رضا شیبانی: «ملاصالح قاری» چهره مبارز انقلاب و جنگ و قهرمان سالهای مبارزه و اسارت است. او معروف است به مترجم اسرای ایرانی در عراق. شرح حال او در کتاب «آن بیست و سه نفر» نیز آمده است؛ جایی که داستان اسرای نوجوان ایرانی روایت میشد. این بار خانم «رضیه غبیشی» خاطرات او را در یک کتاب مستقل و به صورت مشروح ثبت کرده و نام این کتاب مزین شده است به این نام: «ملاصالح؛ سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق». از نقاط قوت این کتاب یکی قدرت نگارندگی خانم غبیشی است؛ یک شیوه روایی دقیق و توانمند با انعطافی خوب برای شرح داستانی یک سرگذشت واقعی. به زبان ساده اینکه به سلامت و سلاست نثر خانم غبیشی هیچ ایرادی نمیتوان وارد کرد. در کنار آن هم نویسنده و هم خاطرهگو در توصیف سرگذشت، نگاه تحلیلگرانه دارند. از همان صفحات نخستین این نگاه در کتاب بخوبی به چشم میخورد. در صفحه 13 در اشاره به محل به دنیا آمدن ملاصالح به حضور انگلیسیها و تضاد میان ویلاهای انگلیسی و دهکده فقیر ایرانی پرداخته میشود: «درست روبهروی ویلاها در فاصله چند متری، دهکده کوچک ما قرار داشت. دهکدهای که به دلیل مجاورت باشگاه قایقرانی انگلیسیها به آن بوتکلاب میگفتند و در میان نخلستان باقیمانده در منطقه بریم خودنمایی میکرد... خانههای دهکدهمان با سقفهایی از حصیر بافته از نیهای خودروی کنار شط و سعفهای نخل بود. دهکدهای بدون آب و برق، بهداشت و امکانات اولیه زندگی کنار منطقه زیبا و مرفهنشین بریم وصلهای ناجور بود». دیگر نقطه مثبت این است که نویسنده گرفتار نگاههای رسمی و اداری نمیشود و فضا را واقعی و صادقانه ترسیم میکند. جایی که چند صفحه قبلتر به همان محرومیت تداوم یافته اشاره دارد: «مردی که وجودش عزت و سربلندی شهرش آبادان و کشورش ایران است، امروز خانهنشین شده و با درآمدی ناچیز زندگی ساده و بیتجملی را سپری میکند». (صفحه 8)
بگذریم! باید در معرفی این کتاب اشاره کنم که ملاصالح سرگذشتی دارد پر فراز و نشیب که حاصل سالها سکونت، مبارزه، تحصیل و اسارت در ایران و عراق است. او هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن فضای عراق را در 2 کسوت طلبگی و اسارت تجربه کرده است. ملاصالح از این رو است که روایات جالبی از فضای پرتنش سیاسی عراق در سالهای قبل از انقلاب ارائه میدهد؛ آن هم از دید کسی که عرب است و بعضی از بستگانش مقیم عراق بودهاند: «مدتها گذشت و در کنار درس حوزه وقتی به دیدن عمویم در شرتنومه نزدیک بصره میرفتم، در جلساتش با سران قبایل، بیشتر از جو پرتنش حاکم بر کشور عراق میشنیدم و با نهضتهای آزادیبخش که در مصر، فلسطین، یمن و... شکل گرفته بود آشنا میشدم. آن زمان تحولات سیاسی در عراق شکل میگرفت و تنها حاکم شیعه که بر عراق حکومت میکرد، «عبدالکریم قاسم» بود که بعثیها در صدد سرنگونیاش بودند. این اتفاق در سال 1963 میلادی روی داد و تاثیر فراوانی در بیداری فکریام داشت». (صفحه 39)
بدین ترتیب میبینیم که با یک اثر جدی روبهرو هستیم. سرگذشت یک آدم جدی از دورانهایی جدی و البته به قلم نویسندهای جدی.