امام خمینی(ره) 16 فروردین ۱۳۴۳ پس از آزادی از زندان به قم بازآمدند و جلال آلاحمد از سرزمین وحی این نامه را 2 هفته پس از آزادی امام نوشته است. این نامه در پی یورش ساواک به بیت حضرت امام در قم (در سال ۱۳۴۵) به یغما رفت و در پرونده جلال بایگانی شد. در این نامه آمده است: «آیتالله حاج آقای خمینی وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت؛ فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیتالله. این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده است. شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی، بد نیست. اول اینکه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحسا - جنوب غربی خلیج فارس. حوالی کویت و ظهران – میگفت ۸۰ درصد اهالی الاحسا وضوف و قطیف شیعهاند و از اخبار آن واقعه مؤلمه 15 خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیان به آن سمتها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان. دیگر اینکه در این شهر شایع است که قرار بوده آیتالله حکیم امسال مشرف بشود ولی شرایطی داشته که سعودیها دوتایش را پذیرفتهاند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفتهاند داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله - تجدید بنای مقابر بقیع. و اما سوم که نپذیرفتهاند حق اظهار رای و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیاتی را فرستادهاند گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر اینکه گویا فقط 2 سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند. پیش از آن حق نداشتهاند. دیگر اینکه غربزدگی را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان، زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد، فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم. درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق، طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و محضرتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در غربزدگی ناقص چاپ اول آمده. دیگر اینکه امیدوارم موفق باشید. مکه - روز شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۴۳ / ۸ ذی حج ۱۳۸۳ والسلام - جلال آلاحمد.
جلال در پانوشت نامه آورده است: همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شده که گاهی اعلامیهها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرت در میآمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت صدر میداند و هم اینجا مینویسم: تجریش - آخر کوچه فردوسی. والسلام. گفتنی است، جلال آلاحمد 18 شهریور 1348 به طور ناگهانی در اسالم گیلان در گذشت. برخی معتقدند مرگ ناگهانی جلال توسط ساواک صورت گرفته است.