امیر استکی: روزهای نخست دولت یازدهم بود که جناب نوبخت، سخنگوی دولت اعلام کرد حالا زمان آن است که یک به جای خود بدهیم تا همه آنهایی که در 8 سال گذشته در جای مناسب خود قرار نداشتهاند به جای خود برگردند و چرخ امور مملکت به دستان با کفایت آنان بچرخد. حاصل این به جای خود اما بازگشت لشکری از مدیران پیر و پاتال به مناصب بالای کشور بود. مدیرانی که از ابتدای جوانی تا همین روزها همواره مدیر بودهاند و اکثر آنها اگر قرار بر عمل باب میلشان باشد تا وقتی جناب عزرائیل دست به کار نشوند، کماکان مدیر باقی خواهند ماند. در این میان یک کلیشه همواره بر اذهان ملت تحمیل شده است و آن هم پرتجربه و ژنرال بودن این کاست همواره مدیر است. بر اساس این کلیشه سن و سال زیاد این عزیزان، با تجربه و توانمندی بسیار بالایشان گره خورده است و این سروران و ارجمندان هر کدام یک پیر روشنضمیر و گرگ بالاندیده و فولاد آبدیده در کوران حوادث و قسعلیهذا هستند. این جماعت خود را ژنرالهای عرصه مدیریت کشور میپندارند و از بر زبان آوردن آن هم ابایی ندارند. همین
4 سال و چند ماه پیش بود که جناب زنگنه در اظهارنظری درباره وزیر احتمالی نفت در کابینه دولت یازدهم گفته بود که حالا وقت آن است که گروهبانها بروند کار گروهبانی کنند و ژنرالها برگردند و کار ژنرالی کنند. در ارتشهای جهان و عموم سیستمهای دارای سلسله مراتب مشخص ارتقا، هیچگاه گروهبانها ژنرال نمیشوند؛ مگر در موارد استثنایی که شرایطی فوقالعاده ایجاد شود و سطوح نخبگانی تغییر کند و جبرهای اجرایی و مناسبات مبتنی بر وفاداری و پارامترهای غیرتخصصی گریزناپذیر به میدان وارد شود و این امکان وجود داشته باشد که گروهبانها به سمت ژنرال بودن حرکت کنند؛ این آقایان هم اینگونه ژنرال شدهاند. اما آیا اکنون این ژنرالها بعد از گذشت سالها به اندازهای که ادعا میکنند توانمند هستند؟ به نظر نگارنده توان مدیریتی این دوستان امروز با روزهای ابتدای کارشان تفاوتی نکرده است، چرا که اولا این فرض غلطی است که افزایش سن مدیریتی را الزاما با انباشته شدن تجربه مقارن بدانیم و ثانیا عملکرد و رفتار و گفتار این مدیران در قبال مسائل جدیدی که به کشور عارض میشود به همان اندازه مسائل و چالشهای 3-2 دهه پیش، همراه با عدم قطعیت و آزمون و خطا و سردرگمی است. در دولت تدبیر و امید، پس از یک دوره
8 ساله کنار نهاده شدن نسبی این کاست در دولت نهم و دهم، دوباره زمام امور به دست آنها افتاد اما بر خلاف کلیشه مطرح شده، شاهد آنیم که تعارضات مدیریتی میان این نخبگان در سطحی بسیار بالا در جریان بوده است و حتی بیتوجه به بدیهیترین مقتضیات مملکتداری به رسانهها نیز کشیده شده است. وقتی بر اساس کلیشه مربوط به پختگی و بالا بودن سن و سال، قرار بر این است که رفتار عقلاییتر و پختهتر و جامعالاطرافتری را از این مدیران پا به سن گذاشته شاهد باشیم اما در عمل شاهد درگیریهای لفظی و ناهماهنگیهای اجرایی بین آنها هستیم. جالب اینجاست که شدیدترین و علنیترین این درگیریهای لفظی بین پر سن و سالترین اعضای تیم اجرایی جناب روحانی رقم خورده است تا آنجا که اکبر ترکان با لحنی توهینآمیز و همراه با تهدید در برنامه زنده تلویزیونی، نعمتزاده، وزیر صنعت، معدن و تجارت را به سر جای خود نشستن و سکوت دعوت میکند یا بر سر سامانه مربوط به ورود کالا به کشور بین گمرک و وزارت صنعت کشمکش و موازیکاری شکل میگیرد یا این روزها در مقوله مدیریت منابع آب بین سازمان حفاظت محیطزیست و وزارت جهاد کشاورزی درگیری بهوجود میآید که به سطح رئیس سازمان و وزیر و درگیری تلویحی لفظی و نیش و کنایه زدن نیز میرسد. پس حداقل در میان این جماعت نمیشود براحتی از پختگی ناشی از کثرت سن و سال سخن گفت و ناهماهنگیها و تعارضات در همه سطوح با نامناسبترین بروندادهای رسانهای در حال وقوع است.
