حسین ساعیمنش: آیا اینکه یک فیلمساز در فیلمش به دغدغههای اجتماعیاش بپردازد ایرادی دارد؟ آیا واکنش نشان دادن یک کارگردان به مشکلات جامعهاش نقطه ضعف آثار او محسوب میشود؟ بدیهی است که نه. واضح است که چنین مسالهای نهتنها ضعف نیست، بلکه ویژگی تحسینبرانگیزی هم به شمار میآید. اینکه کسی در جایی که زندگی میکند، مشکلاتی تا این حد ویرانگر را ببیند (طبعا از دید خودش) و این تبدیل به دغدغهاش شود و در جهت رفع آن بکوشد. این مساله البته یک فرض بدیهی هم دارد: اینکه آن دغدغه مورد نظر در حال حاضر مهمترین موضوع ممکن برای فیلمساز است، چون تصمیم گرفته در فرصت پیش آمده (فیلم جدیدش)، بین تمام موضوعات موجود، به آن بپردازد. حالا وقتی فیلمسازی در چنین شرایطی قرار میگیرد باید چه کند؟ واضح است باید تلاش کند در فیلم جدیدش این دغدغه را برای کسانی که به آن توجهی ندارند تبدیل به مساله مهمی کند. و باز هم بدیهی است اگر مخاطب یک فیلم سینمایی دغدغه مشابهی نداشته باشد، هیچ جای تعجبی ندارد چون اصولا قرار نیست تمام آدمهای روی زمین دغدغههای مشابه داشته باشند و اگر به فرض محال چنین باشد، دیگر مطرحکردن آن دغدغه در یک فیلم سینمایی کار عبثی است. متوجه هستم تمام اینها که گفته شد توضیح واضحات است اما اگر «ملی و راههای نرفتهاش» را دیده باشید کاملا تایید میکنید فیلم همین بدیهیات را نادیده گرفته و به همین دلیل است که مهمترین سوالمان که البته بیجواب هم میماند، این است که اگر این دغدغهها واقعا برای تهمینه میلانی مهم است، چرا اینچنین مجدانه تلاش میکند به ابتذالشان بکشاند؟ اگر این مساله برایش جدی است، خب بدیهی است خودش باید اولین نفری باشد که از تلفشدن آن ناراحت شود ولی حاصل کار اصلا چنین چیزی را تایید نمیکند و نشان از نوعی بیتوجهی بیسابقه به ساخت یک فیلم درگیرکننده دارد و آن را دقیقا به ضد آن هدف اولیه تبدیل کرده به طوری که مثلا وقتی شخصیت مرد داستان همسر باردارش را تا حدی کتک میزند که بچهاش تلف میشود، صدای خنده از گوشه و کنار سالن به گوش میرسد! این عدم موفقیت مطلق فیلم ریشه در چیزی دارد که خیلی عجیب است. اگر کارگردانش بعد از این همه فیلمی که ساخته متوجه آن نباشد تمام آنچه در فیلم به چشم میخورد نه برای ساخته شدن یک «فیلم سینمایی»، بلکه برای بیان «حرفهای کارگردان» کنار هم جمع شده (و باز هم بدیهی است وقتی کسی برای ساختن «فیلم» اقدام نکرده نباید انتظار داشته باشد «فیلم»اش را تحسین کنند) و عجیبترین کپسولی را که در این سالها بر پرده دیدهایم، تولید کرده: برادری که اگر خواهرش عاشق شود سر او را لب باغچه میبرد، دختری که برای رفتن به کلاس خیاطی باید هزار جور پنهانکاری کند، شوهری که در شب عروسی به خاطر اینکه زنش با داییاش(!) میگفته و میخندیده بهش نسبت بد میدهد و از خانه میرود. دنیای فیلم جایی است که تمام مردان یک گاراژ (واقعا تمامشان، صددرصدشان) به زن تازهوارد خیره میشوند، شوهرها همسرانشان را بهخاطر موضوعاتی مانند شور شدن شام تا سرحد مرگ کتک میزنند، زنان را به خاطر هدیه گرفتن از مرد غریبه سنگسار(!) میکنند و زنان به عنوان جنس ضعیف ستم میبینند و نمیدانند چه راههایی برای مقابله وجود دارد که نرفتهاند (باورش سخت است ولی وجه تسمیه فیلم همین است) و همه گرفتار مردانی دیوسیرت، بدطینت و ظاهرسازند و... صبر کنید! واقعا داریم این حرفها را درباره فیلمی میزنیم که الان روی پرده است؟ بله متاسفانه. «ملی و راههای نرفتهاش» فیلمی است که میتوانیم بعد از تمام شدنش، با همان گیجی و منگی دیل کوپر در پایان فصل سوم «تویین پیکس» و با همان لحن متعجب و ناباورانه از خودمان بپرسیم «الان چه سالیه؟»
***
جوابدادن به این حرفها البته کاری ندارد. میشود برای هر کدام از این موارد، مثالهای واقعی زد و تاکید کرد در همین جامعه امروز ما هم مصادیقش پیدا میشود. اما این مساله علاوه بر اینکه مشکل کار را بغرنجتر میکند (از این جهت که فیلم توانسته مشکلات به روزش را بشدت تاریخ گذشته نشان دهد) باعث میشود دوباره بر این نکته تاکید شود که اهمیت مصادیق «واقعی» در یک فیلم سینمایی مطلقا محلی از اعراب ندارد و آنچه مهم است، فقط این است که عناصر فیلم (هر چند غیرواقعی) باورپذیر باشند. البته نباید امیدوار باشیم یادآوری این نکته تاثیری داشته باشد، چون اولا از فرط تکرار بعید است به گوش کسی نرسیده باشد و ثانیا کسی که بیتوجهی به فیلمش را حاصل یک تبانی برنامهریزیشده در جشنواره فجر و جشن منتقدان میداند، بعید است ایرادی را متوجه اثر خودش بداند. با این وصف، آنچه ممکن است به گوشی برسد این است که اگر مسؤولان امر قصد دارند در ماههای عزاداری فیلمهای کمدی را اکران نکنند، شاید بهتر باشد فایلی هم برای فیلمهایی از این دست باز کنند که به مراتب از فیلمهای کمدی مفرحترند!