printlogo


کد خبر: 182808تاریخ: 1396/7/20 00:00
داریوش همایون، کارگزار آژانس یهود در ایران
سری که دیر به سنگ خورد!

روز 10 مهر 1346 «داریوش همایون» بنیانگذار روزنامه آیندگان از یک مقام صهیونیست درخواست کرد این روزنامه را مورد حمایت مالی قرار دهد. وی ضمنا متعهد شد در ازای دریافت کمک مالی از اسرائیل، همواره مطالبی علیه اعراب و به نفع اسرائیل در روزنامه درج کند. داریوش همایون مشهور به کارگزار آژانس یهود در ایران، سال 1307 در تهران و در یک خانواده متوسط شهری به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و به عنوان مستشار دیوان محاسبات انجام وظیفه می‌کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان‌های «فیروز بهرام» و «ابن‌سینا» و دوره‌ متوسطه را در دبیرستان‌های «البرز» و «دارایی» به پایان برد و پس از اخذ دیپلم به دانشگاه تهران رفت و به عنوان لیسانسیه حقوق فارغ‌التحصیل شد. او در دوران دانشجویی که مقارن با ایام نهضت ملی کردن نفت بود، به عضویت حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران درآمد. اعضای این تشکیلات که به‌طور اختصاری «سومکا» نامیده می‌شد، دارای عقاید افراطی «ناسیونال- فاشیستی» بودند و به تقلید از اعضای حزب نازی آلمان، یونیفورم سیاه می‌پوشیدند و بر آستین پیراهن‌شان علامتی شبیه «صلیب شکسته» را نقش می‌کردند. سرکردگی این گروه را فردی به نام «داوود منشی‌زاده» بر عهده داشت که تحصیلات خود را در آلمان به پایان رسانده بود. اعضای حزب «سومکا» با خشونت بسیار با مخالفان خود برخورد می‌کردند و اغلب با چوب و چماق و دشنه و قمه به جان مردم و گروه‌های مخالف می‌افتادند. حزب «سومکا» در دوران حیات خود، منشأ هیچ فعالیت مفید و مؤثری نبود و به عنوان عامل قدرت‌های خارجی، جز تخریب، اذیت و آزار مردم کاری انجام نداد. لازم به یادآوری است بقایای حزب شاهنشاهی پان ایرانیست نیز داریوش همایون را از اعضای اولیه‌ تشکیلات خود می‌دانند و در ویژه‌نامه‌ای که به مناسبت سالگرد اعدام محمد‌رضا عاملی‌تهرانی-‌ وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینه شریف امامی- ‌انتشار داده بودند، او را عضو مرکزیت این حزب و از نزدیک‌ترین یاران محمد‌رضا عاملی‌تهرانی و محسن پزشکپور معرفی می‌کنند. حزب پان‌ایرانیست اواخر دهه‌ 1320 به‌وجود آمد و زیر پوشش «وطن‌پرستی افراطی» (ناسیونال شوونیسم) برای محمد‌رضا پهلوی و مجموعه‌ دربار فعالیت و «شاه‌پرستی» را از ارکان اصلی «وطن‌پرستی» معرفی می‌کرد. این حزب همانند گروهک «سومکا» از روی احزاب فاشیستی اروپا الگوبرداری شده بود. سران آن، همانند حزب نازی آلمان، لباس‌های متحدالشکل می‌پوشیدند و اعضای عادی آن بازوبندهای ویژه‌ای بر بازو می‌بستند و رؤسا و رهبران آن را سرور خطاب می‌کردند.  سال 1328 دانشجویان عضو «حزب پان‌ایرانیست» به سرکردگی داریوش فروهر از این تشکیلات انشعاب کردند و با نام حزب ملت ایران بر بنیاد
