مسعود رضایی: «عملیات آژاکس» عنوانی است که از سوی طراحان کودتای 28 مرداد برای سلسلهبرنامهریزیها و اقدامات منتهی به این واقعه تلخ انتخاب شد. نتیجه این عملیات که پس از سرکوب شدید مردم به استقرار مجدد حکومت وابسته و استبدادی پهلوی انجامید، تضمینکننده منافع بیکران اقتصادی و سیاسی آمریکا و انگلیس در ایران طی یک دوره 25 ساله بود. هرچند درباره نقش آمریکا و انگلیس در طراحی و اجرای این کودتای سیاه، جای هیچ شک و شبههای باقی نمانده و از آن تاریخ تاکنون در این باره بسیار سخن گفته شده است، اما اسناد انتشاریافته درباره این واقعه توسط سیا در سال 2000 میلادی، جزئیات بسیاری را در این باره بازگو کرده است. خوشبختانه گردآوری این اسناد در کتاب «عملیات آژاکس» امکان مطالعه و بررسی بهتر این مقطع از تاریخ کشورمان را به خوبی فراهم آورده است. کتاب «عملیات آژاکس» شامل دو بخش کلی است؛ در بخش اول اسناد «سیا» درباره کودتای 28 مرداد در 5 فصل تنظیم و ارائه شده است. در فصل نخست طرح مقدماتی عملیات آژاکس، در فصل دوم طرح اجرایی این عملیات و در سومین فصل، گزارش «دونالد ن. ویلبر» را که خود مستقیماً در برنامهریزی و اجرای این طرح مشارکت، داشته است میخوانیم. این گزارش در سال 1954 توسط وی نوشته و به مقامات سیا ارائه شد تا ضمن ثبت تجربیات آمریکا در طراحی برنامههای کودتا، امکان بهرهبرداری از آنها در عملیات مشابه نیز فراهم آید. در فصل چهارم و پنجم این بخش نیز میتوان به ترتیب اسناد مربوط به طراحی بُعد نظامی عملیات و ارزیابی نظامی عملیات را مورد مطالعه قرار داد. در بخش دوم این کتاب تجزیه و تحلیلی از وقایع مربوط به کودتای 28 مرداد با توجه به اسناد انتشاریافته از سوی سیا آمده است که میتواند روشنگر برخی مسائل باشد. انتشار اسناد و مدارک مربوط به طراحی و اجرای عملیات آژاکس برای سرنگونی یک دولت قانونی و مستقل و جایگزینی آن با یک دولت دستنشانده، قبل از هر مساله دیگری، حاکی از آن است که آمریکا از اینکه بهعنوان یک نظام مداخلهجو در امور داخلی دیگران شناخته شود، هیچ اِبایی ندارد و چه بسا نمایاندن چنین چهرهای از خود را در جهت پیشبرد و تسریع برنامهها و پروژههای استعمارگرانه خویش به شمار میآورد. در حقیقت، انتشار اسناد و مدارک مداخله آمریکا در امور کشورهای مختلف، میتواند به مرور زمان انجام چنین اقداماتی را توسط ایالات متحده نزد جوامع، عادی جلوه دهد و حساسیتها را نسبت به آن کم کند. از سوی دیگر، در بطن انتشار این اسناد، نوعی قدرتنمایی نیز نهفته است و پیامهای پیدا و پنهان بسیاری را برای دیگران در بردارد. ردپای این موضوع را گذشته از اسناد رسمی سیا، در بسیاری از فعالیتهای تبلیغاتی و فرهنگی دستگاههای وابسته به نظام امپریالیستی آمریکا از جمله هالیوود نیز میتوان مشاهده کرد. شاید بتوان چنین مدعی شد که تاکنون بیشترین و جذابترین فیلمهایی که پرده از توطئهگریهای دستگاه حاکمه آمریکا در اقصی نقاط جهان برداشته و حتی گوشههایی از جنایات و سرکوبگری در حق ملتهای مظلوم را نیز به نمایش درآورده است، محصول دستگاه عظیم فیلمسازی هالیوود بوده است. هرچند ساخت و نمایش این فیلمها ظاهراً در جهت افشای حقایق پشت پرده و آگاهسازی افکار عمومی است، اما یک نوع کارکرد و تأثیر بسیار عمیق - و البته پنهان - در بطن چنین محصولاتی نهفته است که منافع