محمدابراهیم کریمی: طی روزهای اخیر نام حاج قاسم سلیمانی بیش از هر زمان دیگری تن سران کاخ سفید، رژیم صهیونیستی، آلسعود و دیگر حامیان داعش و گروههای تروریستی- تکفیری در منطقه را به لرزه در آورده است. ابرقهرمان بیادعا و مخلص این روزهای محور مقاومت، به نماد اصلی پیروزی بر تکفیریها تبدیل شده است.
«ژنرال» و «کاریزما» از جمله القابی هستند که اکثر رسانههای دنیا بویژه رسانههای غربی از آنها برای توصیف سردار سلیمانی استفاده کردهاند. سال 2013 میلادی، زمانی که تقابل نظامی جبهه مقاومت با تروریستهای تکفیری وارد مرحلهای حساس و تاثیرگذار شد، «دکستر فیلکینز» در مقالهای که در نشریه «نیویورکر» منتشر شد از ژنرال سلیمانی به عنوان یک «کاریزمای پنهان» یاد کرد: فردی که به آرامی صحبت میکند و زیاد خود را در معرض دید قرار نمیدهد اما زمانی که وارد یک محفل میشود، «همه» به او میاندیشند.
«کاریزما» در لغت به معنای جذابیت غیرعادی و صفات منحصربهفرد کسی است که مورد پسند، ستایش و اقبال تعداد زیادی از انسانها قرار دارد. یک فرد کاریزما، دارای «جاذبهای انفرادی» با نوعی «تاثیرگذاری اجتماعی» است. قدرت تاثیرگذاری یک کاریزما بر تودههای مردم، موضوعی است که در معادلات سیاسی و اجتماعی کشورها به کرات مورد توجه قرار گرفته است.
برخی دیگر از رسانهها نیز از سردار سلیمانی به عنوان یک «ژنرال قدرتمند» یاد میکنند. آنها معتقدند ترکیب شخصیت کاریزماتیک قاسم سلیمانی و توانایی منحصربهفرد وی در هدایت معادلات میدان نبرد، از وی شخصیتی منحصربهفرد ساخته است. شخصیتی که حتی در کشورهای غربی و در دوران وقوع جنگ (مانند وقوع جنگهای اول و دوم جهانی) نیز کمتر مشابه وی دیده شده است.
اندیشکده «شورای آتلانتیک» در ماه مارس امسال (سال 2017 میلادی)، ضمن اعتراف نسبت به شخصیت منحصربهفرد سردار سلیمانی، علت علاقه ملت ایران به وی را در تاریخ و فرهنگ ایرانیان و علاقه مفرط آنها مبنی بر خلق قهرمانان ملی جستوجو کرد.
در بخشی از گزارش این اندیشکده آمده است: «محبوبیت ژنرال سلیمانی معلول نوع نگاه و طرز فکر ایرانیها و تمایل آنها مبنی بر پشتیبانی از رهبران کاریزماتیک و فروتن است. نفوذ [سردار] سلیمانی در منطقه مشروعیت او را در ایران و منطقه بالا برده است. او اکنون محبوب مردم ایران است».
با این حال سوال اصلی اینجاست: آیا سرلشکر قاسم سلیمانی یک «کاریزما»، «ژنرال» یا ترکیبی از این دو است؟ آیا دلیل اصلی محبوبیت سردار سلیمانی در ایران شخصیت کاریزماتیک یا تبحر وی در چینش قطعات پازل در میادین نبرد است؟ در پاسخ به این سوال نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد. «نیکی کدی»، «تدا اسکاچپول» و دیگر متفکران و اندیشمندان غربی که سال 1979 میلادی و در ماههای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران سعی در توصیف این انقلاب مبتنی بر آموزهها و مولفههای موجود در مبانی علمی، تئوریک، سیاسی و اجتماعی خود داشتند، هر یک سعی کردند انقلاب ایران را از یک منظر مورد تحلیل قرار دهند. برخی از آنها معتقد بودند نارضایتی اجتماعی مردم پیشزمینه لازم را برای وقوع انقلاب در ایران بهوجود آورده است. برخی دیگر نیز سعی در ایجاد پیوندی مستقیم میان «مولفههای اقتصادی» و «انقلاب اسلامی ایران» داشتند. حتی برخی دیگر نیز ضمن نفی همه این عوامل، اعلام کردند شخصیت متزلزل محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران زمینه ایجاد انقلاب اسلامی را فراهم کرده است. با این حال خود نظریهپردازان غربی نیز معتقد بودند تئوریهای توجیهگر وقوع انقلاب اسلامی ایران، ذهن پرابهام مخاطبان و افکار عمومی دنیا درباره چرایی وقوع این انقلاب را اقناع نمیکند و همچنان سوالات مهم در اینباره را بیپاسخ گذاشته است. سرانجام نظریهپردازی به نام «میشل فوکو»، به حلقه مفقودهای به نام «معنویت» اشاره کرد. فوکو که از نزدیک با علما، شخصیتهای انقلابی و مردم انقلابی ایران دیدار و گفتوگو کرده بود، سرانجام خط بطلانی بر همه نظریات و فرضیات درباره چرایی وقوع انقلاب اسلامی در ایران کشید و تاکید کرد بدون در نظر گرفتن عاملی کلیدی به نام «معنویت» نمیتوان درک صحیحی از انقلاب ایران داشت. بر همین اساس، بسیاری از نظریات درباره انقلاب اسلامی اصلاح شد و اکثریت قریب به اتفاق نظریهپردازان غربی اذعان کردند انقلاب اسلامی ایران، انقلابی منحصربهفرد است که با نظریات رایج در علوم اجتماعی و سیاسی قابل تفسیر و توجیه نیست.
امروز 4 دهه از انقلاب اسلامی ایران سپری شده است اما رسانهها و اندیشمندان غربی بار دیگر همان خطایی را تکرار میکنند که در سال 57 آن را صورت دادند! آنها در تحلیل اجزا، مولفهها، پدیدهها و افرادی که در بطن انقلاب اسلامی و برخاسته از آن تعریف میشوند، بار دیگر عاملی به نام «معنویت» را نادیده انگاشتهاند. این قاعده درباره سردار رشید اسلام، سرلشکر قاسم سلیمانی نیز صادق است. «ولایتپذیری»، «محبت اهلبیت علیهمالسلام»، «روحیه شهادتطلبی» و... جملگی حلقههای مفقودهای هستند که در تحلیل شخصیت سردار سلیمانی از سوی رسانهها و اتاقهای فکر در غرب نادیده انگاشته شده است. بدیهی است بدون در نظر قرار دادن این فاکتورها، اساسا نمیتوان توصیفی دقیق و واقعی از سردار سلیمانی داشت. در چنین شرایطی منابع غربی در میان همان پیشفرضها و ثوابت فکری خود سردرگم ماندهاند و در نهایت، خروجی تحلیلی آنها بهگونهای شکل میگیرد که از سردار سلیمانی به عنوان یک «کاریزما» یا «ژنرال» یاد میشود.
آنچه مسلم است اینکه سردار سلیمانی نه یک کاریزما و نه یک ژنرال، بلکه یک «فرمانده ولایتمدار» است، آری! سردار سلیمانی نماد «شجاعت» توأم با «تواضع ولایتمدارانه» در ایران محسوب میشود، نه نماد «جنگآوری برخاسته از یک شخصیت کاریزماتیک»؛ حقیقتی که رسانهها و تحلیلگران غربی قادر به درک آن نیستند.