ناصر جوادی
با توجه به پایان کار دولت یازدهم و معرفی کابینه دوازدهم از سوی رئیسجمهور گزارش عملکرد چهارساله 2تن از وزیران کابینه یازدهم را مورد بررسی قرار میدهیم.
محمود واعظی، وزیر سابق ارتباطات و فناوری اطلاعات:
اقدامات ستادی:
۱) تشکیل ستاد «تسریع در روند انتقال کاربران ایرانی از وایبر به تلگرام» از طریق ایجاد گروه در تلگرام!
۲) تهیه و تنظیم و تصویب قوانین گروه مذکور در بند یک!
۳) ابلاغ قوانین مذکور در بند دو به اعضای گروه مذکور در بند یک!
اقدامات عملکردی در سطح ملی:
۱) بهروزرسانی گروه مذکور در بند یک اقدامات ستادی به سوپرگروه!
۲) پین کردن قوانین مذکور در بند ۲ اقدامات ستادی در گروه مذکور در بند یک اقدامات ستادی!
۳) تذکر به اعضای گروه در مورد ارسال استیکرها و پستهای منشوری!
۴) سفارش ساخت ماهواره ملی ایران به یک کشور دیگر!
۵) جلوگیری از بسته شدن تلگرام توسط افراد نامعلوم، به همت شخص وزیر و با کمک رئیس جمهور!
۶) عدم ارسال عدد ۱ به ۲۰۰۰۳۲جهت اعلام مخالفت زیر پوستی با ارسال شدن پیامکهای تبلیغاتی کلاهبردارانه، توسط اپراتورهای تلفن همراه!
اقدامات عملکردی در سطح استانی:
اصفهان: جلوگیری از بسته شدن تلگرام!
ایلام: جلوگیری از بسته شدن تلگرام!
گیلان: جلوگیری از بسته شدن تلگرام!
مازندران:...
محمدرضا نعمتزاده، وزیر سابق صنعت معدن و تجارت:
متاسفانه جناب نعمتزاده حال نگارش گزارش عملکرد چهارسالهشان را نداشتند و سفارش وارد کردن «گزارش عملکرد» از خارج را دادهاند که به دلیل تحریمها هنوز وارد نشده! به همین دلیل تنها به بیان خاطرهای از یک روز کاری ایشان که مشتی است نمونه خروار اکتفا میکنیم.
ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه بود که وارد دفترم شدم، مسئول دفترم به محض مشاهده من به ساعتش نگاه کرد! وارد دفتر شدم یک عده با ایجاد کمپین
# خرید- خودروی- صفر- ممنوع به خیال خودشان میخواهند ما را مجبور به ارتقای کیفی صنعت خودروسازی کنند ولی کور خواندهاند! چهارتا فحش آبدار نثارشان میکنم، دستور حذف گیربکس از پراید صفر را هم به مدیرعامل سایپا میدهم! خسته شدم امروز خیلی کار کردم، وسایلم را جمع میکنم که به خانه بروم، ساعت ۱۱ است. مسئول دفتر به ساعتش نگاه میکند! چپ چپ به او نگاه میکنم و میگویم «چیه نکنه باید از تو اجازه بگیرم؟!» میگوید«اختیار دارید قربان، ولی ماشاءالله برای خودتان یک پا ۹۱۱ هستیدها!» لبخندی میزنم و میگویم«به خاطر استقامتم من را به کامیون بنز ۹۱۱ تشبیه میکنی؟» میگوید« نه قربان برای قدمتتان! و ساعت کاریتان که ۹ میآیید و ۱۱ میروید!» لبخندم را از روی صورتم جمع میکنم و دستور وارد کردن یک مسئول دفتر از خارج را به معاونم میدهم!