حسین ساعیمنش: موقعیت اصلی «حریم شخصی» موقعیت آشنایی است که در بین آثار ایرانی و خارجی، نمونههای مشابه متعددی را به یادمان میآورد (که در این مورد خاص ممکن است بیش از همه یادآور «سعادتآباد» باشد). اینکه عدهای در یک جای مشخص دور هم جمع شدهاند تا مدتی را به شادی و تفریح بگذرانند ولی مسائل ناگفته و پوشیدهای که پنهان مانده است، خواسته یا ناخواسته مطرح میشود و هدف جمع را (که همان خوشگذرانی موقتی بوده) کاملا به هم میریزد. چنین فیلمهایی معمولا یکی از گزینههای فیلمسازانی است که نمیخواهند سراغ فیلمهای پردردسر بروند و میتوانند تمام فیلم را با بازیگران کم و لوکیشن محدود بسازند. این مساله البته چیزی از اهمیت فیلمشان کم نمیکند و دقیقا به همین دلیل است که نباید این محدودیت را با سهلانگاری اشتباه بگیرند و چیزی از تلاش و صرف دقت برای فیلم کم بگذارند چون فیلمشان براحتی میتواند به فیلمی کسالتبار تبدیل شود و مثلا عامل «وقوع داستان در یک خانه» که روی کاغذ و هنگام تعیین بودجه نکته موفقیتآمیزی بوده، برای مخاطب به سوال خستهکننده «چرا کل فیلم توی یه خونه میگذره؟» تبدیل شود. بدیهی است که در این وضعیت، با اینکه کارگردانی چنین صحنههایی دشواریها و ریزهکاریهای خاص خودش را دارد، ولی آنچه بیش از هر چیز دیگر به فیلم در همان نگاه اول جذابیت میبخشد، فیلمنامهای است که قاعدتا باید شخصیتهای جذاب و درگیرکنندهای معرفی و موقعیتهای پرکششی خلق کند و در یک کلام جور محدودیتهای فیلم را بکشد و مخاطب را با اثر همراه کند. این دقیقا همان مسالهای است که مهمترین مانع «حریم شخصی» برای تبدیل شدن به یک فیلم قابل دفاع محسوب میشود.
«حریم شخصی» برای اینکه فیلمنامهاش را جذاب کند اساسا مسیر اشتباهی را میرود. به جای اینکه تمرکز و تلاش فیلمنامه را صرف شخصیتپردازی و جذابتر کردن روابط و مسائل تنشزا کند، با غیرخطی کردن روایت به دنبال جذابیت کاذبی میافتد که با یکی، دو بار نمایش افراد مورد بازجویی (وقتی مطمئن میشویم که رعنا آزادیور بینشان نیست) فرومیریزد. در نتیجه مجبور میشود برای جلوگیری از یکنواختی روایت، مدام به مسائل بیاهمیتی که در خانه در جریان است (مثل مشکل بهنوش بختیاری در استفاده از گوشی جدیدش) سرک بکشد. بدتر از آن وقتی است که روایت داستان آن شب تمام میشود و بازجوییها هم به پایان میرسد. اینجا دیگر فیلم همان محدودیت را هم زیر پا میگذارد و داستان را به جلوی پزشکی قانونی میکشاند درحالیکه قبل از این هم موقعیت اصلی فیلم مطرح شده و به سرانجام رسیده (اگر هم موفق نبوده به دلایلی که گفته شد، بوده، نه اینکه فقط در مکان محدود میگذشته) و این خروج از خانه و ادامه دادن فیلم، بیدلیل به نظر میرسد و فیلم را در این لحظات، جز تنها یک مورد مشخص شدن هویت کسی که تصادف کرده (که البته آن هم از قبل قابل حدس بود و میتوانست زودتر مشخص شود) کاملا دست خالی نشان میدهد.
البته اینها که گفته شد در شرایط ایدهآل است و هنگام تماشای «حریم شخصی» نمیشود به عنوان یک تجربه اول به آن نگاه نکرد. به هر حال فیلم در کارگردانی و شکل دادن به روابط فضایی در همان مکان بسته، روان و راحت است و کارگردان در بازی گرفتن از اغلب بازیگرانش هم قابل قبول عمل کرده و حتی توانسته برای نخستینبار میلاد کیمرام را به عنوان یک مرد تندمزاج و شکاک جا بیندازد. خود داستان هم هر چند از برخی خامدستیها ضربه خورده ولی باز تا پایان مخاطب را دلزده نمیکند. حتی ارتباط بین بحران اصلی فیلم و مساله تهدید حریم شخصی افراد در فضای مجازی به عنوان آسیبی اجتماعی را هم بدون اینکه به ورطه شعارزدگی بیفتد، توانسته با موفقیت برقرار کند. اینها البته درخشان نیست. ولی خب! مخاطب را از دنبال کردن ادامه مسیر فیلمساز هم ناامید نمیکند. بالاخره میدانیم که در سینمای ایران (جز چند مورد) عادت نکردهایم که فیلمهای اول خیلی ویژه و چشمگیری ببینیم.