printlogo


کد خبر: 185188تاریخ: 1396/9/11 00:00
نگاهی به روند تکامل تشکیلات اجتماعی و سیاسی جامعه شیعی
از عصر وکالت تا عصر نیابت

میلاد  امینی‌موحد: بدون شک می‌توان عصر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام را آغازگر حرکتی نوین در تشکیلات جامعه شیعه دانست. در عصر این دو امام بزرگوار دعوت شیعی در اقصی نقاط جهان بویژه عراق، حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه کرده و حتی در دایره‌ای محدودتر به صورت یک پیوند فکری و عملی که می‌توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، درآمده است. آن روزی که امام سجاد(ع) ‌فرمودند: «در همه حجاز، دوستان و علاقه‌مندان ما به 20 نفر نمی‌رسند»(1) سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر(ع) به مسجد پیامبر(ص) در مدینه وارد می‌شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را می‌گیرند و از مسائل فقهی سوال می‌کنند.(2)
عصر امام باقر علیه‌السلام؛ دوران طلوع تشکیلات وکالت
در هر نظام دینی، سیاسی و اجتماعی، ارتباط بین رهبری و اعضای آن اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین باید کسانی از سوی امامان شیعه تعیین می‌شدند و نقش ارتباطی را بین امام معصوم (به عنوان رهبر جامعه) و شیعیان بر عهده می‌گرفتند. با توجه به گستره اقلیم و پراکندگی شیعیان در جای‌جای عالم که موجب دشواری ارتباط مستقیم‌شان  با «امام» می‌شد و از طرفی لزوم اطلاع‌رسانی به جامعه شیعه از روند حکومت امامان شیعه،  موضع‌‌‌گیری‌ها، روشنگری‌ها و همچنین  بلوغ فکری اصحاب و پیروان راستین اهل‌بیت موجب شد نهاد «وکالت» برای انسجام‌بخشی و تقویت تشکیلاتی شیعیان پایه‌‌گذاری شود.
«نهاد وکالت»؛ چیستی و چرایی؟
نهاد «وکالت» مجموعه‌ای از فعالیت‌‌های هماهنگ وکلای امام با رهبری واحد [امام] بود که از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطرح شد که هر کدام از آنها دارای وظایف مشخص و ویژگی‌‌هایی بود. جریا‌ن‌سازی سیاسی و اجتماعی، اطلاع‌رسانی بیانات و فرمایشات ائمه، پاسخگویی به سوالات و دریافت وجوهات شرعی و همچنین فعالیت‌‌های تبلیغی، از جمله وظایفی است که وکلای امام داشتند. رهبر نهاد وکالت وظایفی چون نصب و عزل وکلا، معرفی چهره‌‌های مثبت یا منفی‌شان به جامعه شیعه، نظارت بر فعالیت‌‌های وکلا، معرفی جریان‌‌های دروغین وکالت و امور دیگری را به عهده دارد. البته در زمان امام حسن عسکری(ع) به‌دلیل گسترش نهاد وکالت و تعداد وکلای امام، کسانی به عنوان «وکیل ارشد»، کار نظارت بر فعالیت وکلای یک یا چند منطقه را برعهده داشتند. به‌طور مثال می‌توان از «ابراهیم بن عبده» نماینده امام در نیشابور یاد کرد که شعاع وکالت و فعالیت وی تمام نواحی نیشابور را در بر می‌گرفت.(3)
فعالیت تشکیلات وکالت در عصر امام صادق علیه‌السلام
امام صادق علیه‌السلام تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصا نقاط خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا را به وجود آورده بودند. تشکیلات یعنی چه؟ یعنی وقتی امام صادق علیه‌السلام اراده می‌کند آنچه را که او می‌خواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم می‌گویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای اداره‌ مبارزه‌ سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همه‌ شهرها باشند که پیروان امام صادق علیه‌السلام به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند.(4)
«واقفیه» و تنها وکالت در عصر امام موسی بن جعفر علیه‌السلام
اگرچه در دوران امامت امام موسی بن جعفر، اوج التزام تشکیلات شیعه به نهاد وکالت به وضوح دیده می‌شود به نحوی که امام هفتم شیعیان در زندان‌‌های حکام جور به اسارت گرفته شده اما از طریق وکلای خود، تشکیلات جامعه شیعه را بخوبی مدیریت می‌کند اما پس از شهادت ایشان شاهد رویشی گسترده [که البته ریزشی هم به‌دنبال دارد] می‌شویم. عده‌ای از وکلا پس از شهادت امام کاظم علیه‌السلام به امامت امام رضا ایمان نیاوردند و معتقد بودند امام موسی بن جعفر علیه‌السلام زنده و از نظرها غایب است. اما چرا وکلا از قبول امامت علی بن موسی‌الرضا امتناع کردند؟ بنیانگذاران واقفیه 3 نفر به نام‌های «علی بن ابی‌حمزه بطائنی»، «زیاد بن مروان قندی» و «عثمان بن عیسی» از وکلای امام کاظم علیه‌السلام بودند و اموال فراوانی [بیش از 300 هزار دینار طلا] را که مربوط به آن حضرت بود در اختیار داشتند. آنان برای تصاحب این اموال ادعا کردند موسی بن جعفر علیه‌السلام  زنده و غایب است چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا علیه‌السلام ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این رو نه‌تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن‌مکاری و کرام خثعمی استفاده کردند.(5)
پویایی تشکیلات وکالت در عصر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام
در فضای خفقانی که به گفته ‌یکی از یاران علی بن موسی علیه‌السلام «از شمشیر هارون خون می‌چکید»،(6) بزرگ‌ترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند توفان حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دلسردی یاران پدر بزرگوار مانع شود. با شیوه تقیه‌آمیز شگفت‌آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفای بنی‌عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. در دوران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام نیز فعالیت نهاد وکالت همچنان تداوم یافت. در دوران امام جواد علیه‌السلام کارگزاران و وکلای امام در بسیاری از ولایات مانند سیستان، بست، ری، کوفه و قم فعالیت داشتند.(7) در چند سال آخر امامت ایشان، تشکیلات و فعالیت‌‌های وکلای امام جواد توسعه یافت. امام نهم با شنیدن فرمان معتصم درباره احضار ایشان به بغداد، از نماینده خود «محمد بن فرج»، خواست وجوهات شرعی را به فرزند ایشان، امام علی النقی الهادی علیه‌السلام بدهد.(8)
ایفای نقش مرجعیت از سوی وکلای امام جواد
پس از شهادت امام جواد علیه‌السلام در سال 220هـ .ق، وکلای برجسته جلسه‌ای سری در منزل «محمد بن فرج» تشکیل دادند تا امام هادی علیه‌السلام را به عنوان پیشوای جدید معرفی کنند.(9) به‌دلیل عدم امکان تماس مستقیم بین امام و شیعیان، نقش سیاسی و مذهبی نهاد وکالت افزایش یافت و بتدریج تنها مرجعی شد که می‌توانست حقانیت امام جدید را تعیین و ثابت کند.
علی بن مهزیار وکیل امام هادی در اهواز
در دوران امام هادی علیه‌السلام نیز نهاد وکالت فعالیت خود را ادامه داد و آرام‌آرام برای انقلابی در تشکیلات شیعه آماده می‌شد. از جمله وکلای آن امام، علی بن مهزیار(10) و ابراهیم بن محمد همدانی بودند. در این دوران بود که خلفای جور از جمله متوکل به تشکیلات پنهان شیعه پی برده و برخی وکلا را بازداشت و دستگیر کردند، از جمله علی بن جعفر از وکلای امام هادی علیه‌السلام به دستور متوکل زندانی شد. وی پس از آزادی از زندان به دستور امام هادی علیه‌السلام به مکه رفت.(11) برخی وکلای امام هادی علیه‌السلام در بغداد، مدائن، کوفه و سواد، زیر شکنجه‌‌های مزدوران به شهادت رسیدند.
سرانجام تشکیلات پنهان شیعه در زمان متوکل عباسی
اگر چه اقدامات متوکل لطماتی جدی بر نهاد وکالت وارد آورد اما امام دهم برای رفع خلأ ناشی از دستگیری وکلا، کارگزاران جدیدی منصوب کرد؛ از جمله ابوعلی بن راشد را به عنوان وکیل خود در ناحیه بغداد و مدائن و سواد برگزید و ایوب بن نوح را به کارگزاری خود در کوفه منصوب کرد.(12)
در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتی شیعه در سرتاسر دنیای اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است. وجود وکلا و نواب فراوان نشان‌دهنده این معناست.(13)
تأثیرگذاری نهاد وکالت در عصر امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام
در دوران امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به دلیل فشار خلفای عباسی بر ائمه و خفقان سیاسی حاکم بر جامعه فعالیت نهاد وکالت فزونی یافت و این دو امام بزرگوار نیز به همین دلیل با تقویت نهاد وکالت، ارتباط خود با شیعیان را حفظ کردند.  عثمان بن سعید از برجسته‌‌‌‌‌ترین وکلای امام عسکری علیه‌السلام بود که در زمان امامت حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به منصب نیابت خاص امام دوازدهم رسید. وی از سوی امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به وکالت برگزیده شد و حضرات ائمه اطهار علیهم‌السلام بر اعتماد خود نسبت به وی بارها تأکید کردند.(14)  عثمان بن سعید در رأس سلسله‌مراتب وکلا قرار داشت و کارگزاران یمن در دوران امام عسکری علیه‌السلام زیر نظر مستقیم عثمان بن سعید انجام وظیفه می‌کردند.(15)  احمد بن اسحاق از دیگر وکلای برجسته امام عسکری  بود که از شخصیت‌‌های مطرح شیعی قم به شمار می‌رفت.  نجاشی از او به عنوان نماینده شیعیان قم برای ملاقات و ارتباط با امام و «کان وافد القمیین» یاد کرده است.(16)
جهش تشکیلات شیعه از «وکالت» به «نیابت»
بدین‌سان نهاد «وکالت» با این سیر حرکتی، فعالیت خود را تا دوران غیبت صغرا ادامه داد. در زمان امامت حضرت مهدی تشکیلات شیعه از نهاد «وکالت» به نهاد «نیابت» رو آورد. در عصر نیابت، شیعیان و حتی وکلا هم امکان ارتباط مستقیم با امام را ندارند مگر از طریق نواب اربعه که در واقع نایبان خاص حضرت بوده‌ و از سال 260 هـ تا سال 329 هـ واسطه بین آن حضرت و شیعیان بوده‌اند. این افراد در مرتبه‌ای از فضیلت و برتری بوده‌اند که از طرف امام زمان(عج) و بعضا از طرف امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به عنوان وکلای ایشان انتخاب شده بودند.
وظایف نواب در عصر نیابت خاص
نواب امام، سوالات کتبی و شفاهی مردم را به حضور امام زمان علیه‌السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان یا وکلای مناطق مختلف می‌‌رساندند و همچنین، وجوهات شرعی شیعیان را با وکالتی که از امام داشتند، می‌‌گرفتند و به حضرت تحویل می‌‌دادند یا با اجازه ایشان در موارد از پیش تعیین شده مصرف می‌‌کردند. نهاد «نیابت» در واقع نسخه ترقی‌یافته نهاد «وکالت» است. به همین جهت وکلایی که از سوی امامان قبلی عزل و نصب می‌شدند همچنان به فعالیت خود در عصر نیابت ادامه می‌دهند اما با نظارت نواب اربعه‌ای که امام دوازدهم یکی پس از دیگری منصوب کردند. «سازماندهی وکلا» از دیگر وظایف نایبان خاص در عصر نیابت است. سیاست تعیین وکیل برای اداره امور نواحی گوناگون و ایجاد ارتباط میان شیعیان و امامان، از روزگار امامان پیشین علیهم‌السلام در کار بود. در دوران غیبت، تماس مردم با امام زمان علیه‌السلام قطع شد و محور ارتباط با امام علیه‌السلام نایبی بود که امام زمان علیه‌السلام تعیین می‌کردند. مناطق شیعه‌نشین تقریبا مشخص بود و بنا به ضرورت، در هر منطقه وکیلی تعیین می‌شد و گاه چند وکیل در مناطق کوچک‌تر تحت سرپرستی وکیلی قرار داشتند که امام و بعد از او نواب برای آنها تعیین می‌‌کردند.