پان ایرانیسم به جبهه ملی پیوستند و در صف هواداران نهضت ملی و محمد مصدق قرار گرفتند. حزب پان ایرانیست از گروه‌های فعال در جریان کودتای 28 مرداد و در شمار یاران نزدیک کودتاگران آمریکایی بود. اعضای این حزب که اکثراً از عناصر «لمپن» و شرور بودند روز 28 مرداد با چماق و قمه و زنجیر و چاقو به جان مردم ‌افتادند و سوار بر کامیون‌های ارتشی شعار «خدا، شاه، میهن» سر می‌دادند. عملکرد «حزب سومکا» و حزب «پان ایرانیست» تفاوت چندانی با یکدیگر نداشت. هر دو از یک آبشخور سیراب می‌شدند و عضویت داریوش همایون در هر یک از این دو تشکیلات، نشان‌دهنده‌ اعتقادات فاشیستی او است.  داریوش همایون مدعی است فعالیت‌های مطبوعاتی را از سال 1328 با انتشار مجله هنری جام‌جم آغاز کرده است اما برخی از آثار و کتب، تاریخ شروع فعالیت‌های مطبوعاتی او را سال 1334 می‌داند.  سالخوردگان و پیشکسوتان مطبوعاتی می‌گویند داریوش همایون ابتدا به عنوان مصحح و نمونه‌خوان در چاپخانه اطلاعات مشغول به کار شد و پس از مدتی کم‌کم به تحریریه روزنامه اطلاعات راه یافت و از سال 1334 به عنوان خبرنگار در سرویس سیاسی این روزنامه به کار پرداخت. از آنجا که در آن زمان بسیاری از روزنامه‌نگاران مستقل در زندان‌های فرمانداری نظامی و کودتا به سر می‌بردند و یا ممنوع‌القلم شده و اجباراً حرفه روزنامه‌نگاری را رها کرده بودند، کار داریوش همایون خیلی زود «گل» کرد و به سبب فقدان نویسندگان توانا مورد توجه قرار گرفت. همایون که با هدایت علی جواهرکلام فعالیت حرفه‌ای خبرنگاری و نویسندگی مطبوعاتی را آغاز کرده بود، خیلی زود و از طریق او با شبکه جاسوسی‌- ‌مطبوعاتی «بدامن» مرتبط شد و از همان نخستین سال‌های فعالیت، خود را در خدمت محافل و مجامع بیگانه قرار داد. شبکه جاسوسی- مطبوعاتی «بدامن» همه فعالیت‌های مطبوعاتی دوران پس از کودتای 28 مرداد را هدایت و کنترل می‌کرد. بر اساس نوشته ارتشبد حسین فردوست- متولی امور اطلاعاتی و جاسوسی رژیم پهلوی - وظیفه‌ این شبکه ایجاد وحشت (پانیک) از سلطه‌ کمونیست‌ها در بین مردم و کشاندن جراید ایران به مسیر دلخواه امپریالیسم آمریکا بود. اعضای این شبکه را افرادی چون علی جواهرکلام، نصرت‌‌الله معینیان، ‌مصطفی صباح‌زاده، عبدالرحمن فرامرزی،‌ جهانگیر تفضلی، مهدی میراشرافی و عده‌ای دیگر از کارگزاران درجه اول امور مطبوعاتی رژیم پهلوی تشکیل می‌دادند.  همایون در جریان همکاری با شبکه‌ جاسوسی «بدامن» و از رهگذر خوشخدمتی، توجه مقامات آمریکایی را جلب می‌کند. این ارتباط موجب می‌شود در سال 1339 زمانی که آمریکا تصمیم به ایجاد سازمان کتاب‌های جیبی گرفت، او را به ریاست این سازمان بگمارد و در سال 1341،‌ پس از گسترش دامنه‌ فعالیت این انتشاراتی و تبدیل کردن آن به انتشارات فرانکلین، داریوش همایون را به سرپرستی آن منصوب کند.  داریوش همایون بسیار متکبر و جاه‌طلب بود و از همان جوانی دوست داشت در محیط کارش «رئیس» و «سردسته» باشد. زمانی که ایجاد سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات در دستور کار متولیان امور مطبوعاتی و فرهنگی رژیم پهلوی قرار گرفت، داریوش همایون به بازی فراخوانده شد و به عنوان یکی از کارگردانان اصلی این ماجرا در کنار مسعود برزین، سیاوش آذری و رکن‌الدین همایونفرخ  قرار گرفت. بیانیه‌های منتشره از سوی هیات مؤسس این سندیکا خبر از فعالیت شدید داریوش همایون در این عرصه می‌دهد.  او پس از تأسیس سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات، بیشتر اوقات خود را در خدمت این سندیکا گذاشت و در شمار نزدیک‌ترین دستیاران مسعود برزین- اولین دبیر این سندیکا - قرار گرفت اما کم‌کم،‌ میزان نفوذ و اعتبار داریوش همایون در حوزه‌ سندیکا تا بدان حد افزایش یافت که پس از کناره‌گیری مسعود برزین خودش به عنوان دومین دبیر این سندیکا برگزیده شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. او به غیر از دومین دوره سندیکا که سمت دبیری آن را داشت، در چند دوره دیگر جزو کارگردانان اصلی این تشکیلات بود و به عنوان عضو هیات‌مدیره با آن همکاری می‌کرد.  