آن به مراتب بیشتر از خسارات یا مضراتی است که بازگو کردن بخشی از حقایق میتواند برای نظام سیاسی آمریکا در برداشته باشد. البته در این زمینه باید توجه داشت که در چارچوب فعالیتها و اقدامات فوق، همواره خطوط قرمزی رعایت میشود. بهعنوان نمونه، اگرچه اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد پس از گذشت حدود 50 سال از آن واقعه انتشار مییابند اما همچنان افشای اسامی برخی اشخاص و مهرههای خاص به مصلحت دیده نشده است. این اقدام چند دلیل میتواند داشته باشد؛ نخست آنکه احتمالاً افراد مزبور در جایگاه و موقعیتی قرار داشتهاند که دستگاه اطلاعاتی آمریکا افشای نام آنها را باعث به مخاطره افتادن روشها و تکنیکهای نفوذ خود در لایههای مختلف اداری، نظامی و فرهنگی دیگر کشورها میداند. دیگر اینکه عدم افشای نام برخی عوامل کاملاً پنهان در گذشته، باعث به وجود آمدن این اطمینان خاطر در میان عوامل کنونی آنها میشود که در چارچوب خارج شدن پارهای از اسناد سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس، هرگز نام و نشان آنها افشا نخواهد شد و مردم از ماهیت واقعی آنان اطلاعی نخواهند یافت. علت دیگر عدم افشای نام عناصر مزبور- هرچند ممکن است اینک در قید حیات نباشند- جلوگیری از به خطر افتادن عوامل یا تشکیلاتی است که چه بسا در ارتباط با آنها یا تحت نفوذ و ریاست این عده قرار داشتهاند. نکته جالب دیگر اینکه سیا درباره بعضی افراد تا آنجا اصل اختفا را رعایت میکرد که حتی در زمان انجام عملیات آژاکس اجازه شناسایی آنها را به متحد و شریک خود یعنی انگلستان نیز نمیداد. بهعنوان نمونه، در گزارش «ویلبر» تلاش سیا برای مخفی نگه داشتن هویت دو تن از عوامل اصلی و عمده خود در ایران از مأموران «اینتلیجنس سرویس» به روشنی بیان شده است: «از آنجا که در جریان ملاقاتهای یادشده در نوامبر 1952 به این نکته اشاره شده بود که سیا دو عامل اصلی و عمده در ایران دارد، لازم بود به جای[.....] و [.....]، دو نفر به این عنوان معرفی شوند. این کار صورت پذیرفت و یکی از عاملان پایگاه و یک عامل فرعی به نام [.....] به سمت صاحبان این دو منصب مهم معرفی شدند. تا آنجا که توانستیم مطلع شویم، برادران رشیدیان و هیچیک از عمال دیگر اینتلیجنس سرویس در جریان این عملیات به هویت و نقش[.....] و[.....] پی نبردند». (ص48) این مساله نشان میدهد اگرچه آمریکا وارد یک اتحاد همهجانبه با انگلیس شده و بهخوبی از به سر آمدن دوران ابرقدرتی این کشور آگاه است اما با توجه به سابقه و ریشههای عمیق نفوذ آن در ایران، بهتر آن میدید که حزم و احتیاط را از دست نداده و همه داشتههای خود را عیان نسازد تا به این ترتیب بتواند به نحو بهتر و مؤثرتری، قضایای جاری در ایران را تحت کنترل خود داشته باشد. در کنار این مساله، آمریکا از همان مراحل اولیه طراحی برنامه کودتا، پیش از ورود به فاز اجرایی، تدابیری در جهت تضمین منافع خود هنگام اجرا و همچنین در دوران بعد از کودتا نیز میاندیشد و تضمینهای لازم را از استعمارگر پیر میگیرد: «برآورد کل هزینه مورد نیاز برای تحقق این طرح، معادل دویست و پنجاه و هشت هزار دلار است که 147هزار و 500 دلار آن را آمریکا و یکصد و سی و هفت هزار و پانصد دلار آن را انگلیس تأمین خواهد کرد». (ص17) اما مهمتر از این مساله، اصرار آمریکا بر اخذ تضمین کتبی