printlogo


کد خبر: 186065تاریخ: 1396/9/30 00:00
نگاهی به فیلم سینمایی «آپاندیس» ساخته حسین نمازی
کپی‌کاری از کپی‌های دیگران!

حسین ساعی‌منش: اگر زمانی با دیدن فیلم‌های دنباله‌روی آثار فرهادی به این فکر می‌کردیم که شاید اصلا به تخیل فرهادی هم نمی‌رسیده که فیلم‌هایش بتوانند باعث تولید چنین فیلم‌های متعدد و درجه دومی شوند، حالا با دیدن «آپاندیس» می‌شود به این فکر کرد که احتمالا همان دنباله‌روهای سینمای فرهادی هم خیال نمی‌کردند زمانی برسد که این جریان تقلید از او، به تولید چنین اثر مغشوش و سردستی و بی‌فایده‌ای منجر شود که حتی تماشایش تا انتها هم حال و حوصله ویژه‌ای می‌طلبد. «آپاندیس» نمونه کاملی است از این برداشت سطحی که موفقیت آثار فرهادی و مشابهانش در این است که صرفا چند نفر را در یک مکان (ترجیحا مسقف) گیر بیندازد و بستری را فراهم کند تا 3-2 مورد از پنهانکاری‌های گذشته اشخاص برملا شود. البته واضح است که چنین ایده‌ای ذاتا مشکلی ندارد اما ایراد کار آنجاست که همین مورد به تنهایی، کاملا کافی قلمداد می‌شود و دیگر ضرورتی حس نمی‌شود که حداقل آن نقطه شروعی که قرار است این اشخاص را یکجا (در این فیلم بیمارستان) جمع کند و نگه‌شان دارد تا این حد مضحک نباشد. مساله اما به همین‌جا ختم نمی‌شود. «آپاندیس» به پشتوانه آنچه که گفته شد، تقریبا برای پرداختن به «هیچ» موردی که عیار فیلم را بالاتر ببرد، ضرورتی قائل نمی‌شود: بازی‌ها به سختی قابل تحملند، تصمیم‌ها و رفتارهای شخصیت‌ها به هیچ شکلی قابل درک نیست، دیالوگ‌های‌شان نامعقول است، فراز و نشیب داستان کاملا بی‌جهت است، پنهانکاری افراد به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن فاش می‌شود و آزاردهنده‌ترین عامل این است که فیلم هیچ تلاشی نمی‌کند که ملال‌آور نباشد به‌طوری‌که هر آنچه که از ابتدا در فیلم دیده‌ایم، با ورود هر شخصیت جدید به قصه یک بار برای او هم تعریف می‌شود و این اتفاق چند بار در طول مدت زمان فیلم تکرار می‌شود. در کنار این، «آپاندیس» با دلیل و بی‌دلیل هر جا که موقعیتش را پیدا می‌کند به حاشیه‌هایی مثل ماجرای مریض تخت کناری زری یا ماجرای محسن و گلسا یا ماجرای کارگرانی که می‌خواهند اتاق مریض بدحال را به هر ضرب و زوری که شده رنگ بزنند(!) می‌پردازد که اصلا معلوم نیست سروته‌شان کجاست و چرا باید باشند. اگر این دو مورد اساسی که گفته شد، برای خسته‌کننده بودن یک فیلم سینمایی کافی نیست باید این را هم اضافه کنیم که فیلم گاه و بی‌گاه شروع به متلک انداختن به بدرفتاری‌های پزشکی می‌کند و چنان درباره این تعهد اجتماعی خود مصر است که هیچ ایرادی نمی‌بیند که قصه اصلی را معطل بگذارد و تیغ تیز انتقاداتش را دقایقی طولانی رو به قشر پزشکان بدرفتار بگیرد (و البته باید توجه داشت که چون قصه فیلم در بیمارستان می‌گذرد این «گاه و بی‌گاه»یی که گفته شد خیلی هم کم نیست)! خب، با این وضعیت که مهم‌ترین سوال‌مان در طول تماشای یک فیلم این است که «آیا نمی‌شد مدت زمان آن را با اصلاح این تمهیدات ابلهانه به نصف یا کمتر از زمان فعلی کاهش داد؟» باز هم می‌شود درباره اینکه چرا اینقدر در شخصیت‌پردازی سهل‌انگاری شده یا تا این حد به فضا و محیط بی‌توجهی شده سوالی داشت؟ واقعا فیلمی مثل «آپاندیس» برای چه هدفی ساخته شده؟ قرار بوده فیلم جشنواره‌پسند و جایزه‌بگیری باشد؟ یا قرار بوده در گیشه به موفقیت برسد؟ یا قرار بوده منتقدان را متوجه استعداد جدیدی که در سینمای ایران پیدا شده، کند؟ خب! شکی نیست که هیچ‌کدام از اینها محقق نشده اما سوال مهم‌تر این است که تشخیص این مساله که فیلم هیچ موفقیتی در هیچ وجهی کسب نخواهد کرد، تا قبل از ساخته شدن آن چیز غیر قابل حدسی بوده و نیاز به تیزبینی عجیب و غریب و کمیابی داشته؟ با این حساب چرا کسی حاضر شده در ساخت چنین فیلمنامه‌ای همکاری کند؟ در این فیلمنامه چه نکته جذاب و درگیرکننده‌ای دیده؟ بدیهی است که کسی مخالف سرمایه‌گذاری برای کشف استعدادهای جوان نیست اما آیا اینکه فیلمسازی با فیلمی مثل «آپاندیس» راه ورودش به سینما را هموار کند و در ادامه این روند، فیلم‌های اول در کنار آثار آبرومند و قابل دفاع، با فیلم‌هایی مثل «آپاندیس» هم شناخته شوند، اثر مخرب بیشتری نخواهد داشت؟


Page Generated in 0/0076 sec