printlogo


کد خبر: 182893تاریخ: 1396/7/22 00:00
تیر به خودی در جنگ ارزی؟

امید رامز:  از شواهد و قرائن پیداست بانک مرکزی و دولت دوازدهم عزم خود را برای تک‌نرخی کردن قیمت ارز جزم کرده‌اند. منطقا با اجرای این تصمیم دولت قصد دارد تعیین نرخ تعادلی ارز را بر اساس میزان عرضه و تقاضا به دست نامرئی بازار(!) بسپارد. همزمان با این تصمیم بانک مرکزی که مدت‌هاست به دنبال اجرای آن است، برخی کارشناسان اقتصادی نیز بر تعدیل نرخ ارز بر اساس مابه‌التفاوت نرخ تورم داخلی و خارجی کشور اصرار دارند و اینگونه استدلال می‌کنند که افزایش نرخ ارز بر اساس نرخ تورم و تضعیف پول ملی، باعث می‌شود کالای تولید داخل برای مصرف‌کننده خارجی ارزان‌تر تمام شود و به همین دلیل مصرف‌کننده خارجی تمایل بیشتری برای کالای ایرانی داشته باشد؛ در نتیجه این روند موجب افزایش میزان صادرات می‌شود. به همین صورت افزایش نرخ ارز موجب گران‌تر شدن کالای خارجی برای مصرف‌کننده داخلی خواهد شد؛ در نتیجه مصرف‌کننده داخلی تمایل کمتری برای خرید کالای خارجی خواهد داشت که این رویه نیز باعث کاهش میزان واردات خواهد شد.
اما به نظر می‌رسد سیاست‌گذاران اقتصادی از چند نکته غافل هستند؛ نکاتی که عدم توجه به آنها موجب تحمیل پیامدهای منفی بسیاری بر اقتصاد کشور خواهد شد.
  کاهش واردات؟
به آمار واردات سال 95 بر اساس اطلاعات گمرک توجه کنید: به لحاظ وزنی در مجموع 39/33 میلیون تن کالا وارد شده است که از این مقدار 26/29 میلیون تن مربوط به کالاهای واسطه‌ای و 82/0 میلیون تن مربوط به کالاهای سرمایه‌ای است و فقط 3/3 میلیون تن مربوط به کالاهای مصرفی است. به لحاظ ارزش نیز از مجموع 68/43 میلیارد دلار کالای وارداتی، 28 میلیارد دلار مربوط به کالاهای واسطه‌ای، 5/8 میلیارد دلار مربوط به کالاهای سرمایه‌ای و فقط 1/7 میلیارد دلار مربوط به کالاهای مصرفی است. ساده شده این آمار این است که به لحاظ وزنی بیش از 90 درصد و به لحاظ ارزش دلاری تقریبا 85 درصد کالاهای وارداتی مربوط به کالاهای واسطه‌ای یا سرمایه‌ای است که تولید داخلی کاملا به آن وابسته است و افزایش نرخ دلار در کاهش تقاضای خرید آنها تاثیر چندانی ندارد، در واقع به دلیل اینکه اصطلاحا کشش قیمتی تقاضا در مورد این کالاها محدود است، افزایش قیمت آنها فقط در شرایط رکود داخلی موجب کاهش تقاضای آنها خواهد شد، اگرنه به صورت مستقیم بر افزایش قیمت حلقه‌های بعدی زنجیره ارزش خود تاثیر خواهند داشت. سوال اساسی این است: صنایع داخلی که به مواد اولیه و انواع ماشین‌آلات و تجهیزات نیاز دارند، آیا با افزایش قیمت آنها از تقاضای خود خواهند کاست؟ ذرت دامی، کنجاله سویا به عنوان خوراک طیور، قطعات منفصله خودرو و... چند قلم از محصولات اولیه‌ای بوده‌اند که سال 95 بیشترین حجم واردات را به خود اختصاص داده‌اند.