از انگلیس است تا در صورت پیروزی طرح کودتا، سهم این کشور از منابع نفتی ایران محفوظ باشد: «وزارت امور خارجه آمریکا پیش از اعلام موافقت باید درباره دو نکته مهم اطمینان حاصل میکرد: نخست آنکه آیا دولت ایالات متحده میتواند کمکهای مالی را به دولت جانشین مصدق بکند تا این دولت استقرار یابد و یک توافقنامه نفتی امضا کند... دوم گرفتن تعهد کتبی از دولت انگلیس بود مبنی بر دستیابی به یک توافقنامه نفتی مبنی بر حسن نیت و رعایت انصاف نسبت به دولت جانشین در ایران...». (ص 38) بر این اساس مشخص میشود آمریکا نگرانیهای جدی در این باره داشته است که پس از صرف هزینه در عملیات آژاکس و موفقیت آن، دولت انگلیس مانع برقراری روابط گسترده کاخ سفید با دولت کودتا در ایران شود و ضمناً به گونهای منابع نفتی ایران را در انحصار خود بگیرد که دیگر سهمی از آن برای ایالات متحده باقی نماند. اشاره ویلبر در گزارش خود به این نکته، بهخوبی اهداف اصلی این دو کشور را از دست یازیدن به چنین اقدامی آشکار میسازد و بر ادعاهای مطرحشده از سوی آنها مبنی بر تلاش برای حفظ استقلال ایران و نجات آن از چنگ کمونیسم، خط بطلان میکشد: «از نظر هر دو دولت در زمان حاضر نفت در درجه دوم اهمیت قرار دارد؛ زیرا مساله اصلی، تصمیم هر دو دولت برای حفظ استقلال ایران است. هر دو دولت در زمان حاضر مصممند به ایران کمک کنند تا خود را از سقوط در دامان شوروی حفظ کند.»(ص20) به این ترتیب «طرح آژاکس» را باید نقطه عطفی در شکلگیری روابط استراتژیک و دیرپای آمریکا و انگلیس به شمار آورد؛ چرا که این طرح به صورت یک نمونه و الگوی پایدار در این زمینه درآمد. براساس این الگو آمریکا و انگلیس با هماهنگ ساختن دستگاههای اطلاعاتی، تبلیغاتی و سیاسی خود درباره موضوعات مختلف بینالمللی، طرحهای بسیاری را از آن زمان به بعد به مرحله اجرا گذارده و سپس منافع اقتصادی حاصله را بین خود تقسیم کردهاند. در بررسی محتوایی اسناد انتشاریافته سیا و بویژه گزارش ویلبر (که بخش اعظم این اسناد را تشکیل میدهد) نکات بسیاری را میتوان مورد تأمل قرار داد و نگاهی محققانه و موشکافانه به ماجرای کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی انداخت. در این زمینه نخستین مسالهای که جلب توجه میکند، ضعف شخصیت محمدرضا پهلوی است. طراحان عملیات توجه خاصی به این نکته دارند؛ چرا که در طرح مزبور، «شاه» نقش ویژهای را برعهده دارد و چنانچه به دلیل ترس یا تزلزل اراده، با آنها همراهی نکند، امکان موفقیت طرح بشدت کاهش مییابد؛ بنابراین از نظر طراحان کودتا، اولین و مهمترین گام در اجرای این طرح، از بین بردن ترس و وحشت محمدرضا از «انگلیس» بود: «در مرحله اول باید شاه را درباره هدف مشترک انگیس و آمریکا متقاعد ساخت و ترس وی را از توطئه بریتانیا ضد خود او از بین برد.»(ص11) در واقع محمدرضا با توجه به تجربه آوردن و بردن پدرش توسط انگلیسیها، از این مساله بشدت نگران بود که طرح مزبور، توطئهای علیه خود وی باشد. بیتردید چنانچه انگلیس به تنهایی قصد اجرای این طرح را داشت، محمدرضا به دلیل همین ترس ریشهدار خود از سیاستمداران انگلیسی، به هیچ وجه حاضر به ایفای نقش در طرح مورد نظر آنها نمیشد و لذا باید گفت آنچه توانست به حل این مساله بپردازد، مشارکت آمریکا در طرح مزبور بود. در همین جا باید این نکته را متذکر شد