دکتر سعدالله زارعی*: اقدام دونالد ترامپ در اعلام انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس که در واقع اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل است، بیش از آنکه به صهیونیستها کمکی کند، آنان را دچار مخمصهای پیچیده میکند، این در حالی است که خیلی بعید است امثال نتانیاهو به این زودی بتوانند قدس را پایتخت خود بخوانند، چرا که اقدام یکجانبه آمریکا نه به قدرت اسرائیلیها میافزاید و نه مشروعیتی برای این اقدام پدید میآورد. واکنش گستردهای که به اظهارات دونالد ترامپ نه فقط از سوی کشورهای اسلامی، بلکه از سوی طیف وسیعی از کشورها و دولتها و گروههای غیراسلامی صورت گرفت، بخوبی نشان داد بههیچوجه شرایط برای چنین اقدامی فراهم نبوده است و برخلاف تصور هیات حاکمه آمریکا کشورهای چندانی به دنبال آمریکا در بیتالمقدس سفارت نخواهند زد و این به آن معناست که ترامپ با اقدام تعجیلی خود یک سوژه مهم را نیز سوزانده است. پیش از این گفته میشد اگر آمریکاییها از حرف فراتر رفته و قدس را بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کنند، پیش از آن طیف وسیعی از کشورها را برای انجام اقدام مشابه آماده کرده و عملا کشورهای اسلامی را در شرایطی قرار میدهند که جز ابراز مخالفت و برگزاری تجمعات کاری نتوانند بکنند و در عمل این اتفاق میافتد و آرزوی اسرائیلیها محقق میشود؛ از این رو روسای جمهوری آمریکا از زمان رونالد ریگان تاکنون فقط از «امکان» چنین چیزی سخن میگفتند و منتظر روزی بودند که کشورهای اسلامی دچار بحران شده و ممالک زیادی حاضر به همراهی با واشنگتن شوند. در اینجا ترامپ بدون توجه به ملاحظه معقولی که روسای جمهوری پیشین آمریکا در اینباره داشتند، به اقدامی دست زد که در عمل مقدمات آن فراهم نخواهد شد. به عبارت دیگر همه میدانند دیگر لولوی پایتختی قدس برای رژیم صهیونیستی وجود ندارد و این به تاریخ سپرده شده است.
چرایی واکنش جهان
واکنش گسترده جهان به این تصمیم رئیسجمهوری آمریکا در عین حال درجه نفرت از رژیم صهیونیستی و نیز تنفر شدید از آمریکا را نشان داد. آنچه روی داد در حکم یک تست بود. در این تست مشخص شد رژیم صهیونیستی حتی در غرب هم موقعیت مستحکمی ندارد و «سودمند» دیده نمیشود، این در حالی است که این رژیم تا همین 2 دهه پیش هم خط قرمز غرب در مواجهه با کشورهای اسلامی به حساب میآمد و امکان نداشت در مناقشاتی که بین رژیم تلآویو و کشورهای اسلامی پدید میآمد، آشکارا طرف اسرائیل را نگیرد. کشورهای اروپایی میتوانستند سکوت کنند ولی حتی سکوت هم نکردند و با صراحت تصمیم ترامپ را «بحرانساز»، «خطرناک» و «غیرقابل قبول» خواندند. پیش از این، خبرهای زیادی از عمق نفرت مجامع اروپایی نسبت به رژیم اسرائیل حکایت میکرد. به طور خاص بعضی نظرسنجیها بیانگر آن است که دانشجویان دانشگاههای اروپایی بین ۶۰ تا ۸۰ درصد از اسرائیل نفرت دارند. اعلام موضع مخالفت اروپاییها با تصمیم ترامپ نشان داد هماینک مخالفت با اسرائیل در غرب نیز به مرحله بلوغ نزدیک شده است. دلیل نفرت دنیا از اسرائیل معلوم است. جنایات این رژیم از یکسو و ناتوانیهای سالهای اخیرش در تامین اهداف غرب در منطقه سبب شده در خارج از دنیای غرب به دلیل جنایتهای ارتش و سوءسیاستهای دولت غاصب اسرائیل و در غرب به دلیل پرهزینه شدن حمایت از اسرائیل، نفرت عمومی از اسرائیل افزایش یابد. بر این اساس شاهد بودیم در پارلمانهای اکثر کشورهای اروپایی، تکاپویی درباره فلسطین روی داده که سبب ناخشنودی رژیم اسرائیل شده است. اقدام ترامپ و واکنشهایی که پدید آمد و در واقع تستی که صورت گرفت، جریانات اسلامی مخالف رژیم صهیونیستی در منطقه را اعتماد به نفس بیشتری خواهد داد. اگر تا دیروز تحت تاثیر فضای مسموم «مذاکرات صلح» و میراث اسلو و مادرید، امکان همراهسازی فضای جهانی با مبارزه جدی با رژیم صهیونیستی بعید دیده میشد، هماینک این مساله، ممکن ارزیابی میشود. بر این اساس گروههای فلسطینی از انتفاضه جدید سخن گفتند و بلافاصله پس از اعلام ابتکار اخیر ترامپ درگیریها بویژه در کرانه باختری بالا گرفت. اگرچه باید گفت مبارزه برای آزادی سرزمین خود با همه منطقهای حقوقی و نگرشهای همه ملل و نیز کنوانسیونها و قطعنامههای سازمان ملل تطبیق میکند اما در عین حال هم اینک این مبارزه بیش از گذشته وجههای «دفاعی» پیدا کرده و پذیرش بیشتری را در میان ملتها و دولتها فراهم میکند.
بار دیگر مقاومت
یک نکته مهم دیگر در اقدام ترامپ این بود که در منطقه ما از دیرباز 2 خط وجود داشت، خطی مبتنی بر «مقاومت» که ایران در کانون آن قرار داشت و خطی مبتنی بر سازش که دولتهای مصر، اردن و عربستان در مرکزیت آن بودند. سیاستهایی که دولتهای مختلف آمریکایی و اروپایی تاکنون دنبال میکردند در عمل تا حدی سبب تقویت خط سازش با رژیم اسرائیل میشد، هر چند جبهه مقاومت به دلیل استواری در منطق دفاع از مظلوم و مقابله با غصب سرزمین آنقدر قوی بود که بهرغم مخالفت قدرتها و ابرقدرتها کاملا دست برتر را داشت ولی به هر حال از آنجا که بخش وسیعی از کشورها و بویژه قدرتهای جهانی در کنار «خط سازش» قرار داشتند، این جریان از نوعی مشروعیت برخوردار میشد و اصولا خط سازش به عنوان «تنها راهحل» مسائل بین اعراب و رژیم اسرائیل تلقی میشد و در سرخط خبرها قرار داشت.
اما درست از لحظهای که ترامپ تصمیم خود را اعلام کرد، چهرههای اصلی خط سازش از جمله مقامات 3 کشور یاد شده و نیز محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان که امتداد این سه دولت در فلسطین به حساب میآید، با صراحت از پایان «صلح» سخن گفته و این روند را به درستی شکست خورده اعلام کردند. این موضوع در واقع نگاههایی را که در بعضی حوزههای جهان اسلام نسبت به مذاکرات صلح وجود داشت به سمت جبهه مقاومت معطوف میکند.
