زینب محبوبی: پایان تابستان برایم خوشایند است، چون پاییز فصل محبوب من است، پاییز را دوست دارم، به خاطر روزهاى کوتاه و غروبهاى زودهنگامش، به خاطر بادهاى سردى که برگهاى خشک را از زمین بلند مىکند، به خاطر سنگفرشهاى خیابان ولیعصر که با زردى برگ رنگآمیزى مىشود، به خاطر راه رفتن زیر باران و خیس شدن پاهایم درون کفش. پاییز حال عاشقى دارد، حال گوش دادن موزیک و قهوه خوردن کنار پنجره، حال ها کردن دستهاى یخ کرده....
و اینها همه خاطره هستند، اینها همه شعر هستند، اینها همه آرزو هستند، تهران دیگر پاییز دلانگیز برگریز ندارد، پایان تابستان حالا برایم کابوسى است، از هواى آلوده و سردرد و سرفه! کابوسى از آسم فصلى، کابوسى از کرخى و خستگى... .
پاییز تهران بوى دود مىدهد نه بوى باران. پاییز تهران حال مریضى دارد نه حال عاشقى. پاییز تهران آسمان خاکسترى دارد نه آسمان بارانى. پاییز تهران دارد خفهام مىکند؛ خستهام مىکند و هر سال فراموش مىکنم این قصه غمانگیز آلودگى هوا را؛ از وسطهاى تابستان منتظر پاییزم و حال خوبش اما مهر که به آبان مىرسد، دوباره سردرد و سرفه و کسالت.
هر سال همین موقعها ستاد بحران تشکیل مىشود براى آلودگى و تصمیمات بسیار بسیار مهم و کارگشایى اتخاذ مىکند! خدا خیرشان دهد! مدرسهها را تعطیل مىکنند و ما جوک مىسازیم که «بالاخره همهمان در این هوا مىمیریم و یک مشت بچه مهدکودکى و دبستانى زنده مىمانند» و توى تلگرام مىخندیم و شاد مىشویم. ما مردمان شاد و کمتوقعى هستیم. در کل پاییز و آلودگىهایش، همان چند روز تعطیلى مدارس دلمان را خوش مىکند و اگر کار به جایى برسد که دانشگاه هم تعطیل شود که دیگر یک سال غرق کیفیم! و این هم از برکات آموزشوپرورش است که آنقدر دلانگیز و مفرح است برایمان که حاضریم دود بخوریم و سرب تنفس کنیم ولى مدرسه نرویم، بله! از بس که ما مردمان شاد و کمتوقعى هستیم و حتى به ذهنمان هم نمىرسد که بهخاطر این شرایط، از دولت مطالبهاى کنیم! از بس که تمام مطالباتمان را لیست کردهاند و جلوى رویشان زدهاند تا یکىیکى رسیدگى کنند! و هر سال همین موقعها، سازمان محیطزیست ستاد بحرانى تشکیل مىدهد و همایش و جلسه فورى برگزار مىکند که به مشکل آلودگى هواى تهران رسیدگى شود و نتیجه تمام این جلسات این است که:«حل کردن مشکل هواى تهران احتیاج به برنامهریزى درازمدت دارد و عجالتاً تنها راه (بخوانید خندهدارترین راه) تعطیل کردن مدارس است».
و ما بازهم منتظر مىمانیم تا برنامهریزى درازمدت کنند براى سال آینده یا حتى چند سال آینده اما بندههاى خدا از بس سرشان شلوغ است به سمینار و همایش و جایزه دادن و مدال دادن به همدیگر، فراموش مىکنند بنشینند و براى نفسها برنامهریزى درازمدت کنند. و شاید اگر بعضى از محیطزیستىها، مثلاً رئیس سازمانشان، در زمان آلودگى هوا در تهران بمانند و نروند مراکش! شرایط بحرانى هوا را بیشتر درک کنند! ولى خب! ما که نمىدانیم، لابد قرار بوده از مراکش برایمان اکسیر هواى پاک بیاورند، چون گویا از دست خودمان کارى جز تعطیلى مدارس برنمىآید! البته با روشى که اینها مدارس را تعطیل مىکنند چندان فایدهاى ندارد! ساعت ١٢ شب اعلام مىکنند مدارس تعطیل است و یک روز یک روز تمدید مىکنند که مبادا مردم از شهر خارج شوند! باید همینجا بمانند و نفس بکشند! اگر یک هفته را تعطیل اعلام کنند یک موقع خداى نکرده همه مىروند مسافرت، آن وقت فقط مسؤولان محترم مىمانند و هواى خاکسترى شهر! و این اصلاً انصاف نیست! پاى مسافرت رئیس سازمان محیطزیست در اوج آلودگى را هم وسط نکشید که آن براى صلاح مردم بوده! اگرنه که خودشان و فرزندانشان همگى ساکن ایرانند و تابعیت هیچ کشور دیگرى را ندارند و تا آخرین نفس کنار مردم هستند.
و امسال هم کمیته اضطرار آلودگى هوا تشکیل شده و ما گویا معناى اضطرار را نمىدانیم! پدیده جوىاى که لااقل ١٦ سال است در همین بازه زمانى تکرار مىشود اسمش اضطرار نیست! پدیدهای است که همانطور که تمام سخنرانان و مدعوان همایشهایشان عنوان مىکنند، نیاز به برنامهریزى درازمدت دارد و من نمىدانم ما منتظر نشستهایم که از کدام کره آسمانى بیایند و برایمان برنامهریزى درازمدت کنند! و این کمیته هم مانند هر سال، هر روز جلسه برگزار مىکند، موز و پرتقال مىخورند و یکىیکى میکروفن به دست مىگیرند و اظهار فضل مىکنند و تقصیر را به گردن دولتهاى قبل مىاندازند و از خودشان تعریف و تمجید مىکنند تا روزى که باران ببارد.
وقتى باران بارید و کمى هم باد وزید، همه از هم خداحافظى مىکنند و تا سال آینده همدیگر را به خداى بزرگ مىسپارند! تا کمیته اضطرار آلودگى هواى سال بعد؛ خدا یار و نگهدارتان!