printlogo


کد خبر: 184105تاریخ: 1396/8/16 00:00
جستاری در نحوه تبلیغ و هدایت پیامبران الهی
بیم و امید حجت و برهان

آیت‌الله جعفر سبحانی: اساس دعوت پیامبران الهی را 2 مطلب تشکیل می‌داد: یکی مسأله‌ بشارت و انذار  و دیگری حجت و دلیل. حجت و برهان آنان گاهی کار خارق‌العاده (معجزه) و گاهی اقامه‌ دلیل و استدلال بوده. اگر بخواهیم این دو پایه را در عبارت کوتاهی بیان کنیم باید بگوییم: ‌از 2 عامل درونی و بیرونی بهره می‌گرفتند:
عامل بیرونی: وعده و وعیدهای مربوط به آخرت که افراد را به انجام وظیفه وادار می‌کرد.
عامل درونی: دلایل روشن و بینات که اندیشه‌ها را باز و به عقل‌ها نورانیت می‌بخشید.
و اما عامل جهاد و نقش آن در ترویج آیین یکتاپرستی مطلب دیگری است که در این گفتار درباره آن بحثی نمی‌شود.
عامل اول: عامل بیرونی؛ امید و بیم
از نظر اصول تربیتی، خطرناک‌ترین روش در تربیت یک انسان، تکیه بر امید تنها یا بیم تنهاست. تربیتی که بر تک‌عاملی استوار باشد، یا مایه‌ طغیان یا وسیله‌ یأس خواهد بود، امید بیش از حد مایه سهل‌انگاری می‌شود و چه‌بسا فرد تحت تربیت از انجام وظایف شانه خالی ‌کند. قوم بنی‌اسرائیل به‌خاطر امید فزون از حد، راه طغیان و تجاوز را در پیش گرفتند و خود را ملت برگزیده انگاشتند و از هر نوع فساد به امید مغفرت خدا خودداری نکردند. و شعار آنان این بود که: «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَهً؛ جز مدتی کوتاه آتش دوزخ ما را نخواهد سوخت». همچنان‌که بیم تنها کارساز نیست چه بسا مایه‌ یأس و نومیدی می‌شود و از این جهت قرآن یأس و نومیدی از رحمت خدا را از ویژگی‌های کافران می‌شمارد و می‌فرماید: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ‌ الله إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ؛ از رحمت خدا جز کافران کسی مأیوس نمی‌شود».
از این جهت در برنامه‌های امروز امور تربیتی، به هر 2 عامل توجه شده و به موازات یکدیگر پیش می‌روند، مثلاً اگر در جوامع پیشرفته زندان و تبعید و کارهای اجباری و سرانجام اعدام هست، در برابر آن تشویق و تقدیر و ترفیع رتبه و معرفی افراد خدمتگزار به جامعه، نیز وجود دارد. در برنامه‌های پیامبران بشارت و انذار، بیم و امید، به موازات یکدیگر پیش رفته و پیامبران خدا چنین معرفی شده‌اند: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ؛ خدا پیامبرانی برانگیخت که مژده‌آور و بیم‌دهنده بودند». و باز می‌فرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى‌الله حُجَّهٌ؛ پیامبرانی برانگیخت مژده‌بخش و بیم‌دهنده تا مردم بر خدا حجتی نداشته باشند (تا حجّت بر مردم، تمام گردد)». و به همین مضمون است آیه‌های 48 انعام و 56 کهف.
در این آیات امید و بیم به صورت کلی مطرح شده‌اند ولی در آیات دیگر، کلیات، حالت جزئی به خود گرفته و می‌توان فهرست این نویدها و بیم‌های جزئی را چنین بیان کرد:
1ـ بشارت به نعمت‌های دنیوی
2ـ بیم از نقمت‌های دنیوی
3ـ بشارت به نعمت‌های اخروی
4ـ بیم دادن از عذاب‌های اخروی
مجموع بشارت و انذار رسولان الهی بر این 4 محور دور می‌زد. اکنون به آیاتی که پیرامون هر 4 موضوع وارد شده است، اشاره می‌کنیم.
