printlogo


کد خبر: 187058تاریخ: 1396/10/20 00:00
شرح حالی از زبان یکی از صندلی‌های جشنواره‌ عمار
خوشبختانه کمر درد خوابم را گرفت!
شادی عسکری

آخ که چقدر کمرم درد می‌کند! تازه چند روز است که به اینجا منتقل شده‌ام! تا الان این همه آدم را یک جا ندیده بودم! پشت سر هم می‌آیند و لم می‌دهند و ستون فقراتم را له می‌کنند! امان از فشار آرنج‌هایشان روی دسته‌هایم! آنقدر دست زیر چانه و عمیق فیلم‌ها را نگاه می‌کنند انگار نه انگار که سینما برای چیپس و پفک خوردن و تخمه شکستن است!! راستش خیلی دلم می‌خواست که لااقل یکی از فیلم‌ها را برای چند دقیقه هم که شده می‌دیدم اما از شانس من نه کسی دیر می‌آید و نه کسی زودتر از تیتراژ از جایش بلند می‌شود! یادش بخیر خانه‌ قبلی‌ام چقدر خوش می‌گذشت! آب زیر پوستم آمده بود از بس استراحت می‌کردم و فشاری رویم نبود! اما دیگر این اواخر داشتم دچار بیماری خطرناکی می‌شدم! همه‌ فیلم‌ها تلخ و تکراری و بی سر و ته شده بود! کار به جایی رسیده بود که دیگر من هم همراه سه چهار تماشاگری که در اقصی نقاط سالن بودند اواسط فیلم خوابم می‌گرفت و متاسفانه این اصلا خوب نبود! این شد که مرا به اینجا فرستادند!
اما الان که فکر می‌کنم می‌بینم این جشنواره عمار با همه سختی‌هایش همچین هم بد نبود! درست است که نتوانستم حتی یک فیلم ببینم اما عوضش این چند روز  عضلاتم حسابی روی فرم آمد!
علاوه بر این دیگر از کمردرد خوابم نمی‌برد و گویا انگار تازه واردِ دنیای صندلی‌های سینما شدم!


Page Generated in 0/0164 sec