«نیابت عام» نسخه ترقی‌یافته «نیابت خاص»
نایبان خاص در عصر نیابت تا سال 329هـ.ق فعالیت خود را ادامه دادند و حضرت مهدی(ع) در توقیعی که به «علی بن محمد» آخرین نایب خود می‌نویسند، زمان درگذشت وی را اعلام کرده و به او دستور فرمودند نایبی برای خود مشخص نکند. در بخشی از این توقیع آمده است: «ای علی بن محمد! خداوند پاداش برادران دینی تو را در مصیبت تو بزرگ دارد. تا 6 روز دیگر خواهی مُرد. پس امر حساب و کتاب خود را مرتب کن و درباره جانشینی این مقام نیابت به کسی وصیت مکن زیرا غیبت دوم فرارسیده است...».(17)
بعد از پایان دوران نیابت خاص، تشکیلات شیعه به آنچنان بلوغ فکری و اعتقادی رسیده است که دیگر امام دوازدهم تنها به ارائه ویژگی‌‌های نایب خود می‌پردازند(18) و شیعیان را به رجوع نزد صاحبان این ویژگی‌ها امر می‌کنند. در واقع عصر نیابت عام و ولایت ولی‌فقیه بر مسلمین امتداد نهاد ولایت رسول خدا و ائمه طاهرین و همچنین نهاد وکالت از زمان امامت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است. حرکت تشکیلات شیعه که روز به روز به سوی رشد و تعالی بدون توقف در حال حرکت است، بعد از دوران وکالت و نیابت خاص تا نیابت عام در هیچ نقطه دیگری تغییر ساختاری نخواهد داشت جز در عصر  حضرت مهدی که نهاد ولایت‌فقیه به امامت حجت دوازدهم منتقل خواهد شد. به امید روزی که شاهد صبح ظهور بوده و در سپاهش توفیق حضور داشته باشیم.
--------------------------------------------
پی‌نوشت
1- شرح‌النهج، ج 4، ص 104؛ و بحار، ج 46، ص 143
2- کتاب انسان 250ساله، 274
3- ابوعمرو محمد بن عبدالعزیز الکشی، رجال الکشی، تصحیح میرداماد استرآبادی، مؤسسه آل‌البیت، صص 580 و 581
4- کتاب انسان 250 ساله، ص 311
5- طوسی، الغیبه، ۱۴۱۷ق، ص۴۲.
6- الکافی، ج 8، ص 257
7- اصول کافی، ج 5، ص 111 و ج یک، ص 548
8- مناقب ابن شهر‌آشوب، ج 4، ص 389
9- اصول کافی، ج یک، ص 324
10- نجاشی در رجال خود از وی این چنین یاد می‌کند: «ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی؛ او از مردم دورق بود و از موالی است. پدرش نصرانی بود و اسلام آورد و گفته‌اند علی نیز در صغر سن نصرانی بود ولی بعد مسلمان شد و خدا با شناخت اسلام و مذهب تشیع بر وی منت نهاد. برخی معتقدند وی اهل «هندیجان» است. در دوره‌های گذشته «هندیجان» از شهرهای دورق قدیم یا «شادگان» امروزی محسوب می‌شد.
11- کتاب رجال الکشی، صص 607 و 608
12- همان، صص 513 و 514
13- کتاب انسان 250 ساله، ص394
14- کتاب الغیبه شیخ طوسی، ص 229
15- همان، ص 231
16- کتاب الرجال نجاشی، ص 61
17- کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج 2، ص 516
18- ر.ک: کتاب وسائل‌الشیعه، ج 27، ص 140: ابن بابویه ( شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمدِ بْنِ مُحَمدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِی أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَی فَوَرَدَ التوْقِیعُ بِخَط مَوْلَانَا صَاحِبِ الزمَانِ- عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ـ أَما مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللهُ وَ ثَبتَکَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَما الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنهُمْ حُجتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجهُ اللهِ وَ أَما مُحَمدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِی رَضِیَ اللهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.
اسحاق ‌بن یعقوب مى‏گوید: «از محمد بن عثمان- رضى‌الله‌عنه- خواهش کردم نامه مرا که مشتمل بود بر پاره‏اى از مسائل مشکلى که برایم پیش آمده بود، به ناحیه مقدسه تقدیم دارد. (او هم پذیرفت و) جواب آن به خط مولایم امام زمان(عج) بدین قرار صادر شد: «خداوند تو را هدایت کند و بر اعتقاد حق ثابت و پایدار بدارد. و اما حوادثى که براى شما پدید مى‏آید (و حکم آن را نمى‏دانید) پس رجوع کنید به راویان حدیث ما، زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا بر آنها هستم.
و اما محمد بن عثمان عمرى که خداوند از وى و از پدرش خشنود باشد، مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است.


Page Generated in 0/0067 sec