وحید اصغریینگجه*: برگزاری مراسم جشن تولد هرقدر برای بچههای یکی- دو نسل پیش جامعه ساده و در جمعهای خانوادگی و صمیمانه بود که شاید همراه با کادوهایی همچون اسباببازی، لوازمالتحریر و لباس، یک کیک تولد هم داشت که از قنادی سر کوچه میخریدیم و در نهایت چند عکس با دوربینهای عکاسی قدیمی و آنالوگ میانداختیم و منتظر چاپ آنها میماندیم اما برای بچههای امروز به مراسمی بزرگ با امکانات غیرمتعارف به سمت خودنمایی و تجملگرایی رفته است و از آن شکل قبلی خود خارج شده و خانوادهها را به سمت هزینه کردنهای نجومی و البته بیجا سوق داده است. جشنهای عجیب و بیهیچ پایه و اساسی که بیشتر به عنوان یک تقلید و بیهیچ زمینه فکری خاص در فرهنگ و رسوم ما ایرانیها رفتهرفته جا باز کرده و باعث آن شده است تا بخشی از جامعه روز به روز از هویت تاریخی و اصیل خود فاصله گرفته و دور بیفتد. از جشن تعیین جنسیت و حمام زایمان و تاتی و گودبای پمپرز و مراسم پختن آش پشت پای دانشآموز برای ورود به مدرسه گرفته تا جشن تولد برای سگهای خانگی و جشن طلاق که سنتهای چندین و چندساله فرهنگ و ارزشهای جامعه ما را نشانه گرفته و نهتنها برگزاری آنها در میان خانوادهها رو به گسترش است، بلکه هر بار هم مراسم تازهای به سلسله مراسمهای هرساله خانوادهها اضافه میشود. اینگونه مراسمها که گستره آن در میان رسوم و جشنهای کشور رو به گسترش است، عموما در میان افراد طبقات مرفه و بالای جامعه رخ میدهد، چرا که قشر متوسط و رو به پایین آنقدر درگیر مشکلات اقتصادی و زندگی هستند که اصلا روحیه برگزاری چنین مراسمهایی را ندارند. جشنهای عجیبی که برای فخرفروشی بیشتر به یکدیگر و جولان ثروت و امکاناتشان در بین اقشار ضعیفتر جامعه و خودنمایی ثروت خود، تنها چند دقیقه پس از برگزاری، تصاویرش با افتخار در فضای مجازی و صفحات اینستاگرام با جزئیات هر چه تمامتر به اشتراک گذاشته میشود تا ضمن نشان دادن فاصله طبقاتی خود با دیگران به فالوئرهای صفحهشان بگویند خیلی خانواده شاد و خوشحالی هستند! در این میان و در برابر چنین رفتارهایی اما اقشار ضعیف اقتصادی که توان تامین حداقلهای مورد نیاز برای فرزندانشان را هم ندارند، به لحاظ روانی تحت فشار قرار میگیرند و اینجاست که احساس تبعیض به عنوان خشت نخست بسیاری از آسیبهای اجتماعی گذاشته میشود و شکافهای طبقاتی میان گروهی که دخل و خرجشان برای دوا و درمان یا تحصیل فرزندانشان هم کفاف نمیدهد و گروهی که برای از پوشک گرفتن یا دندان درآوردن فرزندشان هم جشنهای پرهزینه برگزار میکنند، همدلی و اتحاد اجتماعی را خدشهدار میکند. ضمن اینکه آنچه ذهن والدین امروزی را مشغول کرده برگزار کردن یا نکردن اینگونه جشنها نیست، بلکه نوع و کیفیت این مراسم، دغدغه جدی آنها شده است. از این رو در اینگونه جشنها هیچ خبری از شادی و هیجانات کودکانه نیست و در پایان جشن به همه خوش میگذرد جز بچههایی که اصلا نمیدانند اطرافشان چه خبر است! چون نوزاد یک ساله، 2 ساله یا 3 ساله دلش بازیهای بچگانه میخواهد و اینکه