پیر در سینما مشغول تماشای فیلم بود که ناگهان با دیدن صحنه ای عبا بر سر انداخت و بعد از لحظهای سر را بیرون آورد. اندک توجهی به فیلم نمود و دست بر گوش گذاشت و بسیار فشرد. مریدان که شاهد ماجرا بودند منظور پیر را از این کار جویا شدند.
پیر گفت: بانوانی را دیدم با زیادی رنگ و لعاب و موهایی نیمه عریان شبیه به عروسک. پس دیده فروبستم تا از گناه چشم در امان باشم. سخنانی شنیدم بس مستهجن و زشت، پس گوش را بسیار فشردم تا اندک کلام شیطانی از گوشم وارد نشود، چرا که گوش دروازه دانشهاست!
پس مریدان جامهدران و انگشت گزان راه بادیه در پیش نگرفتند بلکه همراه پیر پفیلا میل نمودند و ادامه فیلم را تماشا کردند و جامه برسر کشیدند و گوش بفشردند.