که اگرچه محمدرضا پهلوی و محمد مصدق در این مقطع به دو نیروی مقابل یکدیگر بدل شده بودند اما در یک مساله با یکدیگر نقطهنظر کاملاً مشترکی داشتند و آن خوشبینی به آمریکا بود، اما این خوشبینی مشترک، دو نتیجه کاملاً متفاوت برای آنها به بار آورد؛ برای یکی ادامه یک سلطنت وابسته و سرکوبگر و برای دیگری سقوط و حبس و تبعید مادامالعمر. اما برخلاف شاه، اشرف خواهر دوقلوی وی جسور و بیپروا بود و لذا از تمامی ظرفیتهای شخصیتی وی برای به ثمر رساندن کودتا استفاده شد. دقیقاً به خاطر نقشی که وی در این برهه از زمان ایفا کرد، در طول سالهای بعد توانست به صورت یکی از عناصر بسیار پرنفوذ دربار درآید؛ به طوری که حتی محمدرضا نیز به خود اجازه نمیداد کوچکترین دخالتی در عملکردهای مفسدهانگیزش در زمینههای اقتصادی، اخلاقی و حتی سیاسی بکند: «شاه برای ایفای نقش خود به آمادگی ویژهای نیاز دارد. طبیعی است انسانی که از هر سو با تردید و ترس احاطه شده، برای آنکه بتواند وظیفه خود را به انجام رساند باید تشویق شود... ما برای شاهدخت اشرف خواهر دوقلوی قدرتمند و مکّار شاه، بهعنوان فردی که میتواند شاه را برای ایفای نقش خود تشویق کند، اهمیت ویژهای قائل هستیم... نقش شاه باید در سه مرحله اجرا شود. اشرف وی را در اجرای هر مرحله به طور کامل آماده خواهد ساخت. اولین گام، متقاعد ساختن شاه به این موضوع است که آمریکا و انگلیس هدفی مشترک در ایران دارند. همزمان باید ترس شاه را از «دست مخفی انگلیسی در ایران» برطرف ساخت. در مرحله دوم باید آنچه را آینده به ارمغان خواهد آورد برای وی توضیح داد. مرحله سوم گرفتن تضمین خاصی از اوست.»(ص19) به این ترتیب، این اشرف است که با یک مسافرت بسیار کوتاه و چندروزه به ایران- که حتی در ابتدا با نارضایتی شدید محمدرضا به دلیل ترس از عواقب این مسافرت مواجه میشود- اقداماتی بسیار اساسی صورت میدهد و راه را برای اجرای کودتا هموار میسازد: «اشرف در تاریخ بیست و پنجم ژوئیه به صورت یک مسافر عادی با هواپیما وارد تهران شد. همانگونه که انتظار میرفت بازگشت غیرمجاز وی توفانی واقعی برپا کرد، چرا که اشرف نه از خود شاه اجازه بازگشت خواسته بود و نه از دولت مصدق و هر دو از این بابت خشمگین بودند. شاه از دیدار با وی خودداری کرد و نیز نامهای را که از طرف اشرف نوشته شده و از طریق[...] رئیس خدمه (کاخ) شاه برای او فرستاده بود، نپذیرفت... نامه مزبور حاکی از آن بود که ژنرال آمریکایی «شوارتسکف» در مأموریتی مشابه با آنچه اشرف به سبب آن به ایران آمده بود، برای دیدار با شاه عازم ایران خواهد شد. شاه از این خبر استقبال کرد و شامگاه بیست و نهم ژوئیه خواهرش را به حضور پذیرفت. جلسه دیدار با ناآرامی و جنجال آغاز شد اما با آشتی طرفین خاتمه یافت. اشرف روز بعد با هواپیما به اروپا بازگشت.»(ص61)
به موازات این مساله، اقدامات گسترده دیگری در دستور کار طراحان کودتا برای هرچه بیشتر برانگیختن نگرانی و اضطراب شخصیتهای مذهبی و عموم جامعه نسبت به خطر کمونیسم و حاکمیت یافتن آن بر کشور و ریشهکنی دین و مذهب در این سرزمین، قرار میگیرد. این مساله به صراحت در گزارش ویلبر به چشم میخورد: «عوامل سیا برای ترساندن و مضطرب ساختن رهبران مذهبی در تهران متوسل به تبلیغات سیاه شدند و تحت نام حزب توده اعلام کردند اگر رهبران مذهبی با مصدق مخالفت