printlogo


کد خبر: 182731تاریخ: 1396/7/19 00:00
سوار بر موج نمادها؛ زوال از پس نمودها!

صادق فرامرزی: ساختن «نماد» از رویدادها و تبدیل اسامی‌ای خاص به «کلیدواژه»‌های پرتکرار جهت تزریق پیام خاصی به افکارعمومی، از روش‌های اساسی و متداول جهت هرگونه موج‌آفرینی اجتماعی بوده و هست. در این فرآیند ملموس ساختن نمادها پیش‌شرطی لازم برای فراگیر کردن پیام مورد نظر جهت ارتباط با دامنه عظیمی از جمعیت مورد نظر است. غالبا این مرحله با تکرار پیامی ثابت از زبان‌های متعدد پیگیری می‌شود تا در نهایت نماد مورد نظر را برای بخش عمده‌ای از جامعه تثبیت کند.
با این مقدمه کوتاه می‌شود نگاهی کلی به عملکرد دولت در زمینه‌های متعددی انداخت که جنگ نمادها میدان اصلی تضادها را ساماندهی کرده است. فی‌المثل نمادسازی از «برجام» برای پدیده‌هایی که ابدا ارتباطی با مقوله برجام نداشته‌اند از ملموس‌ترین مصادیق این امر است. اما این نماد چگونه شکل گرفته که می‌تواند معنای یک توافق حقوقی را تبدیل به قاعده‌ای برای توصیه در سایر امور کند؟ چگونه است که برنامه جامع اقدام مشترک میان دو طرف یک مذاکره خارجی تبدیل به یک قاعده می‌شود تا سخن از برجام منطقه‌ای، برجام داخلی و برجام اجتماعی دائما از سمت دولتمردان تکرار و توصیه شود؟ واقعیت آن است که در منظومه فکری‌ای که دولت در حاشیه یک توافق بین‌المللی ساخته است برجام همه‌گونه معنایی می‌دهد الا آنچه دقیقا هست! برجام در این منظومه جایگاه حقوقی‌ای ندارد که یک بند آن قابل قبول و بند دیگر آن قابل نقد باشد، بلکه این مفهوم دارای هاله‌ای از قداست می‌شود که تعریف آن صرفا در دوگانه‌ای از مرگ- زندگی قابل تصور است. اگر به برجام با چنین دیدی نگریسته شود بخوبی می‌توان دریافت چرا پس از بی‌اعتبار شدن چندباره آن از جهت تعهدات حقوقی بازهم دولتمردان با استمداد از هرگونه تنفس مصنوعی‌ای سعی در پابرجا نگه داشتن «برجام نمادین» دارند، چرا که برای دولت فارغ از موفقیت یا زوال برجام آنچه واجد اهمیت است وجود نماد التیام‌بخشی به نام «برجام» است؛ نمادی که اگر ثمری نداشته لکن توانسته تصویری از یک دوگانه مرگبار را ترسیم کند، دوگانه‌ای که در آن ایران بدون برجام ایرانی غیرقابل تصور است!
مصداق برجام را می‌توان در دنیای نمادین دولت با کلیدواژه‌هایی دیگر نیز جست‌وجو کرد: «کنسرت»، «سرهنگ»، «دیوار» و... هرکدام فارغ از معنای اصلی‌شان در سال‌های اخیر ارزش نمادینی فراتر از معنای واقعی‌شان پیدا کرده‌اند تا فضایی مشابه برجام را برای افکارعمومی ایجاد کنند. در پس هرکدام از کلمات، دوگانه‌ای تصویر شده که در یکسو وضعیت موجود مستقر است و در سوی دیگر وضعیتی هولناک که هر کس را از ترس مرگ به تب راضی نگه می‌دارد.
حال با نظر به چنین نمادسازی‌هایی می‌توان قیاس‌های اخیر رسانه‌های دولتی پیرامون اصلاحات اجتماعی عربستان (به‌عنوان نمادی از منتهاالیه تحجر) با اتفاقات چند ماه اخیر حوزه زنان به طور عام و مساله «استادیوم» به طور خاص را بررسی‌ای اجتماعی کرد. فارغ از هرگونه قضاوت پیرامون صواب و ناصواب بودن عدم اجازه حضور به بانوان جهت تماشای فوتبال مردان آنچه مشهود و قطعی است عدم تمایل دستگاه‌های مختلف بویژه خود دولت بر چنین رخدادی است. هرچند معاون اول رئیس جمهور در سخنرانی چند هفته قبل خود با گلایه از این مساله گفته بود:«عده‌ای جلوی ورود زنان به استادیوم را گرفتند. فکر کردید کار خوبی انجام دادید؟ حضور زنان در ورزشگاه‌ها یک خواسته است.» اما همه بخوبی می‌دانند مخاطب این سخنان مراجع تقلیدی بودند که در چند سال اخیر نظر مخالف خود را با این مساله بارها اعلام کرده‌اند و معاون سابق امور زنان ریاست‌جمهوری نیز مخالفت مراجع عظام را عاملی دانست که باعث شد تا دولت از پیگیری امر منصرف شود ولی در این میان کیست که نداند عمل نکردن به توصیه‌های مراجع امری مرسوم در دولت تدبیر و امید بوده است که اگر اینگونه نبود گلایه جمعی و مکرر مراجع عظام در باب مسائل بانکی کشور و ربوی خواندن بسیاری از سازوکارهای آن با واکنش تند نمایندگان دولت مواجه نمی‌شد و در نهایت این مساله نیز مسکوت نمی‌ماند. چه آنکه این مساله هم جزو دوگانه‌های رفتاری رئیس‌جمهور است، همچنانکه در پشت تریبون در دفاع از رفع حصر صحبت می‌کند و در شورای امنیت ملی موافق حصر است و آن را تأیید می‌کند! آنچنانکه می‌توان دولت را سوار بر نمادهایی دانست که نمود واقعی آنها کیلومترها با نماد دولتی آن متفاوت است.
واقعیت آن است که نحوه برجسته شدن مساله استادیوم رفتن بانوان در آستانه دیدار ایران ـ سوریه از سازوکاری کاملا دولتی جرقه خورد و آغاز مساله از زمانی بود که سامانه دولتی فروش اینترنتی بلیت‌های این دیدار با شیطنتی بی‌سابقه گزینه فروش بلیت برای بانوان را با علم به عدم امکان آن فعال کرد تا موجی از اخبار ضد و نقیض در این باره تولید شود و در نهایت با منتفی اعلام کردن آن فضای مطالبه‌گری را داغ کند و از سوی دیگر رسانه‌های دولتی نیز در جریان بازی با مانور بر حضور زنان سوری در سکوهای ورزشگاه (که آن هم فارغ از هر قضاوت ارزشی، امری مرسوم در تمام بازی‌های ملی ایران بوده) این مساله را تبدیل به جنبه‌ای حیثیتی در تبعیض میان زنان ایرانی و غیرایرانی کردند. مجموع این سناریو و موضع‌گیری یکباره مقامات دولت گویای آن بود که دولت سعی در تبدیل کردن مقوله استادیوم به نمادی دیگر دارد تا در سایه «عده‌ای جلویش را گرفتند»‌های تکراری، با آن، دوقطبی‌های پیش ساخته شده را مستحکم کند.
قیاس آزادی‌های اجتماعی ابتدایی (از جمله حق رانندگی) زنان عربستان با فضای روانی ایجاد شده در یک ماه اخیر پیرامون مساله عدم حضور بانوان در ورزشگاه‌ها گویای آن است که دولت می‌خواهد با «ایجاد تقاضا در امری که قصد عرضه‌اش را ندارد» یک تورم روانی ایجاد کند و در نهایت خود را محدود شده توسط عوامل بیرونی‌ای جلوه دهد که مانع عرضه این خدمت شده‌اند. نمونه این مساله در روز افتتاح استادیوم امام رضا(ع) و عدم صدور دعوتنامه برای اعضای زن شورای شهر مشهد از سمت فدراسیون فوتبال (نماینده دولت) و در نهایت اعتراض زنان به آستان قدس جهت این توهین به نمایندگان زن شورا نیز قابل مشاهده است.
آنچه در این میان جای اما و اگر گذاشتنی ندارد آن است که گویا میوه برداشت شده دولت از لغو چند کنسرت در چند شهرستان به کام تیم رسانه‌ای دولت شیرین آمده و قصد دارند در این میان از مساله استادیوم نرفتن بانوان نیز نمادی پرسروصدا بسازند و چه چیز از قیاس زنان ایرانی و عربستانی بهتر و کارسازتر؟ تورم روانی ناشی از ایجاد تقاضای اجتماعی برای آنچه عرضه‌ای ندارد می‌تواند راحت‌ترین راه برای تبدیل مساله‌ای ساده به نمادی فراگیر در سطح اجتماع باشد!


Page Generated in 0/0058 sec