به عنوان توضیحی برای مساله دوم باید گفت برخورد این کاست سیاسی با مسائل جدید به همان اندازه سالهای گذشته با نارسایی و ضعف همراه است. چیزی که افزایش تجربه و بالا رفتن سن و سال هم تغییری در آن ایجاد نمیکند، چرا که ماهیت این سیستم توزیع مناصب به نحوی است که تجربه و تخصص جزو اولویتهای درجه چندم آن قرار دارد. در این سیستم بهدنبال متخصصان کارکشته و کاربلد و باسواد برای تصدی مناصب نمیگردند، بلکه به دنبال کسانی از میان کاست سیاسی و جمع خودی تعریف شده میگردند که تا حدودی با مسائل حوزه مورد نظر هم آشنایی داشته باشند. به همین دلیل است که وزیر کنونی اقتصاد شخصی میشود که تحصیلات آکادمیکی در این زمینه ندارد هر چند به قول خودش در سطح کلان با اقتصاد آشناست. یا اینکه رئیس سازمان محیطزیست کشور جناب عیسی کلانتری میشود که به اعتراف خود قادر به پاسخگویی علمی به مسائل زیستمحیطی نیست و عمده فعالیت خود در این سازمان را میخواهد بر مدار مدیریت بحران منابع آب مبتنی کند. فردی که در مستند «مادرکشی» که درباره بحران آب در ایران است، در مواجهه با پرسش از چرایی پیگیری طرحهای غلط کشاورزی و استفاده بیرویه از آبهای زیرزمینی، به وضوح به نادان بودن خود و کاست سیاسی همواره مدیر در آن سالها اشاره میکند و این روزها نیز با وجود همه سوالات جدی که در بحث مواد غذایی تراریخته وجود دارد، به دفاع از بیضرر بودن این مواد غذایی برای سلامت انسان میپردازد. آیا این دفاع و حمایت از گسترش این نوع مواد غذایی دستکاری ژنتیکی شده که ابهامهای بسیاری در سطح جهان درباره سالم بودن آنها وجود دارد، در 20 یا 30 سال دیگر به یک اعتراف مجدد به نادانی ختم نخواهد شد؟ پاسخ بر مبنای ادعایی که در قسمت دوم مطرح کردیم و با توجه به آنچه در این رابطه گفتیم به احتمال بسیار زیاد مثبت خواهد بود، چرا که همین امروز مشخص است که استنادات علمی و آزمایشگاهی که بر مبنای آن چنین حکمی توسط ایشان برای تراریختهها صادر شده است، غلط از کار در آمده است. به طور خلاصه بنیان این کاست سیاسی بر مبنای یک کلیشه تکرارشونده و تعدادی اصول نگفتنی فرقهای استوار است و آنچه برای همه مشخص شده است، نادانی و ناتوانی ذاتی این سیستم برای حکمراندن و مدیریت بر سرنوشت این ملت است. هر چند این نتیجهگیری همانگونه که گفتیم با ادعای این جماعت بسیار تفاوت دارد، چرا که اینان به واقع خود نیز باور کردهاند که ژنرالهای نجاتبخش ملت هستند؛ البته نجات از دستاوردهای سالهای پیش خودشان.