printlogo


کد خبر: 183684تاریخ: 1396/8/8 00:00
آیا ابوذر زمان به جریان‌های التقاطی بی‌اعتنا بود؟
طالقانی و منافقین داستان ناتمام

سید  مرتضی حسینی: انقلاب اسلامی ایران و حوادث پس از آن، حکایتی است که ورود و خروج شخصیت‌هایی با جوهره و عملکرد متفاوت، کلیت آن را ساخته ‌‌‌است. در این واقعه حیرت‌زا و عبرت‌انگیز، شاهد حضور شخصیت‌هایی بودیم که با وجود نقش‌آفرینی موثر، با پر شدن پیمانه عمر ناگزیر از ترک صحنه شدند اما خروج همیشگی آنها از متن وقایع انقلاب، به معنای پایان نقش‌آفرینی‌شان نبود. این بار تفسیرها و برداشت‌های سایر بازیگران است که شاکله شخصیت سیاسی این بازیگران غایب را می‌سازد. تفسیرهایی که گاه با انتخاب برش‌های کوتاه از حیات سیاسی شخصیت و سرهم‌‌‌بندی آن در یک قالب دلبخواهانه همراه می‌شود.  آیت‌الله سید محمود طالقانی(1358-1289 شمسی) در زمره چنین شخصیت‌هایی است. در طلیعه پیروزی انقلاب طالقانی به عنوان چهره‌ای محبوب و شناخته شده در میان مردم و نخبگان انقلابی شناخته می‌شد. او  سابقه‌ای سرشار از روشنگری و  مبارزه علیه رژیم پهلوی و تحمل رنج زندان و شکنجه را در کنار فعالیت‌های علمی و سیاسی ماندگار در کارنامه خود داشت. این کارنامه پربار و رشک‌برانگیز باعث شد در میان گروه‌های انقلابی با عملکرد و ماهیت‌های مختلف به یک الگوی مرجع بدل شود. در این بین، رابطه آیت‌الله طالقانی با برخی از این گروه‌ها از جمله سازمان مجاهدین خلق چه پیش از انقلاب و چه در حیات کوتاه ایشان پس از پیروزی انقلاب همواره مورد مناقشه بوده است. سران این سازمان در زمان حیات و پس از درگذشت آیت‌الله طالقانی با تکیه بر همین بازآفرینی و سرهم‌‌‌بندی دلبخواهانه، شخصیت ایشان را آنگونه که مطلوب اهداف جاه‌طلبانه این سازمان بود، ترسیم کردند.
 آیت‌الله طالقانی و مجاهدین؛ برخورد از نمای نزدیک
در سال‌های دهه1340، مرحوم طالقانی از چهره‌های  شناخته شده و محبوب ضدرژیم در بین مردم بود. او روشنگری‌های خود را در قالب جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی در «مسجد هدایت» از سال‌ها پیش آغاز کرده بود. جاذبه سخنان و نگرش و منش سیاسی او به گونه‌ای بود که گروه‌های مختلف و متنوع مخالف شاه (از نهضت آزادی تا فدائیان اسلام) نگاهی مثبت نسبت به وی داشتند. فعالیت طالقانی برای بسیاری از جوانان از جمله بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق مانند «محمد حنیف‌نژاد»،  «سعید محسن» و «اصغر بدیع‌زادگان»  جذابیت داشت و از آنجایی که به دنبال تفاسیر به‌روز بودند، جذب مسجد هدایت  شدند. از سوی دیگر، پدر ناصر صادق (از اعضای رهبری سازمان مجاهدین خلق) از دوستان آیت‌الله طالقانی و از بازاریان خیابان سعدی تهران بود که در مسجد هدایت فعالیت و حضور پررنگی داشت. در ابتدای شکل‌‌‌گیری این سازمان، برخی از چهره‌هایی که بعدها به عناصر کلیدی این سازمان بدل شدند، برای شرکت در جلسات روزانه ایشان در مسجد هدایت گاهی روزانه 70 تا 80 کیلومتر را می‌پیمودند. با تشکیل رسمی سازمان مجاهدین در شهریور ماه 1344، ارتباطات فکری سران این سازمان با مرحوم طالقانی توسط محمد حنیف‌نژاد یا با واسطه محمدمهدی جعفری که در فعالیت‌های فکری و ایدئولوژیک به آنها کمک می‌کرد، بود. با وجود این ارتباطات، بنیانگذاران این سازمان هیچ‌گاه به