printlogo


کد خبر: 185243تاریخ: 1396/9/12 00:00
آیا انقراض قاجار یک خواست عمومی بود؟

وحید بهرامی: آبان‌ماه سال 1304 مجلس شورای ملی ایران، به خلع «احمدشاه قاجار» از سلطنت رای داد و در ادامه در روز 21 آذرماه 1304 مجلس موسسان با رای اکثریت، سلطنت را به خاندان پهلوی تفویض کرد. در این میان مورخان در ارتباط با عوامل و حامیان انقراض سلسله قاجار و روی کار آمدن سلطنت پهلوی، 3 منبع اصلی را که رضاخان با اتکای به آنها به سلطنت رسید نام می‌برند؛ یعنی ترکیبی از نیروهای اجتماعی و مردمی، طبقه اشراف و نخبگان سیاسی داخلی و در انتها قدرت‌های خارجی که در کنار یکدیگر پشتیبانان ساختار قدرت پهلوی در دستیابی به سلطنت بودند. حال در این نوشتار قصد داریم یک به یک به بررسی هر سه منبع یادشده حامی «رضاخان» در تاریخ بپردازیم و ببینیم کدام‌یک از عوامل، بیشترین نقش و کدام‌یک کمترین نقش را در انقراض سلسله قاجاریه داشته‌اند.
  1- نقش مردم در انقراض سلسله قاجاریه
برخی بر این اعتقادند رضاخان در داخل کشور مورد حمایت طیف متنوعی از طبقه‌ها و گرو‌ه‌های مردمی جامعه بوده و تصمیم بر انقراض قاجار مورد حمایت اکثریت مردم بوده است. دانستن اینکه وسعت حمایت از این تصمیم در میان مردم عادی در آن زمان چقدر بوده دشوار می‌نماید ولی می‌شود صحت یا نادرستی این فرضیه را در نتایج انتخابات مجلس ششم و طیف و جناح انتخاب شده از سوی مردم برای نمایندگی مشاهده کرد. آنطور که در منابع و اسناد تاریخی ذکر شده است، در انتخابات مجلس ششم که خرداد 1305 برگزار شد، تنها انتخابات تهران آزاد بود و از میان نمایندگانی که به تغییر سلطنت در مجلس پنجم رای داده بودند، حتی یک نفر هم انتخاب نشد، حتی سلیمان میرزا که محبوبیت دیرینه‌ای در حوزه انتخابیه تهران داشت. در عوض، مردم کسانی چون مدرس، مصدق و تقی‌زاده را که رسما در مجلس پنجم با روی کار آمدن رضاخان و انقراض سلسله قاجاریه مخالفت کرده بودند و دیگرانی چون مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله و مؤتمن‌الملک را که در جامعه معروف به مخالفت با این تصمیم شناخته شده بودند، انتخاب کردند.علاوه بر این مورد واکنش‌های عینی در استان‌های دیگر ایران حاکی از شور و علاقه چندانی از سوی مردم نسبت به این تصمیم مجلس نبود. کاتوزیان نقل می‌کند: «در اصفهان مردم ظاهرا به کلی بی‌علاقه بودند. در مشهد، شور و علاقه چندانی برای این مراسم وجود نداشت و مردم تغییر سلطنت را نشانه پیروزی انگلیسی‌ها و شکست روس‌ها تلقی می‌کردند. در تبریز، استقبال سرد بود و مردم می‌گفتند تلگراف‌های خواستار تغییر سلطنت که پیش‌تر فرستاده شده بود، کار یک دار و دسته کوچک بود. در کرمان، هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد نظر مخالفی ابراز دارد، هرچند آنها فکر می‌کردند تقصیر خود قاجار بود اما نگران تقویت بیشتر قدرت نظامی بودند. در رشت هیچ هیجانی وجود نداشت. در بوشهر مخالفت کامل وجود داشت. جماعت تهران نیز این واقعه را به شوخی می‌گرفتند و می‌خواندند: «اینکه سرت گذاشتن- سر به سرت گذاشتن». در مجموع به نظر می‌رسد مردم عادی از سقوط قاجاریه ناراحت نبودند اما به روی کار آمدن دودمان جدید نیز روی خوشی نشان نمی‌دادند». بدین ترتیب با توجه به فساد و ضعف سلسله قاجار، جای شگفتی نیست که نسبت به انقراض حکومت قاجار و روی کار آمدن دولت جدید، نه شوق و اشتیاق چندانی از طرف جامعه وجود داشت و نه ناراحتی شدیدی که قابل بیان باشد. این بدان معناست که مردم نه حامی و پشتیبان دولت رضاخان بودند و نه انقراض سلسله قاجار مورد خواست و حمایت آنان بود و همانند موقعیت‌های مشابه در هر جای دیگر جهان، این طبقات و گروه‌های صاحب نفوذ جامعه و همچنین حمایت‌های خارجی برخی کشورها در راستای منافع ملی خودشان بوده است که بیشترین اهمیت را در انقراض سلسله قاجار داشته است.
  2- نقش نخبگان سیاسی در انقراض سلسله قاجاریه
