جواد حیدری: «آذرماه سال 88 بود. مرحوم منتظری از دنیا رفته بود و جریان مدعی تقلب در انتخابات آن سال، بهانه دیگری برای برگزاری یک تجمع پیدا کرده بود. آن سالها دانشجو بودم. در صحن خلوت دانشگاه و در حالی که با همه فراخوانهای وبلاگی جمعیت کمی برای تجمع به صحن دانشگاه آمده بود، چندنفری شعار میدادند: عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز! مرجع تقلید ما، پیش نِداست امروز. «چندتایی از این شعاردهندگان را میشناختم. اصلا به اصل تقلید اعتقادی نداشتند که به «مرجعش» اعتقاد داشته باشند اما خب بهانه خوبی بود برایشان».
مدتی پیش جایی نوشتم از این به بعد هر وقت بخواهم «فتنه» را توضیح بدهم، همین چندخط خاطره تندی بیمحابا و بدون شناخت آن چند دانشجو را به اضافه «مرجع تقلید ما، پیش نداست امروز» تعریف میکنم. اینطور خوب میفهمند «فتنه» یعنی چه!
حالا هم چند روزی است که دوباره همانهایی که بیمحابا و بدون آنکه بدانند چه برسر خود و جریان خود میآورند - تا منتهاالیه رادیکالیسم پیش رفتند - ماجرای کوچکی را سر دست گرفتهاند و به خیال خود گمان میکنند کاری از دستشان برخواهد آمد. حال آنکه محمد خاتمی با همه «تکرار»هایش میگوید: «کاری از دست من ساخته نیست»!
8 سال پیش در همین روزها وقتی بیآنکه حواسشان به آنچه بعد از اردوکشی خیابانی اتفاق خواهد افتاد باشد، تا توانستند تا «ته خط» ادامه دادند. «ته خط» دقیقا همانجایی بود که بعدش 9دی اتفاق افتاد. آنها سوار بر رادیکالیسم تا «ته خط» ادامه دادند در حالی که میتوانستند ادامه ندهند. در حالی که میتوانستند بدیهیترین دودوتا چهارتای دنیا را قبول کنند. اینکه 24 از 13 بزرگتر است را میگویم. اینکه «آخر چطور میشود، 11میلیون تقلب کرد؟» اما نپذیرفتند. ظرفیت و فرصت گفتوگو با حاکمیت را از دست دادند و به تعبیر خودشان، خودشان را از حاکمیت اخراج کردند. محمدخاتمی که در آن سال و سوار بر همین قطار رادیکالیسم و با آن همه مدعای گفتوگو همه راههای گفتوگو را بر خود و جریانش بست، تقاضای «رفراندوم» و ابطال انتخابات کرد. 2 سال بعد در محفلی صریحا اذعان کرد: «من هیچ وقت نگفتم، تقلب شده». جملهای که هیچ وقت در سخنرانیهایش برای خودیها به آن اعتراف نکرد. 8 سال پیاپی خاتمی در حالی که میتوانست پایانی بر توهماتی که خودش برای بدنه اجتماعیاش ساخته بود باشد اما اینکار را نکرد تا آنجا که امروز اعتصاب غذای کلهگنجشکی و دروغین نفر پنجم (از میان 4 کاندیدا) انتخابات سال 88 بشود کاسهای کره که امثال خاتمی نان عملگراییشان را در آن بچربانند و یک لقمه چپش کنند. آن هم نه برای بدنه اصلاحطلب بلکه برای «روحانی» و کابینهای که امروز توسط «رقیب سال 76 خاتمی» چیده میشود. این همه جفا با خود، عجیب و غریب است. جریان اصلاحات در حالی که میتوانست در سال 88 با پذیرفتن اشتباه، اعتراف به خطا و روی برگرداندن از ادعای دروغ تقلب، مجال گفتوگو با حاکمیت را ایجاد کند و همچنان در صحنه بماند، آنقدر بر مدار «رادیکالیسم» پیش رفت که خودشان هم یک روز به صراحت گفتند: «تند رفتیم»؛ فرصتی برای دست دادن با حاکمیت بود، قدرش را نشناختند تا جایی که از فرط عملگرایی به بیعت با پای جریان نومحافظهکاری که زمانی نفیاش میکردند، مجبور شدند. جاده صافکن عملیات تکنوکراتها شدند و چونان اسبی چشم بسته، آنطور که سوار میخواست، رانده شدند. حالا هم امکان اعلام برائت از آنچه را میراث این نومحافظهکاری است ندارند، چرا که مسؤول همه ناکارآمدیهایی هستند که با رای به روحانی به چشم خواهند دید. مطالبات نمایشیشان هم همه برباد رفته است؛ وزیر زن و کابینه متخصص و جوان و توجه به قومیتها همه حرفهای شب انتخاباتی بود که این روزها به هیچ دردی نمیخورد.
حالا دوباره، بیآنکه عبرت بگیرند از گذشته، بیآنکه بدانند بازیچه دست نومحافظهکاران شدهاند، دوباره بر همان مدار تندی و رادیکالیسم پیش میروند و در حالی که کاری از دست تکرار ساخته نیست، دوباره تکرار میکنند و برای اعتصاب غذای کلهگنجشکی نفر پنجم انتخابات، آن هم «اعتصاب غذایی که درکار نبوده» پیراهن چاک میکنند و با همه تعصب بر «حصر» برای یکبار هم که شده از حقوق شهروندی خود استفاده نمیکنند و از روحانی درباره مثبت یا منفی بودن رایش در
شورایعالی امنیت ملی سوال نمیکنند؟