صورت مستقیم و فعالانه از روحانیون مبارز آن دوران و حتی آیت‌الله طالقانی برای  ایجاد و تحکیم پایه‌های فکری سازمان بهره‌ای نگرفتند. «حسین روحانی» از اعضای اولیه سازمان در خاطرات خود به‌روشنی بر این نکته تاکید دارد. در عوض در سیر مطالعاتی و چارچوب‌‌‌بندی ایدئولوژیک خود به صورت شخصی و سلیقه‌ای به مطالعه قرآن، نهج‌البلاغه و مجموعه سخنرانی‌های مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی پرداختند. ترکیب این مطالعات با آثاری همچون «دولت و انقلاب» و «چه باید کرد؟» لنین، «چگونه می‌توان یک کمونیست خوب بود» و «جنگ پارتیزانی» چه‌گوآرا، ملغمه‌ای ساخته بود که بزودی هم در عرصه نظر و هم در ساحت عمل کاستی‌ها و تناقضات خود را نشان داد. با این حال در سال‌های  پایانی دهه 1340 فعالیت‌های ضدرژیم این سازمان، همچنان مورد توجه نیروهای اسلامگرا بود و مورد حمایت مالی و معنوی برخی روحانیون از جمله مرحوم طالقانی و مرحوم رفسنجانی و نیروهای مبارز مرتبط با بازار قرار داشت اما حوادث بعدی و بویژه اعدام و دستگیری هسته اولیه تشکیل‌دهنده این سازمان در سال‌های  پایانی دهه1340 و سپس تغییر ایدئولوژیک و انشعاباتی که در سال 54 در آن شکل گرفت، این رابطه را دچار گسست و فراز و نشیب کرد. آیت‌الله طالقانی که همچون بسیاری از نیروهای اسلامگرای انقلابی در آن روزها نگرشی مثبت و در عین حال همراه با انتقادات سازنده نسبت به مبارزه مسلحانه داشت، از نظر روحی و سیاسی بشدت ضربه خورد. خطر تزلزل عقیدتی در بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق به گونه‌ای بود که حتی ایشان هم در کنار سایر روحانیون انقلابی از جمله آقایان ربانی‌شیرازی، منتظری، مهدوی‌کنی، ‌رفسنجانی و انواری در داخل زندان به این موضوع واکنش نشان دادند. بیانیه شفاهی این روحانیون سیاسی و شناخته شده (که به سبب بهره‌برداری ساواک مکتوب نشد) بر لزوم جدایی نیروهای مسلمان از مارکسیست‌ها تاکید داشت، چرا که این قرابت ناهمگون علاوه بر حرمت شرعی، باعث سوءاستفاده نیروهای مارکسیست سازمان مجاهدین و کسب اعتبار اجتماعی برای آنها می‌شد.
یک پیش‌بینی: ایدئولوژی بت نشود
آیت‌الله طالقانی پس از آزادی از آخرین زندان خود در آبان 57 و با توجه به موقعیت خود در کانون مبارزات، دیگر نه می‌خواست و نه می‌توانست همچون گذشته مناسبات سیاسی، فکری و حتی فردی خود را با بازماندگان این سازمان برقرار کند. با این حال در همان ایام و پس از آزادی مسعود رجوی و موسی خیابانی و تعدادی از سران سازمان با آنها دیدار کرد. در این دیدار او با اشاره به پیشینه مبارزات ملت ایران و تحلیل وضعیت حاضر گفت: «باید همه بت‌ها شکسته و رانده شود. هنوز خیلی بت سر راه داریم. اگر یک مهره‌ای از بت را از کشور بیرون راندیم به صورت‌های  دیگر خواهند بود. اگر این بت ایدئولوژی شد خودش مخرب است». نگرانی و پیش‌بینی مرحوم طالقانی از فرجام سازمان مجاهدین خلق و احتمال تبدیل ایدئولوژی به هدف، در این  بخش از گفت‌وگوهای وی قابل تأمل است. همچنین او در سخنرانی‌های  خود در آستانه پیروزی انقلاب بارها به نقد جریان چپگرایی در ایران پرداخته و معتقد بود هم در نهضت ملی شدن صنعت نفت و هم در انقلاب اسلامی جریان چپگرا و متمایل به کمونیسم بین‌الملل ضربه‌های  مهلکی بر پیکره حرکت‌های مردمی ایران وارد کرده است.
آغاز انتقاد و داستانی که ناتمام ماند
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مجاهدین سرمایه‌‌گذاری و تلاش فراوانی داشتند تا از سوابق آشنایی و ارتباط با ایشان برای تداوم حیات سیاسی خود بهره بگیرند. از جمله آنکه مجموعه سخنرانی‌های او تحت عنوان «مجموعه گفتار پدر طالقانی» را در چند جلد چاپ کردند. تلاش آنها این بود تا با استفاده از عبارت «پدر» در وصف آیت‌الله طالقانی، پشتوانه‌ای فکری و جای پایی محکم در بین افکار عمومی جامعه برای خود دست و پا کنند اما از آن سو آیت‌الله طالقانی هم بر آن بود تا  در عین گسترش چتر حمایت خود بر سر همه گروه‌های فعال در انقلاب، از گرایش جوانان به تفکرات التقاطی ممانعت کند. از جمله در سخنرانی 23 مرداد 1358(شب 23 رمضان) چنین گفت: «گاهی روشنفکران ما اسلام را مخلوط می‌کنند با یک مسائل دیگر، مکتب‌های  دیگر، یک مقداری از کمونیسم یا سرمایه‌داری، یا از این طرف یا از آن طرف، از سوسیالیسم. نه فرزندان ما! اسلام نه کمونیسم است نه کاپیتالیسم و نه سوسیالیسم است. اسلام، اسلام است». طالقانی همچنین در پاسخ به برخی ابهامات که درباره پشتیبانی از سازمان مجاهدین خلق در نخستین ماه‌های  پس از پیروزی انقلاب مطرح می‌شد نیز چنین پاسخ می‌داد: «شما خیال می‌کنید من طرفدار این گروه‌ها هستم. غرض من از مدارا با اینها این است که به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهات‌شان را رفع کنیم و کاری کنیم که به راه بیایند». با این حال آیت‌الله طالقانی در روزهای پایانی حیات خود و با استنکاف سازمان از خلع سلاح و همکاری با نظام جمهوری اسلامی، نگرشی کاملا  انتقادی نسبت به آنها در پیش گرفت. «محمدمهدی جعفری» در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «در سال 58 پس از محاصره ستاد مجاهدین، من سراغ آیت‌الله طالقانی آمدم و از ایشان خواستم مداخله کند. آقای طالقانی نپذیرفت و پس از اصرار من گفت: «به هر کسی که ظلم شد، من جلویش را می‌گیرم اما اینجا نمی‌خواهم دخالت کنم». پس از اصرار من ایشان به نماز ایستاد و دیگر پاسخ مرا نداد. اندکی بعد رجوی آمد و 6-5 دقیقه بعد «ناگهان صدای داد و فریاد آیت‌الله طالقانی را شنیدم. دیدم ایشان سخت به مسعود رجوی پرخاش می‌کند و با فریاد می‌گوید: تقصیر خودتان است. با کمونیست‌ها همکاری می‌کنید. تا وقتی این همکاری ادامه داشته باشد من هیچ قدمی برای شما بر نمی‌دارم».مهدی طالقانی فرزند آیت‌الله طالقانی هم به این موضوع اشاره داشته و می‌گوید: «مسعود رجوی یک بار به مرحوم آقای طالقانی گفت: آقا فرزندان‌تان را دارند می‌گیرند و می‌کشند! آقا در جواب او گفتند به جهنم که دارند می‌کشند شما باید اسلحه‌تان را بگذارید زمین، شما علیه چه کسی اسلحه کشیدید؟ شما علیه جمهوری اسلامی اسلحه کشیدید، باید اسلحه‌تان را زمین بگذارید».
فرجام سخن
رویکرد مسالمت‌آمیز طالقانی نسبت به  مجاهدین در اواخر دهه 1340 و پیش از انقلاب در شرایطی بود که این سازمان هنوز در بین انقلابیون خوشنام بود اما با جاه‌طلبی‌های نسل دوم این سازمان در ماه‌های پس از پیروزی انقلاب بود که نگاه‌ها نسبت به آن تغییر کرد. آیت‌الله طالقانی داستانی ناتمام در کتاب انقلاب است که سیره و اندیشه سیاسی او نشان می‌دهد اگر دست اجل اجازه می‌داد، در قبال اقدامات مخرب سازمان مجاهدین در ابتدای دهه 60 برخوردی جدی‌تر و صریح‌‌‌‌‌‌تر از خود نشان می‌داد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


Page Generated in 0/0178 sec