  افزایش صادرات؟
طبق نظریه برابری قدرت خرید(Purchasing power parity)، نرخ ارز هر کشور براساس سطح عمومی قیمت‌های داخلی به سطح عمومی قیمت‌های خارجی و به عبارت ساده‌تر بر مبنای تفاوت نرخ تورم داخلی و نرخ تورم خارجی محاسبه می‌شود. اشکال اساسی که در این نظریه وجود دارد و بسیار هم مشهور است این است که در محاسبه نرخ تورم هم اقلام قابل تجارت و هم اقلام غیرقابل تجارت محاسبه می‌شوند. اقلام قابل تجارت کالاهایی هستند که در جایی غیر از محل تولید نیز قابل عرضه و استفاده هستند. اقلام غیرقابل تجارت بر خلاف اقلام قابل تجارت فقط در محل تولید قابل عرضه هستند و قابلیت جابه‌جایی ندارند؛ مسکن، املاک و مستغلات و همچنین خدمات حمل‌ونقل و ارتباطات از همین دسته هستند که قابل تجارت نیستند. طبیعتا نرخ تورم این دو دسته اقلام با هم برابر نیست و  در سال‌های اخیر در کشور ما اقلام غیرقابل تجارت تورمی بیشتر از دسته دیگر را تجربه می‌کنند. بنابراین اگر سیاست‌گذار اقتصادی جهت تاثیرگذاری بر میزان واردات و صادرات (که قاعدتا فقط مربوط به اقلام قابل تجارت است) نرخ ارز را با نرخ تورم همه اقلام سبد خرید خانوار تعدیل کند، دچار خطا خواهد شد.
نکته مهم دیگر این است که به‌دلیل اینکه حتی شاخص بهای اقلام قابل تجارت نیز میزان رشد یکسانی ندارد و ممکن است در مورد 8 گروه اصلی که در محاسبه نرخ تورم از آنها استفاده می‌شود یعنی «خوراکی‌ها، آشامیدنی‌ها و دخانیات»، «پوشاک و کفش»، «مسکن، سوخت و روشنایی»، «اثاث، کالاها و خدمات مورد‌استفاده در خانه»، «حمل و نقل و ارتباطات»، «درمان و بهداشت»، «تفریح و تحصیل و مطالعه» و «کالاها و خدمات متفرقه»، شاهد رشد متفاوتی در قیمت‌ها‌ باشیم؛ پس تعدیل نرخ ارز بر مبنای نرخ تورم که در واقع میانگین وزنی رشد عمومی قیمت کالاها و خدمات است، باز هم سیاست‌گذار را دچار خطا خواهد کرد.
نکته مهم دیگر توجه به تنوع صادرات ایران است. بیش از نیمی از درآمد ارزی ایران در سال 95 (و البته سال‌های اخیر)، حاصل فروش نفت است که قیمتی جهانی و نه رقابتی دارد. با احتساب نفت بشکه‌ای 50 دلار و فروش روزانه 5/2 میلیون بشکه در روز، این رقم تقریبا 45 میلیارد دلار قابل تخمین است. اما توجه اصلی به صادرات غیرنفتی معطوف است که در سال 95 رقمی حدود 44 میلیارد دلار بوده است؛ تقریبا نیمی از این مقدار مربوط به فروش محصولات پتروشیمی و میعانات گازی و گاز طبیعی است که تغییرات نرخ ارز تاثیر چندانی بر میزان فروش آنها ندارد و حتی در مورد محصولات پتروشیمی این تاثیر منفی است، زیرا عامل اصلی در تعیین قیمت محصولات پتروشیمی، نرخ خوراک آنهاست که قیمت‌ آن از میانگین «معدل وزنی قیمت داخلی، صادراتی و وارداتی گاز» و «قیمت گاز طبیعی در بازار بین‌المللی (عمدتا هلند، انگلیس، آمریکا و کانادا)» حاصل می‌شود. ناگفته پیداست با افزایش نرخ ارز، قیمت هر متر مکعب خوراک پتروشیمی‌های گازی و به تبع آن قیمت تمام شده محصولات پتروشیمی نیز افزایش خواهد یافت و در نهایت بر نرخ عرضه این محصولات در بازارهای داخلی و بین‌المللی تاثیر خواهد گذاشت و سرکه انگبین رشد قیمت ارز، صفرا خواهد فزود! اهمیت این موضوع وقتی بیشتر می‌شود که توجه کنیم تبادل خوراک و محصولات پتروشیمی بر حسب سنت و دلار انجام می‌شود.