آزادانه هر کاری دلش بخواهد انجام دهد اما در این جشنها مدام به بچهها تذکر داده میشود که ساکت باشند و دست به هیچ چیزی نزنند. دغدغه صاحبان جشن هم میشود کیفیت غذا و تنوع آن و اینکه عکسهایشان خوب بیفتد تا از بچهها به عنوان ابزاری برای شوآف و خودنمایی استفاده کنند و این معانی را به دیگران القا میکنند که ما وضعمان خوب است، ما پولداریم و اینطور میشود که میخ انحطاط را محکمتر از قبل به قلب رسم و رسومات قدیمی میکوبیم. این در حالی است که در کشورهای اروپایی نمیتوانیم مشابه این جشنها را با این شدت و غلظت پیدا کنیم. در خارج از مرزها و آن سوی دنیا افرادی زندگی میکنند که به تجملگرایی شهرهاند و سالهاست فرهنگ کاخنشینی دارند اما آیا ما تا به حال شاهد برگزاری چنین جشنهایی از سوی آنها بودهایم؟ شاید هم چنین جشنهایی را برگزار میکنند اما هیچ علاقهای برای به اشتراک گذاشتن آنها در فضای مجازی ندارند. پرسشی که مطرح میشود این است: آیا جشنهایی که بتازگی در جامعه ما مرسوم شده است، مگر همان مراحل رشد و نمو عادی یک انسان را نشان نمیدهد؟ آیا همان جشن تولدهای سالانه نمیتواند حق مطلب را ادا کند؟ آیا فقط والدینی که علاقه به برگزاری جشنهای پرهزینه دارند، پدران و مادران خوب و دلسوزی هستند؟ به نظر میرسد برگزاری اینگونه جشنهای عجیب و تجملگرایانه از یکسو معلول شکاف عمیق طبقاتی در جامعه باشد که رسمهایش هم طبقاتی شده و تغییر پیدا میکند و از سوی دیگر معلول کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی و انسانی جاری جامعه در بین اینگونه اقشار است، چرا که به طور مثال برگزاری جشن طلاق نشان از شکست قبح طلاق در جامعه و سست شدن اصول در بنیان خانواده و کمرنگ شدن ارزشهای انسانی و دینی در بین اینگونه خانوادههاست. نمیتوان کتمان کرد اینگونه افراد برخی اوقات برای ایجاد شادی و نشاط در زندگی خود دست به برگزاری چنین مراسمهای ابداعی میزنند و از پیامدهای دیگر آن بیخبرند. چه بسا خانوادههایی که در سطح درآمدی متوسط هستند، بهرغم داشتن زندگی متوسط رو به پایین برای هم سطح کردن خود با این قشر از آنها تقلید کرده و به نوعی وارد بازی آنها شوند که البته احساس حقارت و سرخوردگی که بعضا در بین این اقشار در برابری با دیگران رخ میدهد یکی از آسیبهای مهم اجتماعی بوده و کشنده است و حتی ممکن است به بروز بزهکاری اجتماعی در میان افراد جامعه منجر شود، چرا که سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس منتج از اینگونه آسیبها خود زمینه بروز جرم را میسر میکند. این روند در بیشتر مواقع ویژه همان آقا یا خانمی است که زندگی خود را با تجملات و چشم و همچشمی شروع کردهاند و از اول زندگی به خاطر حرف مردم و فراموش نشدن خاطرات و یک شب و یک شبها، زیر بار قرض و وام بوده و هیچگونه لذتی از زندگی خود نبردهاند و حالا این تجملات و خودنمایی را به فرزندان خود هم آموزش میدهند و رسم و رسومات جدید و بیمفهومی را به جامعه القا میکنند و باعث تربیت نادرست فرزندان میشوند، زیرا این جشنها در نظر کودکان عادی به نظر میآید و بتدریج تبدیل به یک نیاز برای آنها میشود و اثرات منفی آن در روحیه کودکان یکی دیگر از آسیبهایی است که به جامعه وارد میشود. مغرور شدن تدریجی بچهها و شکل گرفتن شخصیتی که هیچ شباهتی به الگوها و ارزشهای حاکم بر جامعه ندارد، بیتوجهی به داشتهها، زیادهخواهی و خودبزرگبینی از جمله آثاری است که ناخودآگاه در کودک شکل میگیرد و رشد میکند. در این بین شرکتهایی وجود دارند که خانوادهها را در این امر خطیر همراهی میکنند! در کنار دیجی خانم و آقا با 6 ساعت اجرا، گریمور کودک، شعبدهبازی، تزئینات تم تولد مطابق با خواسته کودک، کیک تولد متناسب با تم انتخابی، نمایش عروسکی تنپوش، فیلمبرداری تکدوربین کودک همراه تدوین فیلم، عکاسی ویژه از کودکان همراه با نورپردازی حرفهای، نمایش عروسکی و نمایش خلاق با ایفای نقش کودکان حاضر و البته با حضور ویژه خاله و عموهای معروف و شخصیتهای عروسکی، همچنین از جمله پدیدههای عجیبی که این روزها در جشنهای پرزرق و برق پدر و مادرهای ولخرج دیده میشود، دختران جوانی است که با گریمهای خاص، پوششهای عجیب و مشابه کارتونها و شخصیتهای انیمیشنهای والتدیزنی قرار است به عنوان دکور و آکسسوار در این برنامهها حضور داشته باشند. شاید عجیب به نظر برسد اما شرکتهایی وجود دارند که در آپشنهایی که برای برگزاری مراسمهای شما دارند، از «آدمیزاد» به عنوان دکور و آکسسوار استفاده میکنند. تمام این مسائل باعث میشود این روزها خیلی از جوانان در اوج طراوت و تازگی به ازدواج تن ندهند، چرا که توان کافی برای برگزاری جشن عروسی آنچنانی برای خودشان را هم ندارند چه رسد به تشریفات بعد از ازدواج که متاسفانه این روزها در حال مد شدن است! به طوری که باید برای رفتن به خواستگاری تمام شرایط را دارا باشید تا به شما اجازه ورود به خواستگاری را بدهند؛ از تحصیلات عالی، گذراندن سربازی و شغل مناسب تا خانه و ماشین خوب و ... برای داشتن این شرایط حداقل سنتان به 35-30 سال میرسد بعد که واجد شرایط برای رفتن به خواستگاری میشوید تازه از اینجا اصل داستان شروع میشود. چند سالی که از مراسم ازدواج میگذرد دیگر کسی یادش نمیآید شام چه خورده! ماشین عروس چی بود! و حتی گاهی کسی یادش نمیآید که کدام تالار بود! و شاید تنها چیزی که بتواند آن خاطرات را در ذهن همه مخصوصا عروس و داماد زنده کند عکس و فیلم مراسم عروسی است اما این خاطرات فراموش شدنی که نیاز به فیلم و عکس دارد تا یادآوری شود فقط به مراسم عروسی ختم نمیشود، بلکه این روزها تب داغ فیلمبرداری و آتلیه حتی به دوران بارداری و اتاق زایمان هم سرایت پیدا میکند. چنانکه اخیرا آلبوم جنین در بین زنان باردار بشدت مد شده است و خانمهای باردار زیادی بعد از گرفتن عکسهای متنوع و مختلف سهبعدی و چهاربعدی در مراحل مختلف بارداری از 3 ماهگی تا 9 ماهگی به دنبال تهیه آلبوم از جنین هستند که البته هزینههای گزاف این عکسها و سونوگرافیها هم جای خود دارد. باید توجه داشت هرچه هزینههای تجملی و برگزاری مراسم با شکوه بیشتر باب میشود، صدای زنگ هشدار حاکم شدن ارزشهای مادی و بالا رفتن سن ازدواج و در مقابل بیبند و باری و فساد هم در جامعه بلندتر میشود. فرهنگ اشتباه تجملگرایی چیزی نیست که یک روزه در جامعه ما باب شده باشد و نباید هم انتظار داشت این فرهنگ به یکباره از میان برود، بلکه در این میان مردم علیالخصوص مرفهان و سلبریتیها نقش تاثیرگذاری را در جامعه خواهند داشت. البته صداوسیما هم در این زمینه بیتاثیر نیست، چرا که در کنار آموزش و ترویج سادهزیستی اگر خانوادهها از روی ناآگاهی دست به مواردی همچون سونوگرافیهای پی در پی و تهیه آلبوم جنین زنند و هزینههای سنگینی را به خود تحمیل میکنند، صداوسیما میتواند با شفافسازی در این باره و هشدار درباره خطرات ناشی از آن، افراد را به اشتباه خود آگاه کند تا نخواهند با به رخ کشیدن و خودنمایی آن در برابر دیگران به این عمل نادرست خود افتخار کنند. حال بهتر است برای خود و آیندهمان ارزش قائل شویم و به طرز فکر دیگران در چنین مواردی اهمیت ندهیم. این طور رسم و رسومات معمولا از یک نقطه شروع و مانند یک بیماری واگیر پخش و کمکم تبدیل میشود به یک اپیدمی که از ترس حرف مردم و ... نمیتوان انجامش نداد و باید هر کدام بهتر از دیگری باشد. در نتیجه همه باید نسبت به نگهداشت ارزشهای اجتماعی و انسانی، اهتمام خود را به کار گیریم و سوار بر موج تبدیل ضد ارزشها به ارزشها نشویم، چرا که جامعه با وجود داشتن همین ارزشهاست که معنا و مفهوم مییابد. مسلما اگر ما بهترین جشن عروسی و جشن تولد را هم داشته باشیم بازهم نقد میهمانان درباره مراسممان با ما همراه خواهد بود! پس برای خودمان زندگی کنیم و آن هزینههای گزاف و بیهودهای را که به خاطر دیگران انجام میدهیم و کلی خود را زیر بار قرض میبریم برای آینده زندگی مشترک خود و فرزندانمان کنار بگذاریم و از همین امروز جلوی تجملات و چشم و همچشمیهایی همچون آتلیه ویژه جنین و تولد تشریفاتی کودکان و ... را که در حال شیوع و تبدیل شدن به فرهنگ عمومی است بگیریم تا چند سال آینده شاهد معضلات دیگری نباشیم. در یک جامعه هر چه سادهزیستی کمرنگتر شود و زندگی سالم، رفتارهای مناسب و رفت و آمدها در بین افراد کاهش یابد، آن جامعه دچار آسیبهای جدی خواهد شد که جبران آن کار سادهای به نظر نمیرسد و به سرعت قابل رفع نیست. لذا برای حل این معضل باید سبک زندگی همه خانوادهها در جامعه به جایی بازگردد که خورد و خوراک برحسب نیازهای بدن باشد، تفریحات و جشنها برحسب نیازهای روحی باشد، امکانات رفاهی و صنعتی برحسب نیازهای محیطی باشد؛ در غیر این صورت بنیان خانواده کمکم با مشکل مواجه میشود، چرا که مصرفگرایی وقتی هشداردهنده میشود که آیینها، مراسم و سنتهای یک خانواده و جامعه را هدف قرار میدهد. این موج غلط وقتی جنبههای ظاهری زندگی ما را هدف قرار داد به سبک زندگی و رفتارهای ما هم کشیده میشود و تغییراتی مثل همین تولدهای گرانقیمت یا عروسیهای تجملاتی و... را به وجود میآورد.
*کارشناس ارشد جامعهشناسی