حسین قدیانی: روزهای منتهی به دهه اول محرم، مشهد بودم. شب عاشورا و فیالواقع روز نهم محرم، سخنران مراسم باشکوه رواق امام خمینی، وسط سخنرانی و از قضا مرتبط با موضوع سخن خود، از آن جمعیت واقعا عظیم خواست 10 مرتبه بگویند «اللهم عجل لولیک الفرج»! بالطبع من هم این دعا را با آفریننده زمین و زمان و آسمان و عالم و آدم، مطرح کردم لکن همان جا و همان حین دعا، عجیب فرو رفتم در فکر! در فکر اینکه جمعیت حاضر در مراسم چقدر است؟! و این تعداد آدم، اگر در 10 ضرب شود، چقدر میشود؟! و چه تعداد «اللهم عجل لولیک الفرج» میشود؟! و گیرم حدود این عدد را بشود تخمین زد؛ آیا اصلا و اساسا قابل محاسبه است که از اول خلقت تا الان و اقلا از نخستین روز غیبت حضرت صاحبالزمان تا الان، چه تعداد آدم، چه اندازه این دعای «اللهم عجل لولیک الفرج» را با خدای خود نجوا کردهاند؟! و آیا همه این آدمها، روسیاهی چو حقیر بودهاند که از فرط گناه و غفلت، دعایشان فراتر از سقف خانه نرود؟! بیاییم وارد مصادیق شویم؛ دردانهای چون «آیتالله قاضی» چند بار از خداوند خواسته که «اللهم عجل لولیک الفرج»؟! عارفی چون «آیتالله بهجت» چند بار؟! «حضرت امام» چند بار؟! «حضرت آقا» چند بار؟! «قاسم سلیمانی» چند بار؟! «محسن حججی» چند بار؟! «ابراهیم هادی» چند بار؟! «ابراهیم همت» چند بار؟! «احمد متوسلیان» چند بار؟! و بر فرض، من و ما نزد خدا آبرویی نداریم؛ آبرودارانی که اسامیشان را بردم چه؟! اصلا آیا میتوان شمرد که در تمام طول 8 سال دفاعمقدس، چه تعداد شهید و جانباز و رزمنده و آزاده و مشخصا چه عدد، «اللهم عجل لولیک الفرج» گفتهاند؟! مدافعان بیادعای حرم؟! خوبان خلوتنشین روزگار؟! طرفه حکایت اینجاست که ناظر بر اهمیت مطلق گرهگشایی از کار جهان، احدی نمیتواند ادعا کند بیش از «مهدی فاطمه» تمنای ظهور از خدا داشته!
خدایا! خداوندا! یقین قلبی ما و باور قطعی ما این است که تو صدای همه بندگانت را میشنوی و خواسته بحق ایشان را اجابت میکنی، ولو آنکه کوچکترین بندگان تو باشند و ساکن دورترین جای هستی!
هیهات! بنای من از این «رنجنامه» نه شکایت از تو و نه حتی بردن شکایت این روزگار دور و دراز غیبت نزد تو است که اولی، دور از آداب بندگی است و دومی هم، راستش نه آن کاری است که یکلاقبایی چون من، لایقش باشم! و عددش باشم! این مختصر را نوشتم، فقط برای بیان این مهم که خدایا! ما غلط کردیم! غلط زیادی و اشتباه بزرگ ما آنجا بود که فکر میکردیم بیمعصوم هم کار جهان، سر و سامانی میگیرد! نه، نمیگیرد! نگرفت! تسلیم! ما خوب دریافتهایم که چقدر به «مهدی فاطمه» نیاز داریم! و این فقط نیاز ما نیست! حتی نیاز سوارشدگان بر کشتی نوح هم هست! حتی نیاز موحدان عصر ابراهیم هم هست! حتی نیاز عبورکنندگان از دریا در زمان موسی! حتی نیاز حواریون روحالله! حتی نیاز ایمانآورندگان به آخرین رسول تو! حتی نیاز یاوران احد! حتی نیاز اصحاب خیبر و بدر! حتی نیاز شیعیان غریب حسن بن علی! و حتی تمنای یاوران امام عاشورا! که هنوز «یعقوب» آن «یوسف موعود» را ندیده! که هنوز سر «آدم» در سودای بهشت است! اگر این است حال و روز دنیا، کجا قومی میتواند ادعا کند نجات یافته؟! خدایا! ما که از تقدیر تو بیخبریم و حتی این را هم مکرر نوشتهایم که اگر موعود و منجی و منتقم «حضرت بقیه..الله» است، حتما این همه انتظار میارزد لیکن به حق دعای خوبان و به حق «اللهم عجل لولیک الفرج» بزرگان، رحمی به گذشته و امروز و فردا کن! و رحمی به همه تاریخ کن! و رحمی به تنهایی آدم! خدایا، خداوندا! داغ ما هنوز تازه است! و تو گویی همین امروز از بهشت رانده شدهایم! کاش میشد همین امروز، به بهشت برگردیم! کاش وقتی «شب قدر» میرسد، بدانیم که سفره سحر آقایمان کجا پهن میشود؟! و اصلا پهن میشود؟! و هیچ آیا ملازمی هم دارند حضرت؟! کاش وقتی «عاشورا» میرسد، با «منتقم خون سیدالشهدا» برسد! تا قافله غمزده نور به خرابههای تاریک نرسیده، کاش زودتر سحر بیاید! نوازش آفتاب کجا و شلاق غیبت کجا؟! بیاییم روضه بخوانیم؛ «رباب» باید هم با «آب» تمام شود! من بیشتر درگیر هموزنی «سکینه» هستم و «مدینه»! آری! خون باید گریست که «حسین؛ عزیز فاطمه» دختری نداشت الا آنکه ماجرای «کوچه بنیهاشم» را تجربه کرده باشد! خدایا! کاش میشد امسال، تا کاروان زخمخورده خورشید به «شام» نرسیده و تا فریاد «الشام، الشام، الشام» به گوش ما نرسیده، زودتر سپیده میزد! که ما هر شلاقی میخوریم، از دست این «روزگار غیبت» است! نه! اینجا کسی تشنه آب نیست! همه از غیبت، شکایت دارند! مثل آن روزها که همه از غیبت عموجانشان شکایت داشتند! که تا بود، امن و امان بچهها بود! و مایه آسایششان! و تا رفت، حتی کمر ثارالله هم شکست! القصه! آن روز هم «روز تاسوعا» بود! و فقط تو میدانی خدایا! که چه تعداد «اللهم عجل لولیک الفرج» تمنای عزاداران شده بود! آن هم در کجا؟! در جوار رضای تو! و امام رضای ما! خدایا! نمیشود که رسما در بهشت، روضه علمدار دین تو خوانده شود؛ به انضمام آن دعای موعود و «مهدی فاطمه» نیاید! اگر در پیش روی تاریخ، شام است و اگر «الشام، الشام، الشام»، کاش در تقدیر تو، سر زدن زودتر سپیده، دوباره معجزه کند! و صبح، قریب باشد! و سحر، نزدیک! آخر که میآید! آخر که تو به وعدهات عمل میکنی! آخر که تو، جهان پر از ظلم و جور را سرشار از عدل و داد میکنی! پس به حق آن همه دعا در «یومالعباس» و به حق مقام رضا علیهالسلام، العجل...