printlogo


کد خبر: 182509تاریخ: 1396/7/15 00:00
نگاهی به کتاب «روزهای بی‌آینه» مجموعه خاطرات «منیژه لشکری»
آینه‌های فراموش

سید وحید سمنانی: کهنسالان و جوانان دوران جنگ هر کدام تصویری از آن روزها در خاطر دارند. از ایشان که بگذریم این واژه برای دهه شصتی‌ها، مفهومی است شگفت‌انگیز. شاید خاطرات شفافی از روزهای جنگ نداشته باشند اما تاثیر آن را از بن جان حس کرده‌اند. اخبار جنگ، اتوبوس‌های خاکی رزمنده‌ها، نوای آهنگران، شایعه‌ها و افسانه‌سازی‌ها، خاطره تشییع پیکر شهدا و... همه خاطرات خاکستری‌ای هستند که‌ ذهن‌شان را هاشور می‌زند اما درک جوان‌ترها از جنگ محدود می‌شود به شنیده‌ها؛ شفاهیاتی که اغلب از دورماندگان از صحنه‌های نبرد می‌شنوند؛ کسانی که اگرچه دوران جنگ را لمس کرده‌اند اما کمتر با مفهوم خط مقدم، خمپاره و مین عجین بوده‌اند. از همین رو بعید نیست بیان سختی‌ها و مشکلات در کلام ایشان اغلب به محدودیت‌های پشت جبهه از جمله مسائل اقتصادی و کمبود کالاها محدود ‌شود. با توجه به در نظر گرفتن وضعیت اجتماعی روز و تغییر و تحول آن در سال‌های اخیر نمی‌توان امید داشت این سخنان دستاویزی مطمئن باشد برای حفظ روایتی شفاف از آن روزها. خاطرات مردان جنگ آموختنی است و این مهم تنها در سایه بازخوانی‌ آنها اتفاق می‌افتد. در مثلث جنگ، رزمنده و خانواده، خانواده ضلعی است فراموش‌ و خاموش‌مانده. کمتر به چشم‌انتظاری مادران و همسران پرداخته‌ایم و یادمان رفته زنان چگونه دست بدرقه بوده‌اند برای همسرانی که هیچ‌گاه برنگشته‌اند. زنانی که دلهره و اضطراب‌شان را در لبخندشان می‌کشتند و اشک‌شان را در حریم چادر گم می‌کردند تا پایی که جبهه را مشق می‌کند فکر عقب‌گرد نکند و دلی که به دفاع از ناموس برخاسته است از بیم تاریکی‌ خانه‌های بی‌فانوس خویش نلرزد.«روزهای بی‌آینه» تلاشی است برای ثبت همین نگرانی‌ها و دلواپسی‌ها. محور روایت اگرچه بر مدار شخصیت «سیدالاسرای ایران» تاب می‌خورد اما راوی دلتنگی‌های زنی است که در آغاز زندگی مشترک، عفریت جنگ، همسر خلبانش را به اسارت گرفت. مرور این کتاب از آنجا دلچسب است که سال‌های سال بی‌خبری و چشم‌انتظاری را به تماشا می‌گذارد. استواری بر عهدی که بسته‌ای تا چه میزان باید مقدس باشد که جوانی‌ات را به پای حدسیات و شاید‌ها و احتمال‌ها بریزی و سال‌ها امیدوار بمانی که شاید خبر تازه‌ای از راه برسد.
«روزهای بی‌آینه» سیر زندگی زنی را نشان می‌دهد که 31 سال در عقد خلبانی بوده که تنها 13 سالش زیر یک سقف برگزار شده است. 13 سالی‌که تنها 2 سالش قبل از به اسارت رفتن لشکری است. تصویر معکوس اعداد در آینه‌ سال‌ها 31 را با 13 به بازی می‌گیرد اما آنچه در این مسیر  برجسته می‌‌شود همت و عاشقانگی‌های روح زنی‌ است که با وجود تمام کمبودها و ناملایمات چشم به فردا دارد و به قیمت عمر و جوانی پای تمام داشته‌ها و نداشته‌های زندگی‌اش می‌ایستد. این حقیقتی انکارناپذیر است که ‌ایثار و شکیبایی همسر شهید لشکری بال‌هایی هستند که نام لشکری در سایه آنهاست که اوج می‌گیرد و به چشم می‌آید. شکی نیست که اگر استقامت منیژه لشکری در مواجهه با حوادث از بین می‌رفت یا در پیچ و خم بلاتکلیفی‌ها و به خواهش این و آن به تجدید فراش می‌اندیشید، نام شهید لشکری این آوازه را نمی‌یافت و رخصت ابراز نمی‌‌گرفت.  صداقت، بزرگ‌ترین مشخصه این کتاب است. خواننده با مرور آن احساس افسانه‌سازی و «رستم‌پروری» نمی‌کند. تصویر ارائه‌شده از شهید لشکری، با کلیشه‌های موجود همخوانی چندانی ندارد از همین ‌رو هرگاه صحبت از دیانت وی می‌شود خواننده می‌پذیرد و آن را عنصری جدایی‌ناپذیر از شخصیت کسی می‌داند که 18 سال تنها انیس و مونسش قرآن بوده است.  