با دست بسته اقدام ممکن نیست
نکته مهم دیگر «دست بسته» آمریکا و رژیم صهیونیستی در قضیه فلسطین است. این موضوع از چند منظر قابل توجه است؛ منظر اول این است که هیچ اقدام خارجی نمیتواند واقعیت «سرزمین اشغال شده» را تغییر دهد. دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ یعنی ۷۰ سال قبل ایجاد شده و پیش از آن حداقل در ۲۰۰۰ سال اخیر وجود خارجی حتی در بخش کوچکی از خاک فلسطین نداشته است، این در حالی است که فلسطین در طول این تاریخ وجود داشته و مردمی معین در آن زندگی میکردهاند. امروز هم این ملت وجود دارد و بیش از ۱۱ میلیون نفوس را شامل میشود و هیچکس در فلسطینی بودن آنان تردید ندارد، در حالی که اکثریت جمعیت نزدیک به ۵ میلیونی که به نام «شهروند اسرائیل» در این سرزمین زندگی میکنند، زادگاهشان فلسطین نیست یا زادگاه پدران و مادرانشان فلسطین نیست و درباره اکثر آنها کشوری وجود دارد که موطن اصلی آنان به حساب میآید. امروز این نزدیک به 5 میلیون نفر در سرزمینی زندگی میکنند و به تشکیل دولتی مبادرت ورزیدهاند که متعلق به آنان نیست و آن ۱۱ میلیون فلسطینی که اکثر آنان از زندگی در فلسطین باز داشته و امکان تشکیل دولتی فلسطینی از آنان سلب شده است، جای دیگری ندارند، بنابراین طبیعی است که آنان ولو دهها سال دیگر بگذرد حق دارند برای به دست آوردن موطن و زادگاه خویش و تشکیل دولت مورد نظرشان مبارزه کنند کما اینکه هنوز مبارزه برای دستیابی به این دو میان آنان موضوعیت خود را حفظ کرده است.
مانع داخلی
منظر دیگر این است که آمریکا و رژیم صهیونیستی در این موضوع با «مانع داخلی» مواجهند. انتقال پایتخت به قدس نمیتواند در شرایط مخالفت جدی فلسطینیها به سرانجام برسد مگر اینکه آمریکا یا هر دولت دیگر بخواهد به جای سفارت در بیتالمقدس یک «پادگان نظامی» ایجاد و با دژبانها از آن محافظت کند. آیا آمریکاییها خود را برای کشته دادن در بیتالمقدس آماده کردهاند؟ مانع داخلی موضوعی نیست که با تصمیم خارجی قابل برداشتن باشد؛ در اینباره قطعنامه و بیانیه زورمندان پاسخ نمیدهد، چرا که مردم تابع چنین تمهیداتی نخواهند بود.
عجز اسرائیل
منظر سوم این است که همین الان هم آمریکا و رژیم اسرائیل از مهار مخالفتهای منطقهای علیه خویش عاجزند. امروز مهمترین دغدغه امنیتی صهیونیستها ادامه حضور هزاران نیروی ورزیده جنگدیده سوری و غیرسوری در خاک سوریه و لبنان است و برای آنکه تضمینی برای خارج شدن آنان از سوریه یا عدم اقدام ضداسرائیلی آنان به دست آورند، میان مسکو و واشنگتن در تردد هستند. اقدام ترامپ در واقع ثابت میکند تهدیدات در بالاترین سطح هنوز وجود دارد و سیاستهای استعماری که اشغال سرزمینهای اسلامی را هدف قرار میدهد، وجود دارد و نمیتوان بدون برطرف کردن آنها به آینده امنیتی کشورهای منطقه امید بست. قدر مسلم اقدام دونالد ترامپ نهتنها بازگشت نیروهای مدافع سوریه و عراق به کشورها و خانههای خود را منتفی میکند، بلکه بر ضرورت افزایش این نیروها و تهیه طرحهای عملیاتی ناظر به سوزاندن ریشههای تجاوز و جنایت و اشغالگری تاکید میکند. پرواضح است در چنین شرایطی رژیم اسرائیل نمیتواند روی پایتختی خود در قدس حساب باز کند، چرا که در این شرایط درگیر حفظ امنیت تلآویو، حیفا، نهاریا، صفد و... خواهد شد و ناگزیر است حفظ «موجودیت» خود را بر دستیابی به آنچه در ایده ترامپ آمده ترجیح دهد.