داریوش همایون روابط نزدیک و صمیمانه‌ای با محافل و مجامع وابسته و دیگر گروه‌های قدرت موجود در هرم حاکمیت پهلوی، نظیر جناح صهیونیستی فراماسونری ایران و انجمن بازرگانان کلیمی و آژانس یهود ایران داشت و در سایه‌ اینگونه ارتباطات بود که راه خود را به سطوح بالای رژیم باز کرد. میزان اهمیت و اعتبار داریوش همایون نزد گروه‌های قدرت، بویژه آژانس یهود ایران و جناح صهیونیستی فراماسونری به حدی بود که اواسط دهه 1340، ‌زمانی که صهیونیست‌های ایران ضرورت در اختیار داشتن یک روزنامه پرقدرت و پرتیراژ را احساس کردند و تصمیم به تأسیس روزنامه «آیندگان» گرفتند، او را نامزد سرپرستی و اداره امور این نشریه کردند. بر اساس مدارک و اسناد موجود، «آژانس یهود ایران» و جناح صهیونیستی فراماسونری ایران ابتدا امتیاز روزنامه آیندگان را به نام دکتر حسین اهری که از سران این جناح و دارای عنوان استاد ارجمند بود، و از اعضای مؤسس نخستین کلوب روتاری ایران به شمار می‌آمد، گرفتند و پس از مدت زمانی کوتاه وقتی اطمینان یافتند داریوش همایون کاملاً در جهت خواست‌ها و برنامه‌های آنان حرکت خواهد کرد، این امتیاز را به او انتقال دادند. همایون از سال 1346 رسماً و به طور کامل به آیندگان آمد و از نخستین روز تأسیس این روزنامه در همه امور انتشاراتی آن دخالت کامل و مؤثر داشت. وی برای سازماندهی آیندگان از کمک‌های غلامحسین صالحیار بهره گرفت و افرادی چون مسعود بهنود و سیروس آموزگار- ‌ضد انقلاب فراری و عضو کلوب روتاری- را زیر چتر حمایتی خود گرفت و پس از اینکه صالحیار، برای سازماندهی دفتر مرکزی خبر به تلویزیون ملی رفت، مسعود بهنود را به سردبیری آیندگان گماشت. همایون چند سالی هم سیروس آموزگار را به عنوان مدیر روزنامه آیندگان منصوب کرد.  همایون همه‌چیز را در خدمت منافع شخصی و فدای قدرت‌طلبی خود می‌کرد. او از ابتدای دهه 40 که خود را به گروه‌های قدرت نزدیک کرد، مدام در این اندیشه بود تا به طریقی به دربار راه یابد. بر این اساس روابط ویژه‌ای با هما زاهدی خواهر اردشیر زاهدی برقرار کرد. او که می‌دانست از طریق ارتباط با اردشیر زاهدی به قدرت و نفوذ بیشتری در چارچوب هیات حاکمه ایران دست خواهد یافت، خود را عاشق و شیفته هما زاهدی نشان داد و برای دستیابی به منافع بیشتر، همسر خود را طلاق داد و با وی ازدواج کرد.  داریوش همایون تبلیغات وسیعی پیرامون این وصلت راه انداخت و با بهره‌گیری از نفوذ خود به عنوان یک مدیر روزنامه، خبر ازدواجش را در تمام جراید ایران چاپ کرد و سعی کرد از حضور فرح پهلوی و دیگر بستگان شاه در این مجلس،‌ به سود خود بهره‌برداری کند: «ازدواج خانم هما زاهدی نماینده مجلس شورای ملی با آقای داریوش همایون، مدیرعامل روزنامه آیندگان که در حضور علیا‌حضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران برگزار شد، از خبرهای جالب هفته گذشته بود. مراسم عقد‌کنان در منزل آقای اردشیر زاهدی - برادر عروس- در حصارک برگزار شد. در این مراسم که به طرز ساده و گرمی برگزار شد، والاحضرت شاهدخت فاطمه پهلوی، سرکار علیه بانو فریده دیبا و چند تن دیگر از خاندان جلیل سلطنت و شخصیت‌‌های مملکتی حضور داشتند... شهبانو پس از انجام خطبه‌ عقد، ‌یک عدد سنجاق بسیار زیبا و جالب به عروس هدیه فرمودند...».  