احسان سالمی: هشتم آبانماه، سالروز درگذشت قیصر امینپور یکی از بزرگترین شاعران معاصر کشورمان است؛ شاعری که به خاطر زبان ساده، مردمی و عاری از تکلفش به عنوان شاعری صاحبسبک در ادبیات ایران شناخته میشود. او که در قالبهایی چون چهارپاره، غزل، دوبیتی، نیمایی و مثنوی شعرهای مختلفی را سروده بود، در اشعارش سراغ مضامین بکر و اندیشههای نو میرفت و سعی میکرد با زبانی امروزی و در موضوعاتی گوناگون شعر بگوید تا بتواند طیفهای مختلفی از مخاطبان را با شعر خود همراه کند. هنوز هم خاطره شعر شیرین
«بوی ماه مهر» او در ذهن کودکان سالهای نهچندان دور این آب و خاک باقی مانده است و نه فقط این شعر بلکه بسیاری دیگر از کتابهای ادبیات سالهای دانشآموزی کودکان و نوجوانان دهه 60 با شعرهای قیصر پیوند خورده است که شعرهایی چون «اتفاق ساده»، «دهکده خوب ما» و «حاصل جمع قطرهها» تنها بخشی از آنهاست. شاید به همین خاطر باشد که وقتی قیصر در آبانماه سال ۸۶ از دنیا رفت، مقام معظم رهبری به نشانه احترام به مقام ارزشمند این شاعر بزرگ در پیامی درباره او فرمودند: «با اندوه و دریغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانه انقلاب دکتر قیصر امینپور را دریافت کردم. از دست دادن او برای اینجانب و برای همه اصحاب شعر و ادب، خسارتبار است.» مجموعه شعر «دستور زبان عشق» آخرین یادگاری قیصر امینپور پیش از درگذشتش است که در ماههای آخر عمرش منتشر و البته با استقبال بسیار خوبی مواجه شد تا آنجا که در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید. قیصر در این کتاب سراغ 3 قالب غزل، رباعی و شعر نو نیمایی رفته و با جمعآوری ۶۶ شعر از میان اشعاری که در فاصله زمانی سالهای ۸۰ تا ۸۵ و در دوران بیماری خود سروده است، سراغ مفاهیمی چون عشق، زندگی، مرگ و صلح رفته است. لحن شعرهای این مجموعه پرسشی است و همچون تمام اشعار دیگر امینپور، جایگاه موسیقی و وزن در آن بسیار پررنگ و اثرگذار است. امینپور همچنین در این اثر سعی کرده با استفاده از ترکیبی از واژههای امروزی و کهن و هنر خود در استفاده از آرایههای ادبی همچون ایهام، تشخیص و استعاره تصویرهای شعری بسیار جذابی را پیش چشم مخاطب این کتاب ترسیم کند که لذت خواندن اثر را برای او دوچندان میکند. در ادامه غزل «دستور زبان عشق» را که از جمله سرودههای ماندگار قیصر شعر انقلاب است و نام این مجموعه شعر نیز از آن گرفته شده است با هم میخوانیم:
دست عشق از دامنِ دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل میاد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کفِ مستی نمیبایست داد