 بشارت به نعمت‌های دنیوی
از نظر قرآن، ایمان به خدا و تقوا در جهان آفرینش مؤثر هستند، توضیح اینکه: یک فرد مادی عمل انسان را بریده از جهان خلقت می‌اندیشد و معتقد است کردار انسان، تنها از جهان آفرینش متأثر می‌شود ولی در عالم آفرینش بویژه عالم‌های دوردست، اثر نمی‌گذارد. در حالی که از نظر یک انسان الهی و بویژه پیرو قرآن کریم رابطه‌ این دو، بالاتر از رابطه‌ تأثر یکجانبه انسان از جهان خارج است بلکه هر دو در یکدیگر تأثیر می‌گذارند، اگر انسان از نعمت‌های الهی از قبیل نور و آب و دیگر مواهب طبیعی بهره می‌گیرد، همچنین اعمال و کردار او در صفحه‌ گیتی اثر می‌گذارند و جهان آفرینش از شیوه‌ زندگی او متأثر می‌شود البته این نوع رابطه محسوس نیست که بتوان در آزمایشگاه‌ها به آن دست یافت بلکه این رابطه را جهان غیب بازگو می‌کند و می‌گوید: ای بشر! ایمان و کفر تو در آمدن و نیامدن باران و در فراوانی و کمی نعمت و... مؤثر است.
روی این اساس پیامبران الهی بشارت به فزونی نعمت‌های دنیوی را یکی از اهرم‌های تبلیغاتی خود قرار داده و یادآور می‌شدند تقوا و پاکدامنی شما موجب ارسال رحمت الهی است. اینک برخی آیات را در اینجا یادآور می‌شویم.
1ـ حضرت هود علی نبینا وآله و علیه‌السلام به قوم خود فرمود: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلی‏ قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ؛ ای مردم! از خدا آمرزش بخواهید و سپس به سوی او بازگردید، او ابرهای باران‌زا را به سوی شما می‌فرستد و بر نیروی شما می‌افزاید، با گناه از خدا روی برمتابید».
2ـ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ؛ اگر مردم آبادی‌ها و شهرها ایمان آورده و از گناه پرهیز کرده بودند، برکات زمین و‌ آسمان را به روی آنان می‌گشودیم ولی آنان [پیامبران الهی] را تکذیب کردند و ما آنها را به مقتضای اعمال‌شان مؤاخذه کردیم».
3ـ خدا از نوح چنین نقل می‌کند: «نوح می‌گوید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا* یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا* وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا؛ خدایا! من به مردم گفتم: از خدا طلب آمرزش کنید، او آمرزنده‌ گناهان است (و در این صورت خداوند) ابرهای باران‌زا به سوی شما می‌فرستد و شما را با ثروت‌ها و فرزندان کمک می‌کند و باغ‌ها و جویبارها را در اختیار شما قرار می‌دهد».
این سه آیه و آیات دیگر، افعال بشر را اعم از زیبا و زشت مؤثر در آفرینش می‌داند، گویی جهان خلقت موجود زنده‌ای است که می‌بیند و می‌شنود و از کارهای بشر تأثر می‌پذیرد و در برابر آن واکنش نشان می‌دهد، پیامبران با توجه دادن انسان به چنین سرنوشت‌های زیبا و زشت که خواه‌ناخواه دامنگیر انسان می‌شود، او را به سوی ایمان و تقوا و اعمال شایسته دعوت می‌کردند.
  بیم از نقمت‌های دنیوی
از آیات پیشین استفاده شد که نه‌تنها عمل نیک انسان در جلب رحمت الهی مؤثر است بلکه اعمال بد انسان نیز در جهان آفرینش مؤثر است و پیامدهایی خواهد داشت. اینک آیاتی را درباره این مورد یادآور می‌شویم.
آیات مربوط به نقمت‌های دنیوی 2 نوع است.
الف- آیاتی که به صورت کلی یادآور می‌شوند اعمال بد و زشت انسان در این جهان پیامدهای ناگواری دارد و هر نوع ناگواری که در این جهان به انسان می‌رسد، نتیجه‌ عمل اوست.
ب- آیاتی که بیانگر نزول عذاب الهی نسبت به گروهی است که با پیامبران خود از در مخالفت وارد شده و رسالت آنان را تکذیب کردند. اینک آیات عمومی در این قسمت:
الف- انذار از طریق بیان نقمت‌های دنیوی به صورت کلی
آیات وارد در این مورد فزون‌تر از آن است که در اینجا منعکس شود و از باب نمونه برخی را یادآور می‌شویم:
1- «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَه فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر؛ هر نوع ناگواری که به شما می‌رسد نتیجه کارهایی است که انجام داده‌اید و او از بسیاری از کارهای ناروا می‌گذرد».
2- «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ؛ از عذابی که تنها دامنگیر ستمگران نمی‌شود بپرهیزید و بدانید عذاب خدا شدید است». به‌طور مسلم این عذابی که دامن مجرم و غیرمجرم را می‌گیرد؛ تنها عذاب دنیوی است که در آن، خشک و تر را باهم می‌سوزاند، اگرنه عذاب اخروی هر کس از آن خود اوست و در هر حال، این عذاب دنیوی واکنش اعمال یک جامعه است.
3- «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَه فَمِنَ الله وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَه فَمِنْ نَفْسِکَ؛ اگر در زندگی دنیوی به تو نیکی برسد، از جانب خداست و اگر بدی برسد، محصول کارهای خودت خواهد بود».
برخی آیاتی که بیانگر نعمت‌های دنیوی هستند به گونه‌ای ناظر به این موضوع هستند.
 انذار از طریق بیان عذاب‌های خاص دنیوی
پیامبران الهی پیوسته مردم را از عذاب‌های دنیوی که دامنگیر گنهکاران می‌شود بیم می‌دادند ولی متأسفانه بسیاری از آنان به خاطر غرق شدن در گناه، این انذارها را نادیده گرفته و پیوسته می‌گفتند اگر راست می‌گویید انذار خود را جامه‌ عمل بپوشانید و در این خصوص آیاتی که درباره هلاکت قوم نوح، لوط، صالح و شعیب و قوم فرعون و... نازل شده است می‌توانند شاهد گفتار ما باشند و ما فقط برای بیان نمونه سخن شعیب به قومش را یادآور می‌شویم: «وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی‏ أَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ؛ ای مردم! مبادا عداوت با من موجب آن شود که آنچه به قوم نوح و قوم هود و قوم صالح رسید، دامنگیر شما شود و قوم لوط از شما دور نیستند».
اکنون به بررسی 2 نوع اهرم تبلیغی که همان بشارت و انذار نسبت به نعمت‌ها و عذاب‌های اخروی است، می‌پردازیم.
 امید و بیم اخروی
2 اهرم دیگر که پیامبران در تبلیغ رسالت خویش از آن بهره گرفته‌اند، امید و بیم‌های اخروی است که بیش از 2 موضوع پیشین مورد توجه بوده‌اند. آنان پیوسته در دعوت به آیین خود به مردم بشارت می‌دادند که افراد مومن و نیکوکار در آخرت وارد بهشت می‌شوند و در آنجا از نعمت‌های الهی بهره می‌گیرند؛ همچنان که آنان را بیم می‌دادند مخالفان آیین خداوندی سرنوشت ناگواری که همان زندگی در آتش دوزخ است، دارند. بنابراین مجموع آیات مربوط به بهشت و دوزخ، بلکه آیات مربوط به زندگی شهیدان در برزخ و معذب بودن گنهکاران در آن، یکی از اهرم‌های تبشیر و انذار بوده است و چون آیات مربوط به این قسمت بی‌شمار است و غالب خوانندگان با آنها آشنایی دارند، دامن سخن را در اینجا کوتاه می‌کنیم ولی یادآور می‌شویم نعمت‌ها و عذاب‌های اخروی تنها نعمت‌ها و عذاب‌های جسمانی نیستند بلکه نعمت‌ها و عذاب‌های معنوی نیز هستند. در پایان این بحث یادآور می‌شویم اگرچه پیامبران الهی برای ابلاغ رسالت خویش از 2 اهرم تبشیر و انذار بهره جسته‌اند ولی اهرم انذار نقش اساسی‌تری را ایفا کرده است. این حقیقت را با مراجعه به آیات قرآن به روشنی می‌توان به دست آورد زیرا علاوه بر اینکه در همه موارد، در کنار عنصر تبشیر از انذار نیز یاد شده است، در موارد بسیاری تنها عنصر انذار مطرح شده است، تا آنجا که در بخشی از آیات قرآن عموم پیامبران الهی به‌عنوان «منذر» و «نذیر» توصیف شده‌اند. اینک نمونه‌هایی از این آیات:
1- «وَ إِنْ مِنْ أُمَّه إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ؛ و هیچ امتی نبوده، مگر اینکه انذارکننده‌ای داشته است».
2- «وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَه إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ؛ ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم، مگر اینکه انذارکنندگانی داشتند».
اهمیت انذار از دیدگاه قرآن به پایه‌ای است که در آیات متعدد، وظیفه و مأموریت آخرین پیامبر الهی را فقط انذار دانسته است، چنانکه می‌فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ؛ ای پیامبر! تو فقط بیم‌دهنده‌ای» و باز می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَالله وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ؛ بگو علم فقط از جانب خداست و من تنها بیم‌دهنده‌ام».
و نیز درباره حضرت نوح که اولین پیامبر صاحب شریعت است می‌فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ». نوح را به سوی قومش فرستادیم (و به آنان گفت) من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم و به همین مضمون است آیه‌ 2 سوره‌ نوح. البته حصر در آیه 7 سوره رعد (ای پیامبر! تو بیم‌دهنده‌ای بیش نیستی) مسلماً حصر اضافی است، یعنی در مقابل اجبار، تو فقط نقش بیم‌دهنده داری نه اینکه کار پیامبر منحصر به بیم دادن باشد، زیرا همان‌گونه که در گذشته آوردیم، پیامبران، بیم‌دهندگان و نویددهندگانند، اگر چه تأکید آیات بر انذار بیش از تأکید آنها بر تبشیر است.
شاید علت آن این است که تأثیر انذار در انسان‌های معمولی بیش از تأثیر تبشیر است.
عامل دوم: عامل درونی؛ دعوت بر اساس استدلال و روشنگری
یکی دیگر از اهرم‌های تبلیغی پیامبران الهی این بود که افراد را از طریق گفت‌وگو و اقامه‌ دلیل و حجت روشن به آئین خود دعوت می‌کردند و در میان جمعیت‌هایی که در قلمرو دعوت پیامبران قرار می‌گرفتند، انسان‌های عاقل و دانا و حق‌جویی پیدا می‌شدند که انبیا می‌توانستند از فطرت و خرد آنها کمک بگیرند و سرانجام از درون آنها تحمل ایجاد کنند. پیامبران در اینجا به فراخور حال افراد از دلیل و برهان کمک می‌گرفتند، برخی از این دلایل جنبه‌ کلی داشت یعنی اجمالاً ثابت می‌کرد مدعی نبوت در ادعای خود راستگو است و برخی از آنها جنبه جزئی داشت یعنی اصل و قانونی را که مطرح می‌کرد بر استواری آن قانون استدلال می‌کرد.
معجزات پیامبران، براهین و دلایل کلی و اجمالی آنان بود که در نوع افراد یقین می‌آفرید، در حالی که دلایل عقلی و فطری و احیانا بیانات خطابی در موارد خاصی و نسبت به برخی افراد کارساز بود، نه در همه موارد. اینک درباره نوع دوم، یعنی دعوت براساس استدلال و روشنگری، به صورت فشرده بحث می‌کنیم و یادآور می‌شویم مجموع هر قسم را کلمه «بینه» و «بینات» دربرمی‌گیرد و هرکجا قرآن این واژه را به‌کار برده است، مقصود چیزهایی است که نسبت به مدعا روشنی می‌بخشد، چنانکه از زبان موسی بن عمران می‌گوید: «حقیق علی ان لا اقول علی الله الا الحق قد جئتکم ببینه من ربکم فارسل معی بنی اسرائیل؛ لازم است بر من که درباره خدا جز سخن حق نگویم، من از جانب پروردگار شما دلیل روشنگری آورده‌ام. پس بنی‌اسرائیل را آزاد کن و همراه من بفرست!»
و باز می‌فرماید: «و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبینات؛ اگر تو را تکذیب کنند، کسانی را که پیش از تو بودند نیز تکذیب کرده‌اند و فرستادگان ما به سوی آنان با دلایل روشنی‌بخش آمده‌اند».
نمونه‌هایی از دعوت‌های همراه با استدلال
در میان آیات فراوانی که بیانگر منطق حضرت نوح علی نبینا وآله و علیه‌السلام در تبلیغ رسالت خویش است، این آیه به‌صورت جامع حاکی است دعوت او با دلیل و استدلال همراه بوده است چنانکه می‌فرماید: «قالَ یا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَه مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ»؛ گفت ای مردم چه می‌گویید اگر من دلیلی از پروردگار خود بیاورم و او به من از جانب خود رحمت داده باشد؟»
و در سوره‌ نوح برای اولین بار در محیط بشر وجود رابطه میان عمل انسان و جهان آفرینش در کلام حضرت نوح علی‌ نبینا وآله و علیه‌السلام آمده است؛ آنجا که می‌فرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً* یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً ؛ به آنها گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا باران‌های پربرکت آسمان را پی‌درپی بر شما بفرستد».
حضرت ابراهیم علیه‌السلام و برهان رسالت
در زمان حضرت ابراهیم خلیل علی نبینا وآله و علیه‌السلام، افکار و اندیشه‌ها بالا رفته و جامعه بشری از شایستگی بیشتری برخوردار بود و بالاخص ایشان در میان ملت متمدن بابل مبعوث شدند که برای خود علم و تمدنی داشتند ولی متأسفانه گروهی اجرام سماوی و گروه دیگر بت‌های زمینی را می‌پرستیدند و به‌خاطر شایستگی آنان از نظر فکری، ابراهیم با منطق نیرومند در صحنه‌ تبلیغ ظاهر شد. او آنگاه که ملاحظه کرد مردم، ستارگان و ماه و خورشید را می‌پرستند و آنها را رب و کارگردان جهان آفرینش می‌دانند، رو به آنان کرد و گفت: این اجرام که شما آنها را کارگردان جهان و انسان می‌شمارید گاهی با ما هستند و گاهی از ما غایبند و مدبر انسان چگونه می‌تواند از افراد تحت تدبیر و تربیت خود دور بماند؟ او از خصوصیت «افول» و غیبت نتیجه گرفت اینها نمی‌توانند مفیض فیض و مدبر انسان و جهان باشند، باید دنبال خدایی رفت که برای او افول و غیبت نیست. ممکن است برهان ابراهیم ناظر به مساله حرکت اجرام سماوی باشد زیرا حرکت یکنواخت این اجسام حاکی از این است که قدرت بالاتری آنها را مسخر کرده و پیوسته می‌آورد و در این صورت، موجود مسخر چگونه می‌تواند «رب» و کردگار جهان باشد؟! چنانکه برهان حرکت می‌تواند ناظر به این باشد که حرکت بدون هدف نیست و طبعا این اجرام فاقد کمال بوده، در جست‌وجوی کمال خود هستند و موجود ناقص که در مسیر دریافت کمال است، چگونه می‌تواند صاحب و پروردگار انواع موجود در کره زمین باشد؟
هیچ بعید نیست تمام مراحل این برهان و حتی مراحلی که از آن یاد نکردیم، مقصود حضرت خلیل الرحمن علی نبینا وآله و علیه‌السلام بوده و از آنها بهره گرفته باشد. منطق ابراهیم خلیل استدلال و برهان بود. آنگاه که به جرم درهم شکستن بت‌ها محاکمه می‌شد رو به حاضران کرد و گفت: «أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ *أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله أَ فَلا تَعْقِلُونَ».؛ آیا جز خدا موجوداتی را می‌پرستید که نسبت به شما سود و زیانی ندارند؟ اٌف بر شما و معبودانی (جز خدا) که می‌پرستید! چرا نمی‌اندیشید؟»
این مقدار از بیانات 2 پیامبر بزرگ که سرسلسله‌ پیامبران بودند در ارائه‌ نمونه کافی است ولی در اینجا باید به 2 نکته‌ دیگر اشاره کرد:
1- گاهی پیامبران به جای برهان، از اصل جدل بهره می‌گرفتند، یعنی از قضایایی که طرف بحث، آنها را مسلم می‌دانسته، ضد او استفاده می‌کردند.
قرآن کریم از انسانی یاد می‌کند که درباره احیای مردگان با پیامبر گرامی مخاصمه کرد و استخوان پوسیده‌ای را نشان داد و با لحنی تعجب‌آمیز و همراه با تمسخر به آن حضرت گفت: چه کسی این استخوان را زنده می‌کند؟
خداوند به حضرت وحی کرد که در پاسخ بگو: «یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّه» آن کس که در مرحله‌ نخست آن را آفرید بار دیگر زنده می‌کند.
از ظاهر سیاق استفاده می‌شود که مخاصم و مجادل، معتقد به خدا بود و پذیرفته بود استخوان مخلوق خداست به همین جهت این اصل مورد قبول خصم، پایه‌ استدلال قرار گرفته و با او درباره مسأله‌ معاد مناظره شده است. البته آنجا که هدف از جدل چیزی جز بیدار کردن طرف مقابل نبوده و آنجا که توجه دادن به طرف، کافی در ارائه مطلب بوده، به همان اکتفا می‌ورزیدند ولی در عین حال جدل را با برهان و استدلال همراه می‌کردند. از این جهت در اواخر آیه و نیز آیات پس از آن، رنگ استدلال برهانی به خود گرفته است و می‌فرماید: «و هو بکل خلق علیم» یعنی اگر شبهه معاد مربوط به علم خداست، باید دانست علم الهی نامحدود است و همه چیز را در پوشش می‌گیرد.
2ـ  از آنجا که گروهی از مردم بر درک برهان عقلی توانایی ندارند، پیامبران الهی از طریق وعظ و خطابه و پند و اندرز وارد شده و آنها را به سوی صراط مستقیم دعوت می‌کردند و همه‌ این روش‌ها در پوشش «بیّنه» قرار دارد و آیاتی که بر محور امید و بیم دور می‌زند و در آغاز بحث یادآور شدیم، مصداق روشن وعظ و خطابه است، که انبیا روی آن تکیه می‌کردند. هر سه روش، در آیه‌ مبارکه: «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَه الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» آمده است و هر یک به مثابه‌ دارویی است که باید در محل مناسب خود مصرف شود.
 


Page Generated in 0/0070 sec