printlogo


کد خبر: 182751تاریخ: 1396/7/19 00:00
نگاهی به فیلم سینمایی «زرد»
این 5 نفر

حسین ساعی‌منش:«زرد» با یک جمع5 نفره  شروع  می‌کند.  نقطه قوتش هم دقیقا همین جمع 5 نفره است که حاضر نیست به هر بهانه‌ای آن را رها کند و به جاهای دیگر قصه‌اش سرک بکشد. اول فیلم این افراد به اختصار و در حد لزوم معرفی می‌شوند و بعد بدون اتلاف وقت، حادثه اولیه و محرک رخ می‌دهد. از اینجا به بعد، لحظات متعددی وجود دارد که فیلم با پرداختن و تمرکز زیاد روی آنها، می‌توانست به یک کپی درجه دوم از فیلم‌های موفق این سال‌ها تبدیل شود: بدل‌شدن یک موقعیت شاد به یک شرایط بغرنج، مساله اهدای عضو، تلاش برای جمع‌کردن پول لازم برای نجات جان یک نفر و...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با تمرکز بی‌مورد روی هر کدام از این موارد، «زرد» هم می‌توانست مثل خیلی از فیلم‌های دیگر، تا ابد زیر سایه «درباره الی...»، «بودن یا نبودن» و «شهر زیبا» باشد. اما «زرد» بخوبی دریافته که آن چیزی که می‌تواند این فیلم را از زیر سایه سنگین آن فیلم‌ها بیرون بکشد، تمرکز روی روابط همان 5 نفری است که از ابتدا با آنها همراه شده‌ایم. به همین دلیل است که در فیلم، با اینکه ظاهرا مشکل اصلی مربوط به نهال (ساره بیات) و حامد (شهرام حقیقت‌دوست) است، رابطه‌ای که بین اعضای دیگر این گروه 5 نفره مثل فرامرز (مهرداد صدیقیان) و شهاب (بهرام رادان) شکل گرفته و حالا دچار تغییر شده هم همان‌قدر اهمیت پیدا می‌کند، چون فیلم قرار نیست صرفا داستان زنی باشد که باید برای همسرش که به کما رفته پول جور کند. «زرد» قرار است ماجرای یک گروه 5 نفره باشد که حالا یک نفرشان به کما رفته و افراد باقیمانده، طی افت‌وخیزهای این حادثه، لحظات عاطفی و چالش‌برانگیز ویژه‌ای را از سر می‌گذرانند و در نتیجه، ابعاد جدیدی از شخصیت خودشان را نشان می‌دهند و به این ترتیب، در تمام طول فیلم به آن معرفی شخصیت مختصری که در ابتدا مورد اشاره قرار گرفت وزن بیشتری می‌دهند. تنها جایی که فیلم، انگار از این خودداری هوشمندانه‌اش فاصله‌می‌گیرد، بعد از جایی است که نقطه اوج احساسی داستان فیلم رقم می‌خورد؛ جایی که نهال از «بهادر» خواسته به بیمارستان بیاید و حالا برای نجات جان همسرش، باید نقش دیگری را در مقابل رقیب خودش بازی کند. از این لحظه (که اجرای بسیار تاثیرگذاری هم دارد) انگار که فیلم هنوز از خودش مطمئن نشده باشد و نیاز دیده باشد که باز هم برگ برنده رو کند، «غافلگیری»ها سر می‌رسند: اهداکننده مشکل ایجاد می‌کند، مساله تصادف اول فیلم مطرح می‌شود، رابطه قدیمی شهاب و نهال پیش کشیده می‌شود و... این غافلگیری‌ها البته ضعف فیلم نیست و مطرح‌ شدن‌شان آسیب جدی‌ای به فیلم نمی‌زند و حتی ممکن است آن را ظاهرا جذاب‌تر هم کند و مشکل پایان‌بندی را هم تا حدی برطرف کند. ولی مساله این است که مخاطب را از آن جمع اولیه که اساس فیلم بر آن بود، جدا می‌کند. البته این مساله واقعا به حدی نیست که فیلم تغییر مسیر بدهد. اتفاقا طی همین غافلگیری‌ها هم دوباره سراغ آن جمع می‌رود و مانع از دست رفتن آنچه که تا به حال کاشته بود، می‌شود. ولی اگر فیلم، تا این حد به دام جذابیت «غافلگیری» نمی‌افتاد و شرایط بهتری برای پرداختن به همان 5 نفر و روابط‌شان فراهم می‌کرد و می‌توانست تجربه این افراد را برای مخاطب هر چه بیشتر ملموس کند، شاید می‌توانست مخاطب را عملا به نفر ششم آن جمع تبدیل کند که شادی‌ها و غصه‌های آنها را از نزدیک تجربه می‌کند و همزاد‌پنداری‌ای را از سر می‌گذراند که کمتر در سینمای ایران به چشم خورده. در آن صورت همان‌طور که الان از مقلدان فیلمی مثل «چهارشنبه‌سوری» یاد می‌کنیم، شاید سال‌های بعد هم اگر کسی فیلمی با ماجرا و فضایی مشابه این فیلم می‌ساخت، می‌توانستیم به اینکه فیلمش یک کپی درجه دوم از «زرد» مصطفی تقی‌زاده است، اشاره کنیم.


Page Generated in 0/0112 sec