موضع تلآویو
منظر چهارم این است که بخش بزرگی از رهبران احزاب و گروهها و حتی بسیاری از فرماندهان ارتش رژیم صهیونیستی دست زدن به وضعیت سیاسی قدس را خطرناک ارزیابی کرده و معتقدند اسرائیل در شرایطی نیست که در برابر موج مخالفت مدنی اسلامی که هم اینک بخش قابل توجهی از آنها در قالب گروههای مقاومت سازمان پیدا کرده و تجربه جنگی هم دارند، توان ایستادگی داشته باشد. از این رو چند روز پیش روزنامه چپگرای «هاآرتص» در یادداشت خود نوشت اقدام به انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به اورشلیم (قدس) دریایی از خون پدید میآورد و بسیار خطرناک است. نتانیاهو و سایر رهبران اسرائیلی به هیچوجه آمادگی مواجه شدن با شرایط بحرانی را ندارند. آنان طی سالهای اخیر سیاست نزدیکی به کشورهای عربی و تبدیل رابطه محرمانه به رابطه علنی با دولتهای عربستان و... را دنبال و روی تبدیل شدن به «یک جبهه» علیه ایران مانور میکردند. اقدام ترامپ قطعا به این سیاست مرموزانه لطمه میزند و اسرائیل را چند گام به عقب بازمیگرداند.
تقویت سیاست محو اسرائیل
منظر پنجم این است که رژیم اسرائیل دقیقا میداند اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی سبب تقویت موضع جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت و بویژه گروههای مقاومت فلسطینی که سیاست «محو اسرائیل» را دنبال میکنند خواهد بود. اقدام آمریکا ضمن آنکه به موقعیت و وجهه دولتهای طرفدار سازش در منطقه لطمه میزند، وجاهت و موقعیت بیشتری به دولتها و گروههای طرفدار مقاومت در منطقه میدهد. رژیم اسرائیل بدرستی معتقد است «محو اسرائیل» یک استراتژی است، نه صرفا یک شعار سیاسی و این بدان معناست که ایران و همگرایان منطقهای آن برای تحقق این راهبرد برنامه دارند و در متن برنامه آنان استفاده از فرصتها در نظر گرفته شده است. وقتی سیدحسن نصرالله میگوید اگر جنگ جدیدی در بگیرد، سیاست حزبالله محدود به شلیک موشکها نیست، بلکه این بار «آزادسازی سرزمین» در دستور کار قرار میگیرد، خب! این میگوید «برنامه»ای وجود دارد کما اینکه وقتی حضرت آیتالله خامنهای از لزوم تسلیح کرانه باختری سخن میگویند، نشان میدهد «برنامه»ای وجود دارد. در واقع باید گفت دونالد ترامپ با اعلام انتقال سفارت آمریکا به قدس نهتنها کمکی به رژیم صهیونیستی نکردهاست، بلکه زمان فروپاشی آن را جلو انداخته است، چرا که چنین نظری بویژه اگر به آن «اقدام» شود، فرصتی طلایی را در اختیار جبهه مقاومت قرار میدهد. پیروزی جبهه مقاومت بر گروههای تروریستی در عراق و سوریه و لبنان و پیروزی برقآسای انصارالله بر فتنه سعودی- اماراتی که اخیرا در یمن رقم خورد، نشان میدهد این جبهه در اوج آمادگی است. امروز محور مقاومت شامل یک ائتلاف حقیقی مرکب از ملتهای منطقه میشود که در متن خود چند دولت و چند سرزمین را در بر میگیرد. این ائتلاف سازمان لازم، سازوبرگ کافی، تجربه کاملا موفق و اعتقاد جدی برای آزادسازی سرزمین مقدس فلسطین «از بحر تا نهر» را دارد و اشتباهات اسرائیل میتواند زمان درگیری را جلو بیاورد و همه چیز در یک نقطه به سامان و سرانجام برسد؛ «محو اسرائیل».
*استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی و بینالمللی
منبع: Khamenei.ir