احمدشاه که در زمان نخست وزیری رضاخان به اروپا سفر کرده بود، طی تلگرافی به مجلس چهارم، به سبب بی‌اعتمادی به رضاخان، خواستار  عزل او شد. بر همین اساس رضاخان استعفا و به یکی از املاکش در نزدیکی دماوند نقل مکان کرد. در چنین شرایطی، نمایندگان حزب تجدد در مجلس چهارم به رهبری سید محمد تدین که شامل روشنفکران و خارج‌رفتگان و طرفداران یک حکومت مقتدر در ایران بودند، بیانیه شدیداللحنی در ضدیت با سلسله قاجار و حمایت از رضاخان منتشر کردند، مبنی بر اینکه بدون رضاخان کشور از دست می‌رود. در ادامه روزنامه‌های تحت حمایت رضاخان که شامل اکثر جراید کشور می‌شد نیز در این بحبوحه دست به حمایت و طرفداری از او در برابر شاه کشور زدند، به عنوان مثال علی دشتی در مقاله‌ای با عنوان «پدر مملکت رفته است» متنی در حمایت از رضاخان و ضعف احمدشاه قاجار نوشت.  مجلس پنجم که سال 1303 و پس از این بحران گشایش یافت از اصلی‌ترین ارکان دستیابی رضاخان به قدرت بود، چرا که در انتخابات استان‌ها و عشایر تقلب شد و افراد مورد نظر رضاخان توسط استانداران نظامی او از صندوق سر برآوردند. موضع رضاخان این بود که «مرد موفق هر ناحیه و محل کسی خواهد بود که از خانواده‌های سرشناس باشد و از سیاست‌های او حمایت کند». در چنین شرایطی که رضاخان حمایت مستقیم اکثریت مجلس پنجم و نخبگان سیاسی و صاحب نفوذ را در اختیار داشت، در راه شاه شدن می‌توانست بر تمام مخالفان خودش و طرفداران سلسله قاجار پیروز شود، چرا که این بار اکثریت پارلمان محکم‌تر از مجلس چهارم بود و امکان تفرقه و دسته‌‌‌بندی در کار نبود. هیأت‌رئیسه مجلس نیز یاران رضاخان بودند و انتظار هیچ گرفتاری و مزاحمتی نمی‌رفت. به عنوان نمونه در مجلس پنجم، بیش از 270 نماینده و بسیاری از نخبگان سیاسی کهنه‌کار هوادار رضاخان در مجلس حضور داشتند، از جمله معروف‌ترین آنان داور، تیمورتاش، رفیع، تدین، سیدیعقوب، رهنما و تجدد بودند. این حمایت یکدست به‌گونه‌ای بود که رضاخان هیچ‌گاه پیش یا پس از آن نتوانست از چنین پشتیبانی گسترده‌ای در میان نخبگان گوناگون و پرنفوذ کشور برخوردار شود. به همین دلیل بود که برابر به قدرت رسیدن رضاشاه مقاومت چندانی صورت نگرفت و برخی شاهزادگان قدیمی و حامی سلسله قاجار راه تسلیم را در پیش گرفتند. در انتها تنها 4 نفر از نمایندگان علناً با طرح انقراض سلسله قاجار مخالفت کرده و دست به سخنرانی در ضدیت با آن در مجلس زدند که شامل سید حسن تقی‌زاده، مصدق، حسین علاء و یحیی دولت‌آبادی بودند.
  3- نقش قدرت‌های خارجی در انقراض سلسله قاجاریه
در آن شرایط زمانی، 3 قدرت بزرگ بریتانیا، شوروی و همچنین آمریکای تازه ظهور کرده،  بر سر منافع خود در منطقه خاورمیانه رقابت می‌کردند. در میان این قدرت‌ها انگلیسی‌ها بیشتر از بقیه راضی به انقراض سلسله ضعیف قاجار و روی کار آمدن یک دولت مرکزی قوی در ایران بودند تا این دولت هم بتواند نظم جدیدی را در ایران برقرار کند و به واسطه آن همچنان منافع نفت آنها در ایران محفوظ بماند و هم بتواند جلو تهدید بلشویک‌ها را بگیرد. بر همین اساس آنان رضاخان را مرد قدرتمندی می‌دیدند که می‌توانست بسیار بهتر از احمدشاه و دولت قاجار منافع بریتانیا را تامین کند. از همین رو حمایت از رضاخان در دستور کار دولت بریتانیا قرار گرفت. به‌عنوان مثال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، در خاطراتش می‌نویسد: «یک دیکتاتوری نظامی می‌تواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا می‌کنیم بی‌هیچ دردسری قوای‌مان را از ایران بیرون ببریم». بنابراین برای منافع بریتانیا انقراض قاجار مناسب‌ترین تصمیمی بود که می‌توانست گرفته شود.‌ در این اثنا شوروی‌ها دست به گریبان مشکلات مبرم و شدید داخلی بودند و ترجیح دادند از دولت غیر انقلابی ایران که یک عامل ثبات به حساب می‌آمد و امنیت مرزهای جنوبی آنها را از جانب ایران تضمین می‌کرد و جلوی مداخله غرب را می‌گرفت، حمایت کنند. ایالات متحده آمریکا نیز تمایل به روی کار آمدن رضاخان داشت، چرا که به اعتقاد آنان رضاخان تنها فردی بود که می‌توانست نظم را برقرار کند و قدرت و عظمت آمریکا را بشناساند و به سرعت در منطقه نفوذ کند. بدین ترتیب انقراض قاجار و روی کار آمدن حکومت پهلوی مورد حمایت قدرت‌های جهان سرمایه‌داری و سوسیالیستی بود.
  فرجام
به نظر می‌آید رفت و آمد دودمان قاجار به پهلوی شور و شوق چندانی را به صورت خودجوش در میان اذهان عمومی مردم پدید نیاورد و بیشتر از اینکه این تغییرات نشأت گرفته از خواست و اراده عمومی مردم باشد، ناشی از خواست نخبگان سیاسی، روشنفکران و طبقات صاحب نفوذ کشور و همچنین قدرت‌های خارجی بویژه بریتانیا بود که تمایل داشتند با تغییر حکومت قاجار به دست یک نظامی مقتدر، امنیت منافع خود را بهتر تامین کنند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


Page Generated in 0/0061 sec