درباره سایر محصولات صادراتی غیرنفتی شامل محصولات کشاورزی، صنعتی و خدماتی نیز نکته قابل توجه، عدم انطباق سبد مصرفی خانوار که در واقع مبنای محاسباتی نرخ تورم است، با سبد اقلام صادراتی است. هم از لحاظ تنوع محصولات و هم از لحاظ کیفیت؛ به عبارت ساده‌تر باید بپرسیم آیا صادرکننده همان محصولی را صادر می‌کند که خانوار ایرانی مصرف می‌کند؟
به همه اینها کیفیت رقابتی اقلام صادراتی و کشش تقاضا در بازار خارجی را نیز باید اضافه کرد؛ اینکه آیا همه مشکلات صادراتی کشور محدود به نظریه برابری قدرت خرید است که با تعدیل نرخ ارز حل شود یا مسائلی از قبیل کیفیت و میزان ارزش افزوده نیز در بازاریابی بین‌المللی موثر است؟
  چرخه باطل تورم و افزایش نرخ ارز
گزارش‌‌‌های بانک مرکزی با موضوع بررسی تحولات تورم نشان می‌دهد رابطه مثبت معناداری بین افزایش نرخ ارز و تورم اقلام قابل تجارت وجود دارد. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر می‌شود که بار دیگر به سهم کالاهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای از کل اقلام وارداتی توجه کنیم؛ ضمن اینکه علاوه بر این تاثیر واقعی، تجربه نشان داده، صرف افزایش نرخ ارز باعث افزایش تورم انتظاری نیز می‌شود، به طوری که حتی اقلامی که رابطه چندانی با نرخ ارز ندارند و صفر تا صد حلقه‌های زنجیره ارزش آنها در داخل کشور ایجاد می‌شود نیز با افزایش قیمت مواجه می‌شوند. با این احتساب و با اکتفا به نظریه برابری قدرت خرید به عنوان راه‌حل نهایی مشکلات تجاری، کشور در یک دور باطل گرفتار خواهد شد. افزایش تورم، افزایش نرخ ارز، افزایش تورم، افزایش نرخ ارز و...
  نرخ تعادلی ارز؟ کدام بازار؟
همانطور که در سطور بالا عنوان شد، بخش دولتی به عنوان عرضه‌کننده نفت کشور و همچنین میزان قابل توجهی از صادرات غیرنفتی نظیر میعانات گازی، گاز طبیعی و حتی بخشی از محصولات پتروشیمی و صنعتی (که در تملک بخش شبه‌دولتی است)، بزرگ‌ترین عرضه‌کننده ارز کشور محسوب می‌شود به طوری که دولت با سهم 80 تا 85 درصدی ارز کشور براحتی می‌تواند در بازار ارز (اگر واقعا بازار وجود داشته باشد!) دخالت کرده و نرخ مطلوب خود را به بازار تحمیل کند؛ این سهم بزرگ، قطعا نخستین شرط شکل‌گیری بازار یعنی «عدم انحصار» را زیر سوال می‌برد.
علاوه بر شرایط داخلی اقتصاد، نیم‌نگاهی نیز به شرایط پسابرجام و ادامه محدودیت دسترسی ایران به منابع ارزی حاصل از فروش نفت داشته باشیم و اینکه حتی پس از تحریم‌های اخیر آمریکا موسوم به کاتسا که احتمالاً از  ماه آینده اجرایی خواهد شد، این محدودیت بیش از پیش خواهد شد.
اگر این عوامل را در کنار مصوبه جدید بانک مرکزی درباره کاهش نرخ سودهای بانکی و سرگردانی پول‌های مردم و پتانسیل آنها برای حضور در بازار سفته‌بازی ارز بگذاریم، آزادسازی نرخ ارز برای تعیین نرخ تعادلی و تک‌نرخی کردن آن، آغاز اقدامی است که ممکن است پایانش تحت کنترل دولت نباشد!
