علی مهریزی: یک- دقیقه ۸۱ حسن بیتسعید وارد زمین میشود، هنوز هیچکس نفهمیده جابر انصاری از جان فوتبال چه میخواهد، بیرمق از کنار منصوریان میگذرد و مینشیند روی نیمکت، جایی که انگار بیشتر از همیشه به آن تعلق دارد. در تمام این سالها هرگز استقلال تا این حد سرخورده نبوده و در این ماجرا سهم جابر، قربانی، بیتسعید و بقیه اگر بیشتر از بقیه نباشد، کمتر نیست. منصوریان بر میگردد پشت سرش و خودش را تنهاتر از همیشه میبیند، استیصال خرمگاه، چینی و بقیه هم مثل سرمربی آبیها پذیرفتنی است. سنگ سنگین آنها، از روز اول هم نزدن را فریاد میکشید. بگذریم!
دو- پشت هجده، یک ضربه ایستگاهی برای استقلال بارقههای امید را زنده میکند. تمام دنیا برای منصوریان در همین لحظه خلاصه میشود. جباروف و اسماعیلی پشت توپ ایستادهاند، بیرحمترین رقبای استقلال هم دلشان برای هوادار روی سکو، چشمهای مضطرب پای تلویزیون و سرمربی آبیها میسوزد. شوت فنی جبارف به تیر میخورد و کاخ آرزوهای منصوریان فرو میریزد. شاید خودش هم فهمیده کار تمام است و روز وداع فرارسیده.
سه- ضد حمله برای جم، تیر خلاص به پیکر سرمربی خسته آبیها. داور نقطه پنالتی را نشان میدهد و حالا تصویر بین روزبه چشمی، منصوریان، امید سینک و حسینی دست به دست میشود. همه چیز تمام شده و پروژه منصوریان شکست خورده است. او عادت به عذرخواهی ندارد و پس از تحقیر مقابل العین و شکست برابر پدیده این را ثابت کرد. حالا همه درها جز خروجی باشگاه به روی او بسته است؛ چه اینکه قراب و افتخاری باز هم برای ابقای او آستین بالا زدهاند اما وقتی هیچ دستاوردی جز شکست نداشتی روی بیرحم فوتبال بالاخره رخ مینماید و «رفتن» تنها گزینه روی میز است. بازیکنان از وسط زمین بازمیگردند رختکن و توی چهره همهشان «نشدن» موج میزند. داور سوت پایان مسابقه را میزند و این شاید آخرین پرده از نمایش منصوریان در استقلال باشد؛ مردی که تعریف تازهای از شکست داشت و نتایج دور از انتظارش تا سالها در یاد هواداران فوتبال خواهد ماند.
هوای گرم جم، بوی گاز و باران بطریهای آب آخرین چیزهایی بودند که از منصوریان استقبال کردند... یک پایان تلخ برای کسی که امروزش، آینه عبرت نسل جدید سرمربیان فوتبال در ایران خواهد بود.