی کاربران حامی این فرد سخن از آغاز اعتصاب غذایی دستهجمعی برای رسیدگی به مطالبات محصوران را پیش کشیدند و دستهای دیگر با از رو بستن شمشیر به سمت دولت، از وعده محقق نشده روحانی برای رفع حصر گلایه کردند و مدعی سوءاستفاده ابزاری رئیسجمهور از حساسیتهای خود شدند اما در این میان نیز عدهای دیگر از کاربران با استفاده از هشتگ #نمایش_ اعتصاب تحلیلهایی دیگر از این قضیه کردند و آن را تقلایی برای دیده شدن و دست و پایی برای بر سر زبانها افتادن قلمداد کردند. هرچه که بود داستان این اعتصاب غذا بیش از زمان یک «روزه کلهگنجشکی» ادامه پیدا نکرد (بعدا معلوم شد همین هم نبوده) تا رئیس مجلس ششم همانند آن دسته از نمایندگان متحصن آن مجلس که عاقبت «روزه سیاسی»شان با انتشار عکسهای چلوکبابخوریشان در پشتپرده تبدیل به یک طنز سیاسی شد باز هم در مطرح کردن خود ناکام بماند.
آنچه اکنون مطرح است چرایی متوسل شدن به این رویکرد توسط سران فتنه و حامیانشان است.
برخلاف آنچه در روزهای اخیر از زبان این شیخ فتنه نقل شده، بعید است مطالبه برگزاری دادگاه بهجای حصر علت اصلی این اقدام باشد، چرا که آنان خود بهتر از هرکسی از حکم احتمالی دادگاه و دست خالی خود در دفاع از عملکرد 20 ماهه خویش در حدفاصل خرداد 88 تا بهمن 89 آگاه هستند و اگر نیز بنا بر صحت چنین ادعایی باشد، انفعال در پیگیری چنین روالی توسط آنان در شش و نیم سال گذشته مورد سوال قرار میگیرد. با این اوصاف علت اصلی چنین خودزنیای برای مطرح کردن خویش در افکارعمومی چیست؟ اگر آنگونه که حامیان فتنه ادعا میکنند موفقیت روحانی در 2 انتخابات اخیر مدیون حامیان این جنبش است، چرا او بهعنوان رئیس شورایعالی امنیت ملی هیچگاه پیگیر این مساله نبوده و حتی به قول حامیان این جریان از وانمود کردن به چنین عملی نیز دریغ کرده است؟ اگر آنگونه که توسط برخی فعالان اصلاحطلب گفته میشود رای 24 میلیونی رئیسجمهور پیش از آنکه رأی به جناب روحانی باشد رای به محصوران بوده است(!) علت چنین ضعفی در پیگیری پایان یافتن حصر چیست؟ واقعیت آن است که شکاف موجود میان آنچه در 29 اردیبهشت رخ داد و آنچه سعی میشود بهعنوان 29 اردیبهشت تصویر شود، آنقدر عمیق است که همه این فرضیهها را باطل میکند؛ چه آنکه رفتار اخیر نیز گواهی بر این مدعاست.
پیرامون رفتارشناسی دولت در عدم تمایل برای هزینه کردن خویش به پای جریان فتنه و حتی رفتار کجدار و مریز اصلاحطلبان در پیگیری این مساله اشاره به چند نکته حیاتی و لازم است:
1- دولت بخوبی میداند مساله فتنه88 برای عموم مردم یک مقوله پایان یافته است، این را میشود از طریقه تبلیغاتی رئیسجمهور در 2 انتخابات اخیر فهمید. هرچند روحانی در جمعهای اصلاحطلبان، حرف از پایان حصر میزد اما هرگاه در میدانی قرار میگرفت که عموم مردم مخاطب سخنانش قرار میگرفتند (حضور در 6 مناظره انتخاباتی در سالهای 92 و 96 مهمترین مصادیق این ادعاست) حتی به کنایه سخنی در باب سال 88 به زبان نمیآورد. او بهتر از هرکس دیگری میدانست تعریف کردن خود در این پازل میتواند آرای قابل توجه اما کمسروصدایی که روحانی را گزینهای در جهت «ثبات» و «آرامش» میدانستند از دست بدهد. او بعد از پیروزی در انتخابات هم بخوبی میدانست که آنچه او را 2 بار به پاستور راهی کرده بیم و امیدهای معیشتیای است که او توانسته بود در افکارعمومی آنها را به رویکرد سیاست خارجه خود پیوند بزند. با چنین فضا و شرایطی طبیعی است که روحانی نه تنها تمایل چندانی برای هزینه کردن به پای مهرههای سوخته اصلاحات نداشته باشد که حتی میدان یافتن آنان را سدی برابر ثبات و آرامش فرض کرده و تهدیدی در برابر دولت خویش بداند.