همایون با عوامل مستقر در سفارت آمریکا نیز ارتباط نزدیکی داشت و به عنوان یک عامل اطلاعاتی مورد بهره‌‌برداری آنان قرار می‌گرفت. در سایه این ارتباطات و خوش‌خدمتی‌ها بودکه سال 1959 موفق به دریافت یک بورس تحصیلی از دانشگاه هاروارد آمریکا شد. او با بهره‌‌گیری از این بورس تحصیلی و زیر این پوشش،‌ دوره ویژه‌ای را گذراند و موفق به اخذ جایزه «نیمن» از دانشگاه هاروارد شد.  پایگاه جاسوسی سازمان «C.I.A» مستقر در تهران، داریوش همایون را جزو رابطان خوب و کسانی که حاضرند به هر قیمت و تحت هر شرایط خدماتی برای دولت آمریکا انجام دهند، دسته‌بندی می‌کند. جلد هفدهم اسناد لانه جاوسی آمریکا، حاوی گزارش‌هایی از تماس‌های متعدد داریوش همایون با جاسوسان آمریکایی است. تمام جاسوسانی که با همایون دیدار داشته‌اند او را شخصیتی باهوش و علاقه‌مند به حفظ رابطه با جاسوسان آمریکایی معرفی کرده‌اند. یکی از جاسوسان آمریکایی در گزارش خود می‌نویسد: «... من با داریوش همایون مکالمات جالبی در جریان ماه‌های اخیر و در ارتباط با به‌راه انداختن روزنامه‌ آیندگان داشته‌ام... او علاقه‌مند به حفظ تماس با ما است و من معتقدم که او بسیار فراتر خواهد رفت... و کاملاً باهوش و مطلع و بسیار خوشحال از آشنایی با ماست و مایل است هر چند وقت یکبار ملاقاتی داشته باشد».  یکی از مهم‌ترین رابطان آمریکا که داریوش همایون اکثر اطلاعات خود را از طریق او به پایگاه «سازمان سیا» انتقال می‌داد، «بیل میلر» نام داشت. همین شخص بود که بورس دانشگاه هاروارد را به عنوان پاداش در اختیار همایون گذاشت.  داریوش همایون در سال‌های تصدی خود در روزنامه آیندگان ارتباط تنگاتنگی با مقامات اسرائیلی برقرار کرد. او از آنان رسماً خواسته بود در این روزنامه سرمایه‌گذاری کنند. پس از پیروزی انقلاب اسناد متعددی درباره عضویت داریوش همایون در سازمان سیا انتشار یافت. ساواک در اسناد خود آشکارا از همکاری و ارتباط فعال وی با سیا پرده برداشت. به موجب یکی از این اسناد آیندگان به مثابه ارگان دولت اسرائیل عمل می‌کرده است. داریوش همایون هنگام تأسیس روزنامه آیندگان از همه گونه حمایت برخوردار بود. وی دیناری پول نداشت اما سرمایه لازم را عناصر صهیونیست در اختیار او گذاشتند و دکتر مصطفی مصباح‌زاده یک دستگاه چاپ «رتاتیو» را که به نام دخترش، نازنین نامگذاری کرده بود، ظاهراً با شرایط سهل و با اقساط بسیار نازل و در واقع به صورت کاملا رایگان به او واگذار کرد. این دستگاه چاپ رتاتیو را 2 تن از کلان‌سرمایه‌داران یهودی به نام‌های لطف‌ا‌لله حی و صمد رضوان که در شمار کارگزاران تراز اول جناح صهیونیستی فراماسونری ایران و آژانس یهود ایران قرار داشتند، به صورت رایگان و ظاهراً به عنوان پیش‌پرداخت بهای یک سال آگهی ساعت‌های «داماس» و «ناوزر» به دکتر مصباح‌زاده داده بودند.  زمانی که حزب فرمایشی رستاخیز ایجاد شد، داریوش همایون یکی از نخستین کارگزاران مطبوعاتی بود که به این حزب پیوست و تمام توان و قدرت خود و روزنامه ‌آیندگان را در خدمت آن قرار داد. او از یک سو ادعا می‌کرد عضویت در حزب رستاخیز اجباری است. و از سوی دیگر تأکید می‌کرد افرادی که به عضویت این حزب در نیایند نباید توقع هیچ‌چیز را داشته باشند و مطلقا نباید به فکر ترقی و پیشرفت باشند:  «... وقتی نخست‌وزیر و دبیر کل حزب یک نفر است، این معنی را دارد که در سطح استان‌ها نیز تمام دستگاه‌های اجرایی در خدمت این حزب هستند. اگر کسانی هستند که حزبی فکر نمی‌کنند، باید بدانند که آینده‌ای در این مملکت نخواهند داشت و باید به فکر خودشان باشند، زیرا موقعیت کنونی کشور ما ایجاب می‌کند همه‌ آحاد ملت ایران، حزبی فکر کنند. اگر کسی می‌خواهد در این مملکت مسؤولیتی داشته باشد و در نظام مملکتی مؤثر باشد، باید حتماً عضو حزب باشد...».  همایون با اینگونه حرف‌ها و سخن‌ها درصدد بود این مسأله را القا کند که راه زندگی آسوده و راه رشد و ترقی، تنها از کانال حزب رستاخیز می‌گذرد. در این باره یکی از خبرنگاران - در یک نشست مطبوعاتی در روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی- از وی می‌پرسد: «آیا کسانی که از حزب کناره گرفته‌اند می‌توانند فعالیت دولتی داشته باشند؟»  همایون می‌گوید: «نکته‌ای که شاهنشاه در روز آغاز تشکیل حزب به آن اشاره فرمودند... همین بود که کسانی که این سه اصل را قبول دارند [منظور نظام شاهنشاهی، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسی نظام شاهی است] و نمی‌خواهند فعالیت حزبی داشته باشند، نباید توقعی داشته باشند... در این کشور مسؤولیت و فعالیت سیاسی از داخل حزب رستاخیز ملت ایران می‌گذرد... وزرا و مقامات مملکتی باید فعالیت حزبی داشته باشند و حزب و دولت به هیچ‌وجه در ایران از هم جدا نیستند».  پیروی بی‌چون و چرای داریوش همایون از دستورها و پیوند با دربار و محافل و مجامع صهیونیستی، راه نفوذ هر چه بیشتر وی به دربار را هموار کرد و موجب شد در صف دولتمردان تراز اول قرار گیرد. زمانی که محمد‌رضا پهلوی، امیر‌عباس هویدا را برکنار و جمشید آموزگار را به این مقام منصوب کرد، داریوش همایون به آرزوی دیرین خود- وزارت- رسید و از سوی جمشید آموزگار به عنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی منصوب شد.  از آنجا که جمشید آموزگار مقام دبیر‌کلی حزب رستاخیز را بر عهده داشت با حمایت او داریوش همایون در عرصه این حزب هم رشد کرد و به قائم‌مقامی حزب رستاخیز دست یافت.  وی در این دوران سعی کرد به حزب رستاخیز تحرک بخشد و چهره‌ آن را از صورت کاریکاتوری خارج کند. همایون مدعی بود تمام تصمیمات مهم مملکتی و برنامه‌های سیاسی باید از طریق این حزب اتخاذ شود و حمایت و تصویب این حزب را پشت و پناه خود داشته باشد اما تلاشش به جایی نمی‌رسید. او در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «حزب رستاخیز ملت ایران را نباید به صندوق شکایات تبدیل کنیم، بلکه مردم باید بدانند این حزب برای این تشکیل شده است تا علاوه بر پیگیری مشکلات، ریشه‌های فرهنگ سیاسی را در این مملکت محکم کند».  وی معتقد بود حزب رستاخیز با هدف آماده کردن مردم برای پذیرش فرمان‌ها به‌وجود آمده است و وظیفه‌ آن وادار کردن مردم به اطاعت بی‌چون و چرا از مقامات و اجرای فرمان‌های صادره است: «... در این زمینه حزب کوشش دارد مقامات و مردم را به طور مساوی به اهمیت این فرمان و اجرای صحیح آن متوجه کند، و از سوی دیگر روحیه عمومی را برای اجرای فرمان، مساعد‌تر کند...». داریوش همایون در آستانه تغییر و تحول در هیات حاکمه آمریکا و ریاست‌جمهوری جیمی‌ کارتر، تحرکات اولیه مردم مسلمان ایران در سال 1356 را محصول سازش با بیگانگان می‌داند و می‌کوشد به طور تلویحی قیام 15 خرداد 42 را هم به خارجیان پیوند بزند: «... 14 سال پیش همین اشخاص، همین نتیجه‌ها را از برخی تحولات خارجی گرفتند و جنب و جوشی به خود دادند. امروز هم به اتکای حساب‌هایی که روی برخی تحولات خارجی کرده‌اند، درتنور آزادی خود، نان طمع می‌پزند...».
و به طور ضمنی روحانیت مبارز که رهبری مبارزات ملت را در دست داشت، ‌از نیروهای کمونیست می‌ترساند و حرکت اسلامی آغاز شده به رهبری روحانیت را با دوران مصدق و اوضاع و احوال روزگار ملی کردن نفت مقایسه می‌کند. وی که خود سال‌ها به عنوان روزنامه‌نویس فعالیت کرده و اثرات نامطلوب حضور مستقیم سانسورچیان دولتی را از نزدیک مشاهده کرده بود، به جای اعزام سانسورچیان دولتی به چاپخانه‌ها و دفاتر جراید،‌ نویسندگان جراید را مجبور به «خودسانسوری» می‌کرد. او چندی بعد با وقاحت هر چه تمام‌تر مدعی شد دولت جدیدی که جانشین حکومت هویدا شده است (دولت آ‌موزگار) کار خود را با برداشتن سانسور از مطبوعات و حذف سانسورچیان از عرصه جراید آغاز کرده است.
این اقدام داریوش همایون آنقدر فریبکارانه و غیر‌قابل دفاع و عاری از حقیقت بود که حتی متولیان و کارگزاران مطبوعاتی رژیم پهلوی بر آن خرده گرفتند و هنوز هم آن را به عنوان نقطه‌ای سیاه در کارنامه داریوش همایون مطرح می‌کنند. «اسماعیل پوروالی» از معروف‌‌ترین کارگزاران مطبوعاتی رژیم پهلوی که هم اکنون در خارج از کشور مجله «روزگار نو» را با پول و سرمایه‌ای که «جعفر رائد» برایش از عربستان سعودی گدایی کرد، ‌منتشر می‌کند، طی نوشته‌‌ای با عنوان «دموکراسی ساواک‌پسندانه» در این مورد می‌‌نویسد: «... از ابتکاراتی که همایون در همان هفته اول آغاز کار خود، نشان داد این بود که طی یک نامه رسمی که برای روزنامه‌ها فرستاد، ‌موارد سانسور را به آنها یادآور شد و سردبیران روزنامه‌ها را مأمور اجرای آن کرد و به جای اینکه سانسورچیان را سراغ روزنامه‌ها بفرستد، خود روزنامه‌ها را مجبور به «خودسانسوری» کرد و بعد مدعی شد حکومت جدیدی که جانشین حکومت هویدا شده، کار خود را با برداشتن سانسور از مطبوعات شروع کرده است!»
اقدام خائنانه او در چاپ نامه رشیدی‌مطلق و تلاش برای برقراری سانسور و ممنوع‌القلم کردن عده‌ای از نویسندگان جراید موجب شد سندیکای نویسندگان ایران چند ماه بعد با گسترش اعتراضات مردمی طی بیانیه‌ای رسمی علیه او اعلام جرم کند.  این اقدام سندیکا عملی فرصت‌طلبانه بود، زیرا تا زمانی که داریوش همایون بر مسند قدرت بود و به عنوان وزیر اطلاعات اختیار مطبوعات را در دست داشت، اعضای هیات مدیره سندیکا هیچ حرکتی علیه او انجام ندادند ‌اما به محض اینکه از کار برکنار شد و محمد‌رضا عاملی‌تهرانی به جای او به مقام وزارت اطلاعات منصوب شد، کارگزاران سندیکا دست به کار شدند و برای اینکه خود را همصدا و همگام با ملت مسلمان ایران نشان بدهند، علیه داریوش همایون اعلام جرم کردند. روزنامه کیهان خبر اعلام جرم سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات را اینگونه منعکس کرد:
«سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات علیه داریوش همایون اعلام جرم کرد و او را متهم به نقض قوانین و زیرپا گذاشتن حقوق انسانی و تجاوز از حدود اختیارات قانونی یک وزیر کرد... سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات «همایون» را به چندین مورد خلاف متهم کرده است که این موارد عبارتند از:
1- برقرار ساختن سانسور در مطبوعات و سلب آزادی
2- جلوگیری از نشر حقایق
3- ممنوع‌القلم کردن جمعی از نویسندگان
4- صدور دستور انتشار مطالب غیرواقعی در مطبوعات
5- مجبور کردن مطبوعات به انتشار مقالاتی علیه شخصیت‌ها و مقامات ملی و مذهبی
6- کارشکنی در انجام امور سندیکایی نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات
7- تهیه و جمع‌آوری امضای اجباری به منظور واژگون نشان دادن حقایق
8- اقدام به تعطیل اجباری صندوق رفاه نویسندگان و خبرنگاران
9- جلوگیری از انتشار مطبوعاتی که سابقه انتشار در پایتخت و شهرستان‌ها دارند.
10- اقدام به اعمال و رفتاری که مآلاً و در تحلیل نهایی مانع اعتلای مطبوعات و ایفای وظایف سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات در اجرای مفاد اساسنامه این سندیکا است». رژیم پهلوی برای فریب، داریوش همایون را بازداشت کرد. قرار شد وی به جرم انتشار مقاله جعلی رشیدی‌مطلق، محاکمه شود تا اذهان عمومی آرام شود. همایون شامگاه 21 بهمن 57، زمانی که مردم و نیروهای انقلاب، پادگان «جمشیدیه» تهران را تسخیر کردند، از زندان فرار کرد و پس از تحمل مدت‌ها دربه‌دری و زندگی مخفی از ایران گریخت و خود را در پناه اربابان صهیونیست جای داد. وی از نخستین روز فرار از ایران، به صورت دائم مشغول فعالیت‌های ضد انقلابی بود و در کسوت یکی از رهبران ضد انقلاب خارج از کشور به ایفای نقش در نمایش‌های خائنانه مشغول شد. داریوش همایون وابسته به جریان سلطنت‌طلب مدت‌ها برای به قدرت رساندن دوباره خاندان پهلوی به عنوان جیره‌خوار رضا پهلوی فعالیت ‌کرد. او «نظریه‌پرداز» جناح راست اپوزیسیون خارج از کشور قلمداد می‌شد. او معتقد بود «پادشاهی مشروطه گرایش مسلط در میان ایرانیان خارج است.» و در انتظار آنچنان تئوری مبارزه‌ای بود که عاری از استراتژی پیکار مردمی باشد!  وی تا مدت‌ها خود را قیم مشروطه‌خواهان و دست راست رضا پهلوی تلقی می‌کرد به طوری که در سفری به اردن او نیز به همراه اردشیر زاهدی در کنار رضا پهلوی حضور داشت.  اما بعداً مأیوس و ناامید دست از حمایت رضا پهلوی برداشت ولی همچنان هوادار مشروطه سلطنتی ماند و پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) گفت: «... من شخصاً چون طرفدار پادشاهی هستم، فکر می‌کنم سلطنت مشروطه در ایران امروز، بیش از هر وقت، بخت پیروزی دارد.»  او که ادعا می‌کرد برای فرار از کشور توان تهیه صدهزار تومان پول را نداشته است، در خارج از کشور بودجه و اعتبار کلانی را در اختیار گرفت و به مدد محافل و مجامع ضد‌انقلابی هوای فعالیت مطبوعاتی به سرش افتاد و به سودای جمع‌آوری هوادار، هفته‌نامه آیندگان را به سردبیری هوشنگ وزیری در لس‌آنجلس انتشار داد. همایون این اقدام را در سال 1369 انجام داد ولی کارش با استقبال مواجه نشد و هفته‌نامه آیندگان پس از 16 شماره تعطیل شد.  وی سردمدار بسیاری از اقدامات گروه‌های سلطنت‌طلب است و دوران دیکتاتوری خاندان پهلوی را در شمار بهترین ادوار تاریخی ایران ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «... 57 سال از تاریخ ایران که مشروطه‌خواهان مسؤول آن بوده‌اند،‌ بهترین دهه‌های تاریخ، دست‌کم در 4 سده‌ پیش از آن است...».   به‌رغم این باور، اعتراف می‌کند در دوران چنین حکومتی «یک روز گفتار یک رادیو انگلیسی یا مقاله یک روزنامه آمریکایی، رژیم ما را می‌لرزاند و به آستانه سقوط می‌برد». و بسیار متعجب است از اینکه چرا اکنون «دیگر گلوله‌باران ناوگان و حملات هلیکوپترهای آمریکایی هم تأثیری در سقوط رژیم ندارد». ذهن علیل داریوش همایون از تحلیل این نکته که داشتن پایگاه مردمی به معنای واقعی کلمه، حافظ اصلی و رمز بقا و ماندگاری نظام مقدس اسلامی است، عاجز بود.او با هدف آسیب رساندن به جمهوری اسلامی ایران دست به هر تلاش می‌زد و امضای او در زیر بسیاری از بیانیه‌های ضد‌انقلاب خودنمایی می‌کند. مخالفت با حکم ارتداد سلمان رشدی نمونه‌ای از این گونه تلاش‌هاست. طرفه اینکه وی که در موضع و مقام وزیر اطلاعات طی بخشنامه‌ای به سانسور رژیم پهلوی رسمیت کامل بخشیده، نویسندگان را مکلف به خودسانسوری کرده و عده‌ای از نویسندگان را به جرم عدم رعایت موازین سانسور، ممنوع‌القلم کرده بود، در خارج از کشور مدافع آزادی قلم شده بود و جمهوری اسلامی ایران را مخالف آزادی قلم و اندیشه معرفی می‌کرد! و می‌گفت: «جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین مانع رسیدن به مردم‌سالاری است...». تذبذب و تشویش اندیشه همایون همچون دورانی که در وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار نمود یافت در دوران به اصطلاح مبارزه‌اش(!) در جمع ضدانقلابیون خارج از کشور نیز ادامه داشت. او در دوره‌ای سخت از طرفداری «استراتژی مبارزه مسالمت‌آمیز» انتقاد کرده و آنها را به دلیل اتخاذ این شیوه مذمت می‌کرد و می‌گفت:«... ‌آنها که به امید دگرگونی آرام و گام به گام رژیم، از این وعده انتخابات تا آن وعده انتخابات نشسته‌اند، بیش از همه آن مردمی را از دست خواهند داد که نه از زندگی آسوده رهبران امثال نهضت آزادی برخوردارند و نه از آزادی عمل مخالفان تبعیدی...» و این شیوه را معمایی می‌خواند به نام «استراتژی مبارزه در حد اجازه جمهوری اسلامی» برای مبارزان و مخالفان.  اما او چند ماه بعد همگام با تحولات به وجود آمده، معتقد به تئوری استحاله شد و نفوذ در حاکمیت نظام اسلامی را برای براندازی مورد اشاره قرار داد، چندان که به دموکراسی ایمان آورده(!) و می‌نویسد: «باید کوشید گروه قابل ملاحظه‌ای از سران سیاسی و فرهنگی و ملی و آزادیخواه، بر پاره‌ای از اصول کلی توافق کنند و با همکاری سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی در هر حدی که آنها خود بخواهند و نیز شرکت دادن رسانه‌های همگانی مخالف رژیم، برای تشکیل حکومت با شرکت افراد و گروه‌هایی از گرایشات گوناگون پیشگام شوند».  اگرچه فراریان از چنگ ملت خویش به دلیل هراس از ظلم و جور بی‌حدی که به مردم روا داشتند و واصل‌شدگان به دامان بیگانگان و صهیونیست‌ها شایستگی تأمل و تدبر بر محور نظرات‌شان نیست ولی جهت اطلاع از عاقبت کار عناصری چون داریوش همایون، بد نیست نظری اجمالی به آخرین بافته‌های ذهنی او بیندازیم. وی تا چندی پیش «استراتژی مبارزه مسالمت‌آمیز بی‌فشارهای کمرشکن بر رژیم آخوندی را...» بی‌ثمر می‌دانست اما در مرحله بعد دریافت «جامعه مدنی تقریباً به ناگهان هماورد و جایگزین (آلترناتیو) ولایت فقیه شده است و ....» و از همین رو «جامعه مدنی را بزرگ‌ترین عامل فروپاشی نظام اسلامی...» تلقی می‌کرد. آنچه بیش از هر چیز در گفته‌ها و نوشته‌های داریوش همایون به چشم می‌آید، کینه‌‌توزی صریح و خصومت‌ آشتی‌ناپذیر با نظام مقدس اسلامی است.  داریوش همایون بهمن‌ماه سال 89 هنگام پیاده‌روی در سوییس روی برف لیز خورد و سرش به زمین کوبیده شد و پس از چند روز کما، مُرد.
منبع: دوران
 


Page Generated in 0/0091 sec