زهرا سعیدی: سازمان جاسوسی آمریکا موسوم به سیا یکی از نهادهای کارآمد این کشور در زمینه جمعآوری اطلاعات بویژه جاسوسی در کشورهای مورد نظر است. این نهاد تا پیش از انقلاب اسلامی با بهرهمندی از کارشناسان خبره، نهادی واسط جهت تحلیل وضعیت سیاسی کشور بویژه در سالهای نزدیک به انقلاب بود اما پیروزی انقلاب اسلامی، ناکارآمدی سازمان سیا را در پیشبینی درست تحولات ایران به اثبات رساند و انتقادات فراوانی را متوجه سیا کرد؛ چنانکه کارتر در بخشی از سخنان خود با اشاره به این سازمان، به انتقاد از آن پرداخت و سیا را به ناتوانی در تحلیل تحولات ایران متهم کرد. حال سؤال این است: چرا سازمان سیا بهرغم برخورداری از نیروهای زبده و منابع مالی فراوان، در پیشبینی تحولات سیاسی ایران ناکام ماند؟ پاسخ به این پرسش در ادامه و در قالب موارد متعدد، مورد بررسی قرار گرفته است.
سازمان سیا چه نهادی است؟
سازمان سیا که معادل فارسی آن برابر با آژانس یا نمایندگی اطلاعات مرکزی است، مهمترین نهاد اطلاعاتی آمریکا در زمینه جمعآوری اطلاعات و جاسوسی است که بعد از جنگ دوم جهانی در سال 1946م تأسیس شد. سیا در دوران جنگ سرد مهمترین نهاد جاسوسی ایالات متحده در کشورهای جهان سوم و کشورهای حامی بلوک غرب بود و در فعالیتهای مختلف، موضع کشورهای حامی را در جهت مبارزه با بلوک شرق تشویق میکرد. از این رو رؤسا و پادشاهان بسیاری از این کشورها سیا را سازمانی در جهت حمایت از قدرت خود میدانستند. بر همین اساس، شاه ایران، محمدرضا پهلوی بعد از پیروزی انقلاب سازمان سیا را به فعالیتهای ضدرژیم متهم کرد و بیشترین انتقادات را متوجه آن کرد، زیرا بر این باور بود که در صورت حمایت آمریکا و سازمان سیا از او، انقلاب اسلامی تحقق نمییافت. او با شگفتی و ناراحتی میپرسید مگر با آمریکاییها چه کرده است که سیا ضد او دست به کار شده است؟ اما واقعیت آن است که تصور شاه کاملاً اشتباه بود و او هم به نوعی گرفتار تئوری توطئه شده بود، زیرا سیا نهتنها ضد شاه اقدام نکرده بود، بلکه تا آخرین لحظه به حمایت از او و رژیمش پرداخت و آنچه باعث ناکامی این سازمان در عملکردش شد، ناتوانی آن در پیشبینی انقلاب و تحولات ایران بود که ناشی از چند دلیل عمده و اساسی بود.
1- سرعت تحولات سیاسی ایران
دهه 50 و بویژه 2 سال نزدیک به انقلاب را میتوان سالهای طلایی مبارزات مردمی و دوران بحران سیاسی رژیم شاه تلقی کرد. اگرچه نقطه عطف مخالفتهای مردمی با رژیم شاه بعد از کودتای 28 مرداد آغاز شد اما واقعیت آن است که این مبارزات در دهه 50 از شکل و عمق متفاوتی برخوردار شد و روند شتابآمیزی گرفت. سرعت این تحولات به حدی بود که تا پیش از آن هیچ یک از سیاستمداران ایرانی یا حتی آمریکایی تغییر شرایط را بدان گونه که اتفاق افتاد، تصور نمیکردند. دلیل این ادعا هم جمله معروف کارتر است که ایران را «جزیرهای باثبات» نامیده بود و تصور نمیکرد روزی آرامش این جزیره آرام، برهم خورد.
روی هم رفته سرعت حرکت انقلاب، هم دیپلماسی آمریکا و هم دستگاه تصمیمگیری ایران را دچار سرگیجه کرده بود. این تحولات در مجموع باعث شد سیا نیز با تصمیمگیری و مواضع ضد و نقیض مواجه شود و دستگاه سیاسی آمریکا را با بلاتکلیفی روبهرو کند. «چنانچه ونس پیشنهاد میداد شاه، ایران را ترک کند و ایالات متحده آمریکا با حمایت یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند، برژینسکی از خطر سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن میگفت... سالیوان معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفدارانش کنار آمد و کارتر مردد بود که چه باید کند». علاوه بر سرعت تحولات که عاملی مهم در عدم اتخاذ تصمیمی واحد در سیا بود، تصورات اشتباه درباره قدرت رهبر و مردم نیز اشتباهی فاحش در میان نیروهای سازمان سیا بود.
2- عدم درک صحیح واقعیات ایران: رهبری و مردم
رهبری یکی از ارکان مهم هر انقلابی است که مردم «بر پایه قبول نظریاتش به او معتقد میشوند و دعوتش را به خاطر منطقی که در اصالت پیام و حقیقت اندیشهاش مییابند، میپذیرند». حضرت امام خمینی با قیام 15 خرداد وارد مبارزات سیاسی شد و در سال 1978/ 1357 به عنوان رهبر بلامنازع به صحنه آمد و «به واسطه مخالفت آشتیناپذیر با رژیم شاه، بتدریج به مهمترین رهبر مخالف رژیم مبدل شد و هیچ تصمیمی جز برکناری شاه او را راضی نمیکرد». اگرچه تبعید امام در دهه 40 موجب محبوبیت ایشان شد ولی این محبوبیت «در فاصله سالهای 1977 تا 1978 (1356 تا 1357 شمسی) افزایش یافت و باعث شد در این دوره، بیش از حرکتهای اعتراضآمیز و انقلابی قبل، طبقات فقیر شهری و نیمه پرولتاریا نیز حضور یابند».
در واقع میتوان امام را در دهه 50 قدرت کاریزمایی دانست که سازمان سیا از درک آن غافل و عاجز مانده بود. به عبارتی باید گفت از آنجا که در دوره پهلوی، نظام فاقد توسعه سیاسی بود و در شرایطی که مبارزات به صورت پراکنده در جریان بود و مردم نمیتوانستند در قالب حزب و دیگر مکانیزمها خواستههای خود را به گوش حکومت برسانند، امام با تکیه بر مذهب و اسلام موفق به بسیج مردم شد و به عنوان رهبری مذهبی، ضمن انسجام بخشیدن به مبارزات، رهبری مردم و تودهها را نیز به دست گرفت. در واقع «سیاست کاریزمایی و آشتیناپذیری امام در بحرانیتر کردن پویش تصمیمگیری شخص شاه، نخبگان سیاسی و سازمان سیا نقش تعیینکنندهای داشت».
از سویی قدرت مردم و یکپارچگی آنان در مبارزه و مخالفت با رژیم شاه نیز از چشم سیا دور ماند. ترنر، رئیس سازمان سیا بعدها در یک برنامه تلویزیونی اعتراف کرد این سازمان از قدرت جنبش مخالف شاه شگفتزده شده است. البته در دورهای که بیشتر انقلابها به صورت طبقهای یا مشارکت بخشی از مردم تحقق مییافت، طبیعی بود که سیا نیز از قدرت یکپارچه مردم مبارز غافل شود و قدرت آن را چندان جدی تلقی نکند.
3- امیدواری بیش از حد به قدرت شاه و ساواک
در نهایت میتوان خوشبینی یا امیدواری بیش از حد سازمان سیا به قدرت شاه و ساواک را عاملی دیگر در اشتباه محاسباتی سازمان سیا دانست. پس از کودتا، زمانی که ارتش با حمایت سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، شاه را به قدرت بازگرداند، شاه حکومت خود را ظالمانهتر کرد. نیروهای مسلح، پلیس مخفی (ساواک، اطلاعات ملی و سازمان امنیت) و وزارت کشور و اطلاعات سعی در حفظ نظم سیاسی و نیز جلوگیری از سرنگونی نظام توسط گروههای مخالف کردند. در حکومت شاه، قدرت متمرکز توسط بروکراسی دولتی، ارتش و پلیس امنیت قوی، گسترده شد. به طور کلی قدرت سیاسی در این دوره حول محور ارتش و نهادهای امنیتی، درباریان و شخص شاه متمرکز شد و به دنبال آن بسیاری از مخالفان حکومت و کودتا دستگیر یا مجبور به سکوت شدند.
در واقع بهرغم بروز مخالفتهای جدی از سوی معترضان، شاه توانسته بود به کمک نهادهای امنیتی- نظامی خود بویژه ساواک بر بسیاری از مخالفان غلبه کرده و بعد از قیام 15 خرداد ثبات سیاسی را ایجاد کند و قدرت خود را افزایش دهد. گذشته از ابزارهای سیاسی- امنیتی، افزایش قیمت نفت در اواسط دهه 40 و 50 نیز موجب رشد قدرت دولت شد و بر استبداد شاه افزود. قدرت شاه مقارن با سالهای وقوع انقلاب در حدی بود که بسیاری از وزرا و از جمله شخص نخستوزیر نیز توسط شاه برگزیده میشدند و پارلمان نیز اگرچه ظاهراً به صورت مستقل عمل میکرد اما شخص شاه در انتخاب افراد و سیاستهای اتخاذی آنها کاملاً احاطه داشت. مجموع این شرایط سازمان سیا را به این نتیجه رسانده بود که شاه قادر به سرکوب مخالفان و تسلط بر اوضاع کشور است اما عملاً تمام این محاسبات اشتباه از آب درآمد و سازمان سیا و آمریکا از درک واقعیات ایران عاجز ماندند.
سخن نهایی
بررسی این موضوع و ناتوانی سازمان سیا در پیشبینی تحولات ایران در وهله اول یکی از ابعاد منحصربهفرد انقلاب اسلامی را نشان داد که خود متأثر از عوامل متعددی بود و در وهله دوم بخوبی عدم درستی این نظریه را که آمریکا به حمایت از شاه نپرداخت و به نوعی مخالف ادامه قدرت او بود آشکار کرد. بر اساس این دیدگاه برخی از جمله خود شاه و حامیان فکری او بر این باور بودند که آمریکا در سالهای آخر علیه رژیم و به نفع انقلابیون عمل کرده است اما واقعیت آن است که نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی این کشور و سایر کشورهای غربی از درک صحیح تحولات ایران عاجز ماندند و همین موضوع عاملی مهم در اتخاذ تصمیمی درست و هماهنگ بود.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران