سمیرا کریمشاهی: زمانی که جبهه دوم خرداد و اصلاحطلبی موجودیت پیدا کرد، «دموکراسی» و «جامعه مدنی» از زبان افرادش نمیافتاد اما در عمل نسبت رابطه آنها با مردم طبق شعارشان، همانند روابطشان با مخالفان است طبق شعار زنده باد مخالف من. مردم برای آنها مثل کالایی هستند که بهای به دست آوردنشان را شعارهای دهان پرکن و تخریب کسانی که مزاحم کاسبیشان شدهاند، قرار میدهند. مردم به طور دائم مورد حمایت آنها نیستند، چون این جماعت برای مردم تاریخ انقضا تعیین میکنند! تا موقعی که «تکرار کردن» مردم را بخواهند، اجرای عدالت، آزادی، فضای باز دانشگاه، حل مشکلات اقتصادی، حقوق زنان، شفافیت و الخ میشود دغدغهشان اما هنگامی که قدرت با آغوش به استقبال آنها برود، تمام! جامعه منقضی میشود.
پرواضح است لیستی که با پیوند رانت و لابی بسته شود، منفعت خواص فدای دغدغههای عامه مردم میشود و مردم به پای سیاسیکاریهای آقایان ذبح میشوند. لیستی که خود جبهه اصلاحات مدعی میشود «اگر اوضاع مالی فردی خوب نباشد نمیتواند وارد آن شود»، چگونه میتوان از خروجیاش انتظار داشت دغدغه مردم را داشته باشد و خدمت سرلوحه عملکردش باشد؟
فراکسیون امید مجلس که حاصل اولین تکرار است، اگر بنا به ادعایشان مشکلات صدر کشور برایشان اولویت بود جلسات ضروریشان صرف کارهای جناحی و سیاسیبازی مثل لغو سخنرانی علی مطهری و بازداشت محمود صادقی نمیشد، یا خودنمایی هشتگ # رفع _حصر در توئیترشان بهجای # درد _مردم. اگر طرحی هم ارائه میدهند برای بستن دهان مردم است مثل طرح جنجالی «مجازات زندان برای سوال پرسیدن از مسؤولان».
و حالا تکرار دیگر، اینبار برای شورای شهر تهران. هیچ نیازی به بازگویی تاریخ نیست که همگان به یاد داریم در زمان شهرداری قالیباف و شورایشهر اصولگرایان، چه جنجالهایی به پا نمیشد از طرف دوستانی که اکنون به خیال خود تهران را آزاد کردهاند. آن از وضع سوار شدنشان در مترو بود که بیش از آنکه تکریم شهروندان و نشستن پای درد دل آنها باشد بیشتر یک شوی نمایشی تحقیر مردم بود که مرز بین مسؤول و مردم را مشخص کرده بود. از موارد اخیر نیز میتوان به قضیه خرید تبلت و پژوپارس برای اعضای شورای شهر تهران اشاره کرد. حدود یک میلیارد از بیتالمال هزینه شده است اما آقایان یا دلیلتراشی میکنند یا اینکه عصبانیاند چرا موضوع رسانهای شده است. درباره خودروها گفته میشود ماشینهای قبلی فرسوده شدهاند. امان از شورای شهر قبلی! که آواربرداری نه از شهرداری که انگار باید از شورای شهر شروع شود. اصلا فرض میگیریم خودروها مستهلک شده بودند و کلهم به تنهایی دلیل آلودگی هوای
تهران- البته اگر آلودگی هم بعدها مثل ترافیک به گردن مردم انداخته نشود!- اگر نیاز به تعویض خودروهای مثلا فرسوده بوده است، چرا باید ۹۰۰ میلیون تومان هزینه شود؟ گرانترین پژو پارس را هم در نظر بگیریم، باید حدود ۷۰ میلیون کمتر هزینه میشد. وقتی در حسابرسی چنین مورد سادهای یک انحراف از مقدار تا این حد علامت سوال ایجاد میکند پس وای بهحال پروژههای پیچیده شهری که این شورای شهر در پیش دارد! فرض بگیرید پروژهای هزار میلیاردی در شهرداری تهران قرار باشد اتفاق بیفتد، آن زمان چه مقدار انحراف خواهد داشت؟ درباره تبلتها بر فرض توجیه اینکه جزو اموال شورایشهر حساب میشود نه شخصی و برچسب خورده؛ چرا هزینه هر تبلت ۴ میلیون شده است؟
سخنگوی شورای شهر مدعی است برای نامهنگاریها خواستیم از مصرف کاغذ جلوگیری شود و مسأله روتینی است که تبلت تهیه کنیم. اگر طبیعی بودن مسأله را بپذیریم، باز هم استفاده از تبلت برای چنین کارهای ابتدایی اقتضا نمیکند یک مدل چند میلیونی این دستگاه تهیه شود. با هزینهای خیلی کمتر هم میشد به فکر طبیعت و مصرف کاغذ بود. اما مسأله مهمتر این است که انگار این افراد در ابتدای کار خود، دغدغهای مهمتر از تغییرات وسایل کاری(اگر استفاده کاری باشد) خود نداشتهاند. گویی در شهری به این پهناوری زندگی مردم بدون هیچ دغدغهای جریان دارد و این آقایان به این راحتی توانستهاند میلیاردی از بیتالمال هزینه کنند. شاید بگویند گیر دادن به این 4 تا تبلت و ماشین هم گیر بیخودی است در حالی که مسأله اساسا این 4 تا نیست، مسأله روحیهای است که در آن ولخرجی و بیحساب و کتاب خرج کردن برای خود اهمیت دارد! همان خشتی که تا ثریا دیوار را کج میچیند! مسأله همان تاریخ انقضای مردم است، مسأله این است که در برههای از زمان هستیم که به رای مردم نیازی نیست. بعد از هر انتخابات مدعیان دموکراسی، فاتحه مردمسالاری را میخوانند. هنگامی هم که دور بودنشان از اخلاق اسلامی و سبک زندگی توصیه شده به کارگزاران را میگوییم، فکر میکنند توقع داریم درویش مسلک شوند. خیر! در مقابل خوی اشرافی، لباس پاره و خوردن نان خشک قرار ندارد. در مقابلش توجه به درد مردم و خدمت کردن و وقف کردن زندگی خود برای مردم قرار دارد و این یعنی جهاد. که خیلی از مسؤولان ما از آن بویی نبردهاند. خرج کردن از جیب مردم برایشان راحت است در حالی که امیرالمؤمنین آنقدر در هزینه کردن بیتالمال حساس بودند که به مسؤولان توصیه میکردند فاصله سطرها در نوشتن کم شود تا کاغذ کمتری مصرف شود و نوک قلمها باریک تراشیده شود. نتیجه چنین رفتارهایی این میشد که در زمان حکومت امام علی(ع) پایینترین مردم کوفه از نان گندم و آب آشامیدنی برخوردار بودند. چگونه مسؤولی که با رانت و لابی به منصب میرسد و اول کار برای تجهیزات خود هزینه میکند میتواند چنین اهمیتی برای مردم و بیتالمال قائل شود؟
وقتی استاندار تهران نمیداند در استانش بیخانمان وجود دارد و شورای شهری روی کار میآید که نگاه کیسه خلیفهای به بیتالمال دارد، طبیعی است «میرخان»هایی که اصلا نمیدانند آرزو چیست در شهر زیاد میشوند، میرخان و کودکانی همسن او که صبح تا شب در میان آشغالهای شهر زندگی میکنند و همان موقع عضو شورای شهر برای رسیدگی به وضعیت گربهها به پارک میرود! یا امثال رضا، کودک کاری که میهمان برنامه ماه عسل بود، آنقدر کار میکرد که فرصت نداشت به آرزوهایش فکر کند. همه اینها در گوشه و کنار همین تهران زندگی میکنند اما شکاف بین مردم و کارگزاران آنقدر زیاد است که دیده نمیشوند. از کاخهای آنها تا کوخهای مردم فاصله زیاد است. دردناکتر اینکه یکی از همین مسؤولان با ثروت میلیاردی میگوید مردم باید به واقعیت زندگی مسؤولانشان عادت کنند. ما و آقای مسؤول پیرو دینی هستیم که کارگزاران را موظف به «رعایت کردن» در مصرفشان میداند نه مردم را مجبور به «عادت کردن» به مصرف مسؤولان.
و این یعنی مردمسالاری دینی در مقابل نگاه کالایی به مردم توسط مدعیان مردمسالاری.