امیر استکی: در ایام انتخابات شورای شهر پنجم، فعالان اصلاحطلب بشدت بر این نکته تاکید میکردند که معضلات شهرهای بزرگ ناشی از سیاسیکاری و تخصصگریزی نیروهای اصولگرا در این نهاد بوده است. نقل محافل اصلاحطلب و دال محوری تبلیغاتشان پیرامون «لیست امید» در شهرهای مختلف این بود که با رأی آوردن اصلاحطلبان این تخصصگرایی خواهد بود که به شهرداریها بازمیگردد. در مرکز این استدلالها همواره ضعف و ناتوانی مدیریتی در نیروهای اصولگرا به عنوان یک فرض بدیهی(!) در نظر گرفته میشد و اینگونه تبلیغ میشد که صرف رایآوردن اصلاحطلبان و نیروهای وابسته به آنها در شوراهای شهر خود به مثابه یک گشایش بسیار بزرگ در امور شهرها خواهد بود. این خط بسیار قدیمی و نخنمای تبلیغاتی که رقیب را به کل از هرگونه توانمندی و شایستگی تهی معرفی میکند، مخصوص جوامع کاستبندی شده و فرقه فرقه یا به قول خود اصلاحطلبان پیشامدنی است. نیروهای اصلاحطلب سالهاست در ایران داعیه بسط و گسترش و در محور قرار دادن مفهوم جامعه مدنی را دارند اما هیچگاه حاضر نشدهاند وضعیت فرقهگونه و مرید / مرادی خود را رها کنند و به آنچه خود میگویند و مدعی هستند در ابتدا خود عمل کنند. اینکه میبینیم این جماعت از هر راهی به دنبال نیل به دموکراسی و جامعه رها از ارزشهای سنتی هستند که خود در تضاد کامل با این هدف است، نشانگر وجود یک تضاد درونی و یک سوءتفاهم در فهم آنچه بر زبان جاری میکنند است. جریان اصلاحات در این انتخابات و سایر انتخاباتها و در کل عمر سیاستورزی خود همواره متکی به یک مرکزیت و رهبری و یک سانترالیسم غیردموکراتیک بودهاند و طنز داستان همانگونه که گفتیم همینجاست که شرط اصلاحطلبی را بر گردن انداختن یوغ مریدی این مرکزیت میدانند و با این حال و روز فرقهگونه که سخت هم به آن پایبندند و حتی قسمت عمدهای از هویت سیاسی آنها را شکل میدهد، به دنبال بسط مفاهیم مدرنی مانند دموکراسی و جامعه مدنی در ایران هستند. به طور خلاصه اصلاحطلبان در ایران اینگونهاند: در عالم حرف و ادعا، سینهچاکان دموکراسی و آزادیهای مدنی و افزایش تحرک سیاسی و افسونزدایی از قدرتند و در عالم واقع و هنگام عمل، به مثابه یک فرقه مطیع یک مرکزیت غیرقابل دسترسند. اصلاحطلبان با این اوصاف تا پیش از انتخاب شدن و به دست گرفتن کرسیهای مختلف قدرت یک صورت دارند و هنگام تصاحب این کرسیها صورتی دیگر. انتخابات شورای شهر اول تهران نمونهای بسیار جالب توجه از این مورد است. کسانی که در اوج جولان نیروهای دوم خردادی به تمام کرسیهای شورای اول شهر تهران رسیدند، در بدو امر از اداره دموکراتیک خود شورای شهر تهران و رفتار عقلایی سیاسی عاجز بودند تا آنجا که دولت اصلاحات ترجیح داد پیش از پایان عمر قانونی آن، اقدام به منحل کردنش کند. اقدامی که برای گریز از تبعات بیاعتمادی مردم به حجم بسیار بالای سیاسیکاری و ایجاد هر روزه چالش مدیریتی در شهر تهران و تغییرات سریع و ناپایدار شهردارهای تهران انجام گرفت ولی به گواهی نتیجه 3 دوره بعدی شورا این بیاعتمادی در حد بالایی در مردم تهران نسبت به این جریان و توانمندیهای آن حتی در اداره بدون دردسر یک شهر شکل گرفته بود. در انتخابات اخیر گرایش مجدد به این جناح در شورای شهر تهران هم به طور خلاصه ناشی از فضای سیاه و ناامنی بود که به مدد گسترش رسانههای جدید ایجاد شده بود و در آن ترس از یک وضعیت نامناسب زیست اجتماعی که به شکلی هدفمند ساخته و پرداخته شده بود، نقش اصلی را در انتخاب بسیاری از شهروندان ایفا میکرد. کاری که پیشتاز بهرهبرداری انتخاباتی از آن حسن روحانی بود و در آن وضعیت برای ملت در صورت انتخاب شدن هر کس دیگری جز این جماعت، به میزان رعبانگیزی بد به تصویر کشیده میشد. خلاصه! اقبال مردم به این جریان نه از سر سنجش کارآمدی بلکه از سر ترسی موهوم بود، لذا سخن گفتن نیروهای اصلاحطلب از مترادف بودن انتخاب آنها با کارآمدتر شدن امور کشور و شهرداریها به گواهی آنچه پیشتر گفتیم سخنی گزاف است. عملکرد شورای شهر تهران در همین یکی ـ دو ماهه اخیر هم شاهدی بر این داستان است. در این میان جالب توجه است که تنها به انتخاب محمدعلی نجفی به عنوان شهردار تهران اشاره کنیم. یک فارغالتحصیل 66 ساله ریاضیات با سوابق اجرایی در حوزه آموزشوپرورش و آموزش عالی و با نارسایی قلبی مختصر. فردی که از بنیانگذاران کارگزاران سازندگی است و از همین رو متعلق به لایه اول بافت الیگارشیک نخبگان پس از انقلاب است و همه اینها به معنای این است که انتخاب شهردار تهران نه در یک پروسه بر مبنای تخصص و توانمندی بلکه در یک مسیر محفلی سیاسی صورت گرفته است و این را شما مقایسه کنید با ادعاهای این جریان در رابطه با مدیریت بهتر کشور و شهر تهران توسط آنها. ذات فرقهگونه اصلاحطلبی در ایران چنین اقتضائاتی دارد. چنانکه در تعامل دولت با شهرداری تهران نیز به حضور پررنگ این نکته میرسیم؛ وقتی شهردار اصولگرای تهران به جلسات هیات دولت دعوت نمیشود و شهردار دوست و برادر و همفرقهشان صد البته که دعوت میشود. این نوع برخورد سطحی سیاسی با مسائل کشور و منافع ملت که در تضاد محض با تمام مدعیات اصلاحطلبان و معتدلان است، واقعیتی است انکارنشدنی و این مهم که ملت انتظاری غیر از این از چنین کاست بستهای داشته باشد به مثابه انتظار دوشیدن شیر از بز نر است.