کنند، با مجازات سختی روبهرو خواهند شد. تهدیدهای تلفنی به اسم حزب توده صورت گرفت و یکی از چندین طرح بمبگذاری منازل رهبران مذهبی نیز اجرا شد»(ص70) این دو نمونه عملکرد به خوبی نشان میدهد در توطئههای استعماری علیه ایران، هیچ بخشی از جامعه مورد غفلت قرار نمیگیرد و از برجستهترین شخصیتهای مذهبی و معتقدترین لایههای اجتماعی تا وابستهترین احزاب و گروههای سیاسی و دورترین اشخاص و اقشار از دین و اعتقادات مذهبی، همگی مدنظر قرار میگیرند تا به گونهای مطلوب در این چارچوب، مورد بهرهبرداری قرار گیرند. در کنار آن، بهرهگیری از ابزارهای رسانهای که از قدرت و کارآیی بالایی در شکلدهی به ذهنیت جامعه برخوردارند، اهمیتی ویژه مییابد. این مساله در اسناد انتشاریافته توسط سیا، کاملاً چشمگیر است و بیتردید باید گفت بدون برنامهریزی برای در اختیار گرفتن این ابزار، هیچ شانسی برای پیروزی طرح کودتا وجود نداشت. در این راستا، از چاپ کاریکاتور تا درج یادداشتها و مقالات و گزارشهای جهتدار، در دستور کار قرار میگیرد و البته نتایج دلخواه را نیز به بار میآورد اما گذشته از اینگونه بهرهبرداریها از مطبوعات که بیشتر متعارف بود، نوع دیگری از رسانهها بهرهبرداری شد که شاید بتوان تحت عنوان «کارکردهای عملیاتی» این رسانهها نامگذاری کرد. نخستین مورد از این نمونه نقشی است که رادیو بیبیسی برای اطمینانبخشی به شاه در این باره که اسدالله رشیدیان نماینده رسمی اینتلیجنس سرویس در تهران است و سخنان او به منزله موضع رسمی دولت انگلستان، ایفا کرد: «در اول ماه اوت، دو روز پس از آنکه اشرف از ایران خارج شد، شاه پیام پخششده از بیبیسی را که منظور از پخش آن مطمئن کردن شاه درباه این نکته بود که اسدالله رشیدیان سخنگوی رسمی دولت انگلستان است، شنیده بود...»(ص65) دومین «کارکرد عملیاتی» رسانهای از سوی عوامل یک روزنامه خارجی که در داخل کشور فعال بودند، بلافاصله پس از شکست مرحله اول کودتا مشاهده میشود که تأثیر اساسی در پیشبرد مرحله دوم کودتا دارد: «نخستین جایی که به فرمان شاه درباره انتصاب زاهدی اشاره شده بود، صفحات داخلی روزنامه پرتیراژ «کیهان» بود... دو خبرنگار روزنامه نیویورکتایمز در ساعت یازده صبح به شمیران رفتند تا با زاهدی دیدار نمایند... اردشیر زاهدی به خبرنگاران نسخه اصلی فرمان سلطنتی را درباره انتصاب پدرش به نخستوزیری نشان داد و نهایتاً رونوشتهایی از این فرمان را در اختیار آنان گذاشت.»(ص78) و در نهایت انتشار برنامهریزیشده فرمان سلطنتی در چندین روزنامه در صبح روز 28 مرداد، نقش مهمی در حرکت دستههای طرفدار شاه در برخی خیابانهای تهران و سرانجام به ثمر رسیدن کودتا علیه دولت مصدق ایفا میکند: «... افرادی که سحرگاه روز نوزدهم [اوت] از خانه بیرون آمده بودند با متن تایپ یا کپیشده فرمان مزبور در روزنامههای «ستاره اسلام»، «جوانان»، «آرام»، «مرد آسیا»، «ملت ما» و روزنامه فرانسویزبان «ژورنال تهران» روبهرو شدند... اندکی بعد در بامداد همان روز نخستین نسخ از هزاران روزنامه دیوارکوب که حاوی رونوشتی از فرمان (سلطنتی) و متن بیانیه زاهدی بودند در خیابانها پدیدار شدند... تا ساعت 9 بامداد، گروههای طرفدار شاه در حال تجمع در منطقه بازار بودند... آنان فقط نیازمند رهبری و هدایت بودند»(صص91-90) به هر حال، شکی نیست که در طرح مشترک آمریکا و انگلیس برای تثبیت دوباره سلطه خود بر ایران در 28 مرداد 32 و به یغما بردن منابع آن، دقت بایستهای صورت گرفته بود تا از همه ابزارها و روشها به نحو مطلوب بهرهبرداری به عمل آید، اما بهرغم همه تمهیدات و تدابیر، این عملیات در گام نخستین خود با شکست سنگینی مواجه میشود: «در سفارت آمریکا، پرسنل پایگاه سیا ساعتهای پراضطرابی را سپری کردند. جیپ ارتشی که مجهز به دستگاه بیسیم بود از نیروها خواست به علت شکست عملیات به مقرهای خود بازگردند.»