2- رابطه قیممآبانه روحانی با اصلاحطلبان این گلایه را در آنان بهوجود آورده است که روحانی اصلاحطلبان را فقط برای پادویی تبلیغاتی خود در انتخاباتها نیاز دارد و در چینش کابینه، مشورت گرفتن، پیگیری مطالبات و... هیچ تمایلی به آنان ندارد. در این میان اصلاحطلبان نیز که به قدرت رسیدن روحانی را حاصل تلاشهای خود میدانند و قطعا هزینههای دولت روحانی به پای آنان نوشته میشود و البته باید نوشته شود؛ با سرخوردگی از وضع موجود علت را در فاصله افتادن میان خود و نظام جستوجو میکنند. آنان در تضادی گرفتار شدهاند که میخواهند در جایگاه اپوزیسیون نظام، خود را ادامه روند خروج از حاکمیت سال 88 تلقی کنند اما قوه مجریه و قوه مقننه بهعنوان عظیمترین نهادهای حاکمیتی را نیز از خود بدانند! این تضاد دقیقا مورد مطلوب روحانی برای بازی کردن با کارتهای اصلاحطلبان است. فضایی که اصلاحطلبان برای تقویت اپوزیسیونی خود مجبورند مهمترین نهاد حاکمیت یعنی دولت را مورد حمایت قرار دهند اما شانس بازگشت به آن را از دست رفته بدانند. ماحصل چنین فضای شکل گرفته بروز عقلانیتی است که روز به روز بیش از پیش لزوم عبور از سال 88 را برای اصلاحطلبان ملموس و قابل دفاع میکند و باعث آن میشود حتی غالب اصلاحطلبان نیز پیگیری حصر و دفاع از سران فتنه را در تضاد با عقلانیت سیاسی خود ببینند (واکنشهای مجازی چند روز اخیر حامیان فتنه به سران اصلاحات گویای فراگیری این تفسیر است).
3- با نظر به سطور بالا جریان فتنه خود بهتر از همه به موقعیت سیاسی خویش آگاهی دارد. موقعیتی که میتوان با تمثیل «زخم بستر سیاسی» از آن یاد کرد و طبیعی است اعتصاب غذایی ولو به اندازه یک روزه کلهگنجشکی میتواند اندک تحرکی برای این بیمار محسوب شود تا با این زخم بستر به شکل مادامالعمر از هر تحرکی محروم نشود. آنان بخوبی دریافتهاند که برداشت غالب حتی در میان نزدیکانشان اینگونه است که حمایت از اتفاقات سال 88 آنان را در موقعیتی قرار میدهد که چوبش را خود بخورند اما نانش را دیگری. آنان نیک میدانند غالب افراد ارشد ستادیشان در این سالها سمت وزارت را به عهده داشتهاند اما حتی به اندازه یک موضعگیری حاضر نبودهاند موقعیت وزارت خود را به خطر بیندازند و طبیعی است در این میان انتظار ورود رئیسجمهور و هزینه کردن خود پای چنین مسالهای دور از عقلانیت سیاسی تفسیر شود. نمایش اعتصابی که تنها چند ساعت پس از شروعش به اتمام رسید پیش از هر چیز تقلایی برای عبور از این «زخم بستر سیاسی» بود، زخم بستری که سالهاست تعیینکنندگی خود را در میان معادلات سیاسی کشور از دست داده و تنها تبدیل به یک خاطره سیاسی ناکام شده است، زخم بستری که مدعیان ابطال انتخابات را مدعی تمایل به حضور در دادگاههایی کرده که سالها آنان را فرمایشی و نمایشی میخواندند، زخم بستری که طرفداران تحریم انتخابات را سالهاست از خواب بیدار کرده تا خود این بار برای افکارعمومی در باب تعیینکنندگی آرای انتخاباتیاش قسم حضرت عباس(ع) بخورند. این زخم بستر میتواند همینگونه ادامه یابد و حادتر شود، پس چند ساعت غذا نخوردن نمیتواند این حجم انزوا را جبران کند!