  جنگ ارزی؟
به بخشی از سخنرانی جیمز ریکاردز، نویسنده کتاب جنگ ارزی، در ژانویه 2012 در بنیاد کارنگی درباره جنگ ارزی علیه ایران توجه کنید: «به‌عنوان یک تحلیلگر کلان جهانی، اغلب از من پرسیده می‌شود اگر جنگ با ایران شروع شود چه اتفاقی می‌افتد؟ پاسخ من این است که جنگ آغاز شده اما در این جنگ هنوز تیری شلیک نشده است. به تعبیر کارشناسان، ایالات‌متحده و اسرائیل درگیر جنگ نامحدود یا جنگ نامتقارن با ایران هستند. این جنگ شامل خرابکاری، ترور، عملیات ویژه، عملیات روانی، حمله به زیرساخت‌های حیاتی، جنگ سایبری و همچنین شامل جدیدترین شیوه جنگ یعنی «جنگ مالی» است. در عرض چند روز، ایالات‌متحده که ایران را از سیستم بانکی جهان جدا کرده بود، ارزش برابری ارز ایران را نابود کرد، به اقتصاد ایران «ابرتورم» را تزریق کرد و باعث افزایش در نرخ بهره شد.
تمام این اتفاقات زمانی روی داد که ایالات‌متحده درصدد «تغییر رژیم» در ایران و راه‌اندازی دوباره‌ انقلاب سبز بود و این موارد تصادفی نبود، بنابراین این رویه روش خوبی برای بی‌ثبات کردن یک رژیم است. تغییر رژیم واقعاً اسم بازی در ایران است. کسی خواهان جنگ نیست اما می‌توانیم گروه جدیدی را مسؤول اداره کشور کنیم تا شاید پس ‌از آن راهی به برنامه هسته‌ای ایران بیابیم».
جیمز ریکاردز، مشاور تهدیدات مالی و جنگ نامتقارن سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، همچنین در مقاله‌ای با عنوان جنگ مالی علیه ایران (The Financial War against Iran)در سایت USnews  در سال 2012 آورده است: «بیش از ۳۰ سال است ایالات‌متحده تحریم‌های مالی و اقتصادی علیه ایران را اعمال کرده است؛ این تحریم‌ها چیز جدیدی نیست اما چند هفته پیش رئیس‌جمهور اوباما با اعمال تحریم بانک مرکزی ایران راه تأمین اکسیژن ایران را مسدود کرد. به بانک‌های بین‌المللی گفته شد اگر آنها به کسب‌وکار با بانک مرکزی ایران بپردازند، آنها از انجام کسب‌وکار در سیستم پرداخت جهانی دلار که توسط ایالات‌متحده کنترل می‌شود محروم خواهند شد. البته که این بانک‌ها از این دستور پیروی کردند... نتیجه این تحریم‌ها، انزوای فوری ایران از سیستم دلار و کمبود شدید دلار در ایران بود. ریال ایران در عرض فقط چند روز بیش از ۴۰ درصد از ارزش خود را برابر دلار از دست داد. از آنجا که بسیاری از کالاها در ایران وارد می‌شود، قیمت این کالاها به ریال 2 برابر شد. بهای کالاهای اساسی یک‌شبه از 200 هزار ریال به 400 هزار ریال افزایش یافت؛ و تاجرها مجبور شدند به‌منظور به دست آوردن دلار موردنیاز برای واردکردن کالاها به بازار سیاه‌ رو بیاورند. بانک‌های ایرانی با افزایش نرخ بهره به بیش از ۲۰ درصد به‌منظور حفظ ریال در بانک‌ها و جلوگیری از خارج شدن آن از سیستم بانکی ایران واکنش نشان دادند». همواره نگاه خطی به مشکلات و ارائه راه‌حل با نگاهی غیرسیستمی، آفت تصمیم‌گیری در کشور بوده است. ارائه مدل‌ها و نظریه‌های ترجمه‌ای بدون توجه به شرایط خاص اقتصاد کشور ممکن است منجر به ارائه تصمیماتی شود که نتایج آنها الزاما منطبق با انتظارات و مشابه نمونه‌های خارجی نباشد و حتی بازی در زمین دشمن باشد!


Page Generated in 0/0104 sec