(ص75) حتی برخی عوامل کودتاچی در صدد پناهندگی به سفارتخانههای خارجی برآمدند: «سرهنگ... به پایگاه آمد و گفت اوضاع وخیم است و وی قصد رفتن به سفارت و پناهندگی دارد.»(ص76) در همین حال دستور خارج شدن کرمیت روزولت- فرمانده عملیات کودتا- از ایران نیز صادر میشود: «بعدازظهر، پیامی به پایگاه ارسال شد مبنی بر اینکه روزولت به منظور حفظ جان خود باید هرچه سریعتر ایران را ترک کند و سپس به دلیل بدشانسی پیشآمده ابراز تأسف شده بود»(ص85) و نهایتاً اینکه دستور لغو عملیات نیز صادر شد: «بر ستاد و رؤسا و کارکنان آن، روزی آکنده از افسردگی و ناامیدی گذشت. به هنگام ظهر شماری از افراد مشغول تنظیم پیشنویس پیامی بودند که لغو عملیات را اعلام میکرد. پیام مزبور که سرانجام شبانگاه همان روز ارسال شد، بر موضع محتاطانه وزارت خارجه آمریکا، موضع انگلستان و موضع ستاد مبتنی بود که به ترتیب اعلام کردند: عملیات آزموده شده و با شکست مواجه گردید- لازم است در این باره که نمیتوانیم مبارزه را ادامه دهیم، ابراز تأسف نماییم- با توجه به اینکه از سوی روزولت و هندرسن توصیههای شایان توجهی در مخالفت با این تصمیم به عمل نیامده، عملیات ضدمصدق میباید متوقف شود.»(ص90) بنابراین اگرچه در طرح کودتا، پیشبینیهایی نیز مبنی بر دخالت تیپهای مستقر در کرمانشاه و اصفهان در حمایت از کودتاچیان در صورت شکست، شده بود، اما با توجه به عمق شکست و ناامیدی طراحان کودتا و سرانجام صدور دستور توقف عملیات از سوی مقامات عالیه آمریکایی و انگلیسی، چنانچه عملکردهای مدبرانهتری از سوی نیروهای مقابل کودتا صورت میگرفت، امکان آنکه تاریخ کشور ما به گونهای دیگر رقم بخورد، چندان بعید نبود. در این زمینه قبل از هر چیز، توجه به تصمیمات و عملکردهای مصدق در این برهه حساس، ضرورت دارد. همانگونه که پیش از این عنوان شد، وی با نگاه خوشبینانهای که به آمریکا داشت، آن دولت را به مثابه تکیهگاهی در مقابل انگلیس مورد لحاظ قرار میداد و در آن مقطع هرگز تصور نمیکرد آمریکا، خود عامل اصلی این توطئه بزرگ باشد. مصدق سالها بعد در خاطرات خویش، به نقل از روزنامه «فیگارو» (20 سپتامبر 1955) از تشکیل جلسهای در یکی از پایگاههای آلپ سوئیس که طی آن تصمیماتی برای سرنگونی وی گرفته شده است، یاد میکند و توافق آمریکا را برای حضور در این نقشه به بهای دریافت سهمی از نفت ایران مورد تأکید قرار میدهد. (خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمی، ص 194) تاریخی که در این مقاله فیگارو برای جلسه مزبور قید شده 20 مردادماه 32، یعنی تنها چند روز قبل از انجام کودتاست، حال آنکه طبق گزارش ویلبر، آمریکا از اواخر سال 31 پیریزی طرحی را برای به سقوط کشاندن دولت مصدق آغاز کرد: «زمانی که مشخص شد بقای دولت مصدق در قدرت، منافع آمریکا را تأمین نمیکند و این موضوع را وزیر