حسین ساعیمنش: قبل از نوشتن درباره فیلمی مثل «خانه دختر» که با این حواشی و حرف و حدیثها اکران شده، باید بر یک نکته بدیهی دوباره تاکید کرد. اینکه وقتی فیلمی، حالا با هر دردسری بالاخره اکران شده، صحبت از اینکه فیلم روی پرده چقدر از نسخه اولیه سازندگان فاصله دارد و اصلا چقدر ممیزی صورت گرفته و اگر بوده چه تاثیری داشته، کاملا بیمورد است. البته این حرف به این معنا نیست که چنین مباحثی بهطور کلی بیاهمیتند. وقتی داریم راجع به سازوکار تولید و اکران در سینمای ایران صحبت میکنیم این حرفها میتواند راهگشا باشد. ولی وقتی کار به اکران فیلم کشیده، لزومی ندارد این مسائل به مخاطب فیلم یادآوری شود چون اساسا وقتی فیلمی به مرحله اکران رسیده یعنی سازندگانش آن را برای اکران تایید کردهاند و اینکه آیا این تایید از سر ناچاری بوده یا با رضایت کامل، ارتباطی به مخاطب ندارد. چون قاعدتا مخاطب فیلم دقیقا همان وقت و هزینهای را که برای یک فیلم عادی صرف میکند، برای فیلمی که دچار این حاشیهها شده هم صرف میکند. حالا اگر تمام این حرفها را در نظر بگیریم، میتوانیم راحتتر با «خانه دختر» مواجه شویم و بگوییم فیلم، قبل از آنکه فیلمی مثلهشده باشد، باید به عنوان فیلم ضعیفی شناخته شود. فیلمی که اگر داستان بیسروتهی نداشته باشد یقینا داستان ابلهانهای دارد: دختری در آستانه ازدواج، بدون هیچ هماهنگی خاصی برای آزمایش برده میشود و دختر که این را توهین به خودش تلقی کرده در خیابان راه میافتد و در پسزمینه تصویری محو، میمیرد/ کشته میشود/ خودکشی میکند! حالا این داستان چطور تبدیل به فیلم میشود؟ بدون هیچ دلیل خاصی داستان به 2 بخش تقسیم میشود و پس و پیش نشان داده میشود. به این ترتیب جذابیت کاذبی تولید میشود که لابد جواز هر چیزی را به فیلم میدهد؛ اینکه صحنهها کشدار و بیفایده باشد، اینکه شخصیتها کاملا سطحی شکل بگیرند، اینکه روابط علت و معلولی فیلم دچار ایرادهای جدی باشد، اینکه در پرداخت جزئیات سهلانگاری شود... و عجیبتر از همه این است که تمام اینها به بهانه سوالی بهوجود میآید که از ابتدای فیلم مطرح میشود (حتی همین هم با اتلاف وقت مطرح میشود) و تا پایان هم به نتیجه نمیرسد. از ابتدای فیلم با یک مرگ مشکوک مواجهیم و در پایان فیلم فقط فهمیدهایم با مرگ مشکوک چهکسی مواجهیم! از خود داستان هم که چیزی نمیشود فهمید چون قاعدتا وقتی نیمی از ماجرا به اتفاقات پس از مرگ اختصاص داده میشود و بعد، فیلم به عقب بازمیگردد و اتفاقات گذشته را مرور میکند، انتظار داریم دوباره به همان زمان اولیه بازگردد و از مجموع این فلاشبکها و اتفاقات نیمه نخست، به نوعی به جمعبندیای برسد که کاملا در فیلم غایب است و جای خودش را به تبادل نگاههای دختر و پسر جوانی داده که اصلا معلوم نیست چرا در فیلم هستند! با این وصف، «خانه دختر» نه جسورانه است و نه وقیحانه. بلکه بیشتر فیلم سردرگمی است که صرفا حول محور یک ایده خام ملتهب شکل گرفته (اینکه دختری در یکقدمی ازدواج در شرایط آزمایش غیرمنتظرهای قرار بگیرد) و البته همان ایده را هم با پرداخت گنگ خودش از التهاب انداخته است.با تمام این اوصاف «خانه دختر» دارد خوب میفروشد درحالیکه بعید است رضایت کسی را جلب کند. چرا؟ چون تبلیغات پیرامون فیلم، چنان فرامتن آن را متذکر میشود که هم از قبل آن نوعی کنجکاوی غیرسینمایی را به جان مخاطب میاندازد و هم آن را به پیشفرض مخاطبش تحمیل میکند تا ضعف فیلم را بپوشاند. غافل از اینکه این روند اولا به بیاعتمادی مخاطب ریز و درشت این سینما منجر میشود و ثانیا بیش از هر چیز این را اعلام میکند که سازندگان خودشان از دستپخت عجیبشان آگاهند و با تن دادن به این اکران خواستهاند هزینه فیلم را به هر طریقی بازگردانند. خب در این حالت، «خانه دختر» چه فرق خاصی با «خالتور» دارد جز اینکه دومی مخاطبش مشخص است و ظاهرش هم بر هدفش دلالت میکند و اولی تحت عناوین فریبکارانه میخواهد چیز دیگری به مخاطبش قالب کند؟