صادق فرامرزی: دولتها را در سادهترین حالت ممکن میتوان با 2 تعریف شناخت؛ تعریف اول آن چیزی است که دولتها سعی در رسیدن به آن و «شدن» آن دارند و تعریف دوم آن چیزی است که دولتها سعی در دوری جستن از آن و «نفی» آن دارند. دولتها سعی میکنند یک تعریف آرمانی و مطلوب از آنچه میخواهند با آن شناخته شوند داشته باشند و در سوی دیگر برای جبران نرسیدنشان به آن نقطه مطلوب و آرمانی همیشه یک مابهازای منفی از آنچه میخواستند نشوند هم ارائه میدهند تا با قیاس وضع مطلوب با نقطه منفی مورد نظر، از عملکرد خود دفاع کنند. دولت تدبیر و امید نیز از قاعده فوق هیچگاه مستثنا نبوده است، چرا که در تعریف اول همواره این دولت سعی بر آن داشته خود را جلوهای از یک دولت با شاخص «گفتوگو» و نماد «دیپلماسی» برای حل همه مشکلات و شکوفا کردن همه استعدادها تعریف کند و از سوی دیگر در تعریفی سلبی، خود را دقیقا همان چیزی تعریف کند که شامل «دولت قبل» نباشد. با این نگاه اگر به مجموع سخنان دولتمردان در نزدیک به 5/4 سال اخیر نگاهی بیندازیم همیشه با تعاریف گلدرشت و مثبت و بعضا با اغراقهای غیرقابل قبول در زمینه دیپلماسی و گفتوگو مواجه میشویم و از سوی دیگر همه آنچه قرار بر نفی آن بوده، در ظرف سلبی «دولت قبل» تعریف میشود. شاید بدیهی به نظر آید که بخش عمده خطاهای محاسباتی دولت در امور مختلف را بر مبنای این دو تعریفی که از خود ارائه میدهد جستوجو کنیم و ناظر بر آن باشیم که چرا دولت حتی در زمینههایی که خطا بودن میوه دیپلماسیاش کام دولتمردانش را تلخ کرده، شهامت پذیرش راه غلط خود را نداشته و از سوی دیگر در زمینههایی که نشانهها دال بر صحیح بودن سیاستی بوده، تنها بدان علت که پیگیریاش گزاره «نفی دولت قبل» را نقض میکرده، نهتنها به آن رجوعی نشده که حتی با همه سعی و توان برای کوبیدن آن تلاش شده است.
در هفتهها و ماههای اخیر و پس از موضعگیریهای تند و خصمانه دولت آمریکا که تا حد زیادی آب پاکی را پیرامون طفل فلج برجام روی دست دولتمردان ریخت، شاهد چند سفر مثبت اما بشدت دیرهنگام از سوی وزیر امور خارجه و معاون اول رئیسجمهور به قاره آفریقا و آمریکای لاتین بودیم که هرچند باید از آنها استقبال کرد اما سوالی مبنی بر چرایی تاخیر آن را نیز به ذهن مخاطب متبادر میکند. آمریکای لاتین بهعنوان منطقهای با ظرفیتهای بزرگ انسانی و مخزنی عظیم از انرژی که سال به سال بر نقش و کنشگری خود در روند تحرکات بینالمللی میافزاید و همواره از مهمترین و استراتژیکترین متحدان جمهوری اسلامی در سطح جهان بوده است که عواملی همچون زنده بودن جنبشهای مردمی ضداستکباری در آن منطقه بر عمق مناسبات میان کشورمان و آنجا همواره افزوده از یکسو و آفریقا بهعنوان قارهای محروم اما کماکان سرشار از ظرفیتهای مناسب برای سرمایهگذاری و بهرهمندی از ظرفیتهای ژئوپلیتیک از سوی دیگر، میتوانستند مهمترین نقاط برای پیادهسازی و پیگیری سیاستهای فرامرزی کشورمان باشند.
با این اوصاف اندوه و حسرت زمانی مضاعف میشود که به مساله ریاست 4 ساله کشورمان بر جنبش غیرمتعهدها (که 3سال آن در دوران دولت یازدهم سپری شد) نگاهی بیندازیم و از غفلت دستگاه دیپلماسیمان در استفاده از این جایگاه پرسش کنیم. چنانکه قصد بر ادامه بررسی ظرفیتهای از دست رفته باشد میتوانیم به تغییر روسای برخی کشورهای تاثیرگذار این منطقه همچون برزیل بهعنوان قدرتی غیرقابل کتمان و در حال فربه شدن نیز نگاهی بیندازیم و بار دیگر این پرسش را از خود داشته باشیم که چگونه توانستیم بهرغم ریاست دورهای بر جنبش غیرمتعهدها آن هم در سالهایی که قرار بر تعیینکنندگی دیپلماسی در همه عرصهها (حتی آب خوردن مردم) بود، چنین ظرفیت مهمی را از دست بدهیم. آیا سابقه موفقیتآمیز سرمایهگذاریهای ما در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا از خاطرهها رفته بود یا خیال تغییر روند یکطرفه سرمایهگذاری کشورهای صنعتی جهان در کشورهایی همچون خود را داشتیم و با غفلت از این ظرفیتها چشممان را بر همه موفقیتهای بالقوه بستیم؟
بهتر است برای یافتن پاسخ این پرسش به همان تعریف دوگانه دولتها رجوع کنیم تا بهتر با این واقعیت روبهرو شویم که دولت از یکسو میخواست خود را مرد همه فن حریف «دیپلماسی» جلوه دهد اما از سوی دیگر هیچ میلی به آن نداشت که ذرهای از اقدامات گذشته را تایید کند تا راه ناهموار در پیش گرفتهاش نسبت به چرخش سیاست خارجه به سمت آمریکا را مهار کرده باشد. اگر با این عینک به روند تصمیمگیریها نگاهی تازه بیندازیم شاید متوجه آن بشویم که در دولتی با این همه ادعای پیروزیهای دیپلماتیک، چگونه نگاهها به اهمیت ژئوپلیتیکی جیبوتی، به یک رجز سطحی درباره اندازه و مساحت جغرافیایی آن تقلیل پیدا کرد تا از آن بهعنوان سندی مبنی بر ناتوانی دولت قبل در ارتباطگیری با قدرتهای بزرگ استفاده شود! حقیقت آن است که ما به همین سادگی بخش عمده و قابلتوجهی از متحدان مهم خود را از دست دادیم و بخش دیگری را آنچنان که انتظار میرفت وارد بازیهای خود نکردیم تا به ازای آن دولت بتواند تعاملات بیدستاوردش با غرب را بهعنوان نتیجهای فراموش نشدنی از پیروزیهای دیپلماسی در اذهان عمومی جا بیندازد. سفرهای اخیر دولتمردان به آمریکای لاتین و آفریقا هرقدر میتواند افسوسها در باب از دست دادن موقعیتهای سالهای اخیر در بهرهگیری عقلانی از ظرفیتهای سیاست خارجه کشورمان را بیشتر عیان کند، از سوی دیگر میتواند نشانه خوبی از تغییر جهتی نسبتا امیدوارکننده در روند دیپلماسی کشورمان باشد. دولتمردان شاید دوست نداشته باشند با سفرهای متعدد به آمریکای لاتین و آفریقا پیامی به افکارعمومی ارسال شود که نافی تمام تبلیغاتشان در 4 سال گذشته باشد اما تجربه خوب سرمایهگذاریهای متعدد فعالان اقتصادیمان در این کشورها، گسترش پیدا کردن حوزه نفوذ کشورمان در چارچوب تحکیم روابط با دولتهای آزادیخواه جهان و... میتواند دلایلی کافی برای در پیش گرفتن راهی اصلاح شده در روابط خارجی کشورمان بر مبنای منافع ملی و انقلابیمان باشد. وقت آن رسیده است دولتمردان سوزاندن ظرفیتهای موجود جهانی برای دنیای ذهنی خود را کنار بگذارند و این بار مبنای تصمیمگیریشان را بهجای دولت قبل و بعد، به واقعیتهایی منعطف کنند که بر سرنوشت کشور تاثیرگذار است.