بیان تمام داشته‌های ذهنی راوی، مبین تلاش او در به تصویر کشیدن هر چه دقیق‌تر از اتفاقاتی است که شاید به شناخت بیشتر زوایای پنهان زندگی شهید کمک کند. این دقت‌ها گاه با اشاره به رنگ لباس‌ها، نام فروشگاه‌ها، خیابان‌ها و... خود را نشان می‌دهد و گاه با حذف نام کسانی که گذشت زمان تنها تصویری از خاطرات‌شان بر جا گذاشته است. بیان جزئیات خسته‌کننده نیست و حتی بیان آنها در شیرینی روایت موثر است؛ با این همه تردیدی نیست که نویسنده باید از ذکر برخی جزئیات می‌گذشت یا اگر اصرار به ذکرشان داشت ابهامی کنایه‌آمیز را چاشنی قلمش می‌کرد و این اتفاقی است که گاه متن را دچار غفلت‌زدگی و کژتابی می‌کند. نویسنده مقید به روایت راوی بوده و گویا در آن دست نبرده است؛ همین مساله موجب شده در سراسر متن کمتر شاهد اتفاق‌های ادبی‌ باشیم. نقل نعل به نعل روایت اگرچه قابل احترام است اما بهتر ‌بود نویسنده نیم نگاهی به قواعد برجسته‌سازی متن می‌انداخت تا طیف وسیع‌تری از مخاطبان را میزبان قلم خویش کند و این مشکلی است که در اغلب خاطره‌نوشته‌های جنگ دیده می‌شود. با این همه نثر کتاب در اغلب سطور روان و شفاف است و ماحصل تلاش نویسنده کتابی است خوش‌خوان و جذاب.
فضای کتاب بسیار زنانه است و فضای عاطفی در تمام کتاب بر روایت آن سایه انداخته است. خاطرات شهید لشکری در زمان حیاتش تحت عنوان «6410» منتشر شد و امروز از طریق فضای وب براحتی قابل دسترسی است. در قسمتی از آن کتاب می‌خوانیم که وقتی عکاس برای نخستین بار پس از سال‌ها به اردوگاه رفت تا چند عکس برای خانواده لشکری دست و پا کنند و بفرستند، او به عکاس کمک کرد که عکس‌هایش طوری جلوه کنند که او را در عین سلامت و شادابی نشان بدهند! در نامه‌های معدودی‌ هم که بین او و خانواده‌اش رد و بدل شده است مکرر به وضعیت مناسب خود در اسارت اشاره کرده است! نیازی به تحقیق دوباره از چگونگی احوال اسرای ایرانی نیست و تلاش شهید لشکری برای سفید نشان دادن وضعیت خویش را جز کوششی برای آرامش دادن به خانواده نباید جور دیگری تفسیر کرد. با مرور خاطرات شهید لشکری درمی‌یابیم وی این روحیه را حتی هنگام تدوین خاطرات خود نیز حفظ کرده است. از همین رو تنها با خواندن کتاب روزهای بی‌آینه است که به ناگفته‌های زندگی لشکری چه در اسارت و چه در روزهای پس از بازگشت پی می‌بریم.  تلاش نویسنده برای اقناع منیژه لشکری در بازگویی خاطرات روزهای تلخی که داشته ستودنی‌ است اما آنچه به کار او اهمیت بیشتری می‌دهد، این است که گاهی تنها با مرور «روزهای ‌بی‌آینه» تکه‌های گم‌شده یا کمرنگ شده از روزهای اسارت لشکری بازیابی می‌شود و خواننده بعد از خواندن این دو کتاب به این نتیجه خواهد رسید که «6410» تنها با حاشیه‌نویسی مفصل «روزهای بی‌آینه» است که به روایتی روشن و کامل می‌رسد. آنچه نگارنده را به قلمی کردن این سطور تحریض کرد، توجه دادن به اهمیت خاطرات جنگ است. شکی نیست تلاش برای ثبت خاطرات آن روزها و سربازان ایران‌زمین، ارزش‌گذاری برای مفهوم جنگ و تقدس‌بخشی به این بلای ناگریز نبوده و نیست- چونان که در جنگ 8 ‌ساله ما پیشدستی ‌نکرده‌ایم- بلکه احترام به کسانی است که خاک و ناموس‌شان را هیچ‌گاه از اعتقادات‌شان جدا ندانسته‌اند. با این توصیف بر ذمه فعالان فرهنگی است که بیش از پیش در احیای این میراث و مکتوب‌سازی آنها اهتمام بورزند؛ پیش از آنکه دیرتر شود.  یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های ساخته شده در سال‌های اخیر «شوق پرواز» بود. جای بسی تعجب است که چرا آن تجربه موفق با فیلمنامه‌های دیگری پیرامون چهره‌های شاخص جنگ ادامه نیافت. جای دریغ است که تاکنون حتی یک فیلم یا سریال ماندگار پیرامون حماسه اسرای ایرانی ساخته نشده است. به اعتقاد نگارنده، زندگی این خلبان آزاده قابلیت تبدیل شدن به یک پروژه سینمایی را دارد و از آنجا که چهره این شهید، نماد استقامت اسرای ایرانی است می‌توان با بهره‌مندی از خاطرات خودنوشته ایشان و مشاوره دیگران، با کمک امکانات سینمایی رنگی تازه به هویت اسرای ایرانی زد. باشد که به دستاویز هنر زوایای حماسی زندگی ایشان جانی دوباره بگیرد؛ هرچند قهرمانان هرگز نمی‌میرند.


Page Generated in 0/0070 sec