صادق فرامرزی: «روزی جهانگردی سوار بر قطار در حال خوردن موزی بود که با زن و مردی برخورد کرد، از نحوه رفتارشان فهمید تا به حال موز را از نزدیک ندیدهاند. بر کوله خود دست برد و 2 موز به آنها هدیه داد. مرد که نخستینبار با چنین میوهای مواجه میشد موز خود را پوست کند و به محض آنکه شروع به خوردنش کرد، قطار وارد تونلی شد و تاریکی همهجا را فرا گرفت، مرد بر سر زنش فریاد زد و گفت: آن موز را نخور، من خوردم کور شدم!»
اصحاب منطق این حکایت پرمزاح را با همه تلخی و شیرینیهایش در توضیح و مثال مغلطه «علت شمردن امر متقارن» به کار میبرند، مغلطهای که به جای علت، به دنبال امری همزمان میگردد و خوردن موز را بهجای ورود به تونل علت خاموشی مییابد! علت شمردن امر متقارن هرچند در مغلطه فوق از شدت ساده بودن کمی خندهدار نیز به نظر آمد اما گاه در کمال جدیت ظهور و بروز مییابد و پی بردن به آن، آنچنان هم ساده نمینماید.
سخنرانی اخیر رئیسجمهور را شاید بتوان جدیترین سخنرانی عالیترین مقام اجرایی کشور پس از التهابات، اعتراضات و اغتشاشات هفتههای اخیر دانست. سخنانی که خیلیها کنجکاو شنیدنش بودند تا امید «گشایش» نسبت به اوضاع نامطلوب اقتصادی را از آن برداشت کنند اما باز هم حدسی که با اندکی بدبینی همراه بود، جامه واقعیت به تن کرد و آنچه بر زبان آمد سخن از «امری متقارن» بهجای «علت» نارضایتیهای موجود بود. آنچه روحانی باز هم بر آن مانور داد، نه مساله اصلی اعتراضات که مساله حاشیهساز جاری کشور یعنی «تلگرام» و سرنوشت نامعلوم آن بود؛ مسالهای که طبیعتا در جای خود امری مهم است اما در نهایت «امری متقارن» با اعتراضات اخیر تلقی میشود نه «علت» آن. روحانی گفته بود: «مردم حاضر نیستند وضع مالی و اقتصادی آنها بهبود یابد اما فضای مجازی مسدود شود!» هرچند سخنان اخیر رئیسجمهور پیرامون این امر متقارن فارغ از هرگونه موافقت یا مخالفت با محتوای آن محل نقد جدی از آن رو است که مساله و علت اصلی را به پدیدهای فرعی تقلیل داده اما نکته فرعیای که این امر