امور خارجه آمریکا در مارس 1953 به سازمان سیا اطلاع داد، سیا اقدام به تهیه پیشنویس طرحی کرد که اهداف یادشده را با اجرای عملیات مخفی محقق میساخت و سقوط دولت مصدق را امکانپذیر مینمود.» (ص36) به این ترتیب بیتوجهی به این مساله باعث میشد آمریکا از آزادی عمل نسبتاً خوبی در اجرای طرح موردنظر خود برخوردار باشد. از سوی دیگر مماشات مصدق با حزب توده زمینههای حضور گسترده و فعال این حزب را در صحنه سیاسی کشور فراهم آورده بود و این اتفاقاً همان چیزی بود که طراحان کودتا بشدت مشتاق آن بودند. در این زمینه بویژه عملکردهای طرفداران این حزب در فاصله روزهای 25 تا 27 مرداد، بهترین زمینه را برای اجرای مرحله دوم کودتا فراهم ساخت. طرح شعار «جمهوری دمکراتیک» که کاملاً الگوبرداریشده از حکومتهای وابسته اروپای شرقی و تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی بود، از جمله بزرگترین خطاهای حزب توده در این مقطع زمانی به شمار میآید، چرا که دقیقاً تصویر یکی از اعضای بلوک کمونیسم را در اذهان قاطبه مردم و رجال سیاسی و مذهبی، حک میکرد. این در حالی بود که دستهای پنهان کودتاچیان با به صحنه آوردن افرادی تحت عنوان تودهای و حمله به اماکن مختلف، به رعب و وحشت مردم از قدرتگیری حزب توده در کشور دامن زدند: «عصر آن روز... دستههایی را با نام و با ظاهر تودهایها در خیابانها به راه انداخته بود. این دستهها دستور گرفته بودند هرگاه ممکن شود در خیابانهای لالهزار و امیریه، شیشههای مغازهها را شکسته و آنها را غارت کنند و کاملاً چنین وانمود کنند که این اقدامات و عملیات از سوی حزب توده است.»(ص89) نکته مهم دیگر، بیدقتی و حتی سهلانگاری مصدق در چینش نیروها و مسؤولان قوای نظامی و انتظامی است که طبعاً در نحوه مقابله با کودتا و سرکوب عوامل اصلی آن نقش بسزایی داشت. البته وضعیت بسیار دشوار آن مقطع را برای مصدق نباید از نظر دور داشت. این یک واقعیت بود که در آن زمان امرای ارتش بیش از آنکه نسبت به نخستوزیر احساس وظیفه کنند، خود را در مقابل شاه، مسؤول میدانستند، البته این احساس مسؤولیت تنها زمانی به منصه ظهور میرسید که از پشتیبانی و حمایت آمریکا و انگلیس اطمینان خاطر مییافتند. مصدق در تشریح وضعیت خود در آن شرایط مسائلی را در خاطرات خود بیان داشته که قابل تأمل است: «من قوهای در اختیار نداشتم که در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقیب کنم. اگر قوای انتظامی در اختیار من بود چرا روز 9 اسفند رئیس ستاد ارتش دست از کار کشید و تا پنج بعدازظهر که من او را از ستاد ارتش خواستم در کاخ سلطنتی بهسر میبرد، چرا ساعت یک بعد از نصف شب 25 مرداد که عدهای از سعدآباد با تانک و افراد مسلح برای دستگیری من و همکارانم حرکت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداری طهران ممانعت نکرد و حتی یک گزارش هم در این باب به من نداده بود. من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود. پس از چند تغییر و تبدیل، سرتیپ افشارطوس را در رأس ادارهکل شهربانی گذاردم؛ شاید اصلاحاتی بکند. او را از بین بردند و با آن همه بیانات و اقاریری که متهمان به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگی بدون استثنا در دادگاه نظامی تبرئه شدند و پرونده قتل او که با آن طرز فجیع از بین رفته بود، مختوم گردید.» (خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمی، صص 272-271) مسلماً این اظهارات مصدق را باید بهعنوان بخشی از واقعیات آن زمان پذیرفت و به شرایطی که وی ناچار از فعالیت در آن بود، توجه کافی نمود، اما اینها تمام واقعیت نیست. بهعنوان نمونه، درباره برخورد با عوامل حزب توده که عملکرد آنها در روزهای پایانی عمر دولت مصدق، زمینه بسیار مناسبی را برای اجرای طرح عملیاتی کودتا فراهم ساخت، مسلماً چنانچه اراده رئیس دولت بر ممانعت از حضور آنها در خیابان قرار میگرفت، میتوانست بسیار زودتر از شامگاه روز 27 مرداد- که نگرانیها در جامعه به حد بسیار بالایی رسیده بود- دستور آن را صادر کند و طبعاً همانگونه که نیروی انتظامی در روز 27 مرداد توانست به وظیفه خود در این زمینه عمل کند، چنانچه پیش از آن چنین دستوری را دریافت میداشت قادر به جلوگیری از عملکرد تودهایهای واقعی و همچنین تودهایهای ساختگی بود. درباره نیروهای نظامی و انتظامی نیز نحوه عملکرد مصدق، بر وخامت وضعیت دفاعی دولت در آن شرایط بسیار حساس و بحرانی افزود. دکتر کریم سنجابی که از نزدیکترین یاران مصدق در آن برهه به شمار میآید و با حضور در منزل وی، شاهد بسیاری از وقایع بوده است، درباره انتصاب سرتیپ دفتری– یکی از عوامل کودتا- به ریاست کل شهربانی کشور توسط مصدق نکات ارزندهای را بیان میدارد. به گفته وی، پس از شکست مرحله نخست کودتا، تیمسار ریاحی رئیس ستاد مشترک ارتش طی یک تماس تلفنی با مصدق، وی را از «آلوده بودن» برادرزاده خود یعنی سرتیپ دفتری در این ماجرا مطلع میسازد و خواستار صدور اجازه بازداشت وی میشود. اما مصدق به جای نادیده گرفتن پیوندهای خانوادگی و ابراز قاطعیت در این امر، طی یک تصمیم کاملاً تعجبآور، روز بعد از آن سرتیپ دفتری را به ریاست کل شهربانی کشور که از جمله حساسترین مسؤولیتها در آن شرایط ویژه به شمار میآمد، میگمارد: «فردا صبح که من نزد مصدق رفتم توی پلهها به همین تیمسار دفتری برخوردم. دیدم گریه میکند. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: من جگرم میسوزد. عموی من مورد تهدید قرار گرفته و حالا میخواهند مرا دستگیر بکنند. من رفتم به مصدق گفتم که تیمسار دفتری در راهرو ایستاده و گریه میکند. گفت: بگو بیاید تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بیاید تو. با او وارد اتاق شدیم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهربانی را تحویل بگیر. به ریاحی هم تلفن کرد و گفت: آقای ریاحی شهربانی تحویل سرتیپ دفتری است.» (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، انتشارات صدای معاصر، ص 159) به هر حال، کتاب «عملیات آژاکس» با در پیش رو قرار دادن اسناد و گزارشهای مربوط به کودتای ننگین 28 مرداد بار دیگر زمینهای را برای تفکر و تامل در تاریخ کشورمان میگشاید اما نکته بسیار مهم درباره این کتاب آن است که با توجه به شرایطی که هماکنون به لحاظ بینالمللی و داخلی در آن به سر میبریم، مطالعه «عملیات آژاکس» بیش از آنکه برای ما به مثابه نگاهی به گذشته باشد، باید به موضوعی برای تأمل و تدبر در وضعیت کنونی تبدیل شود؛ چرا که درسها و عبرتهای فراوانی برای ما که همچنان در معرض توطئهگریهای دشمنان دیرینه خود قرار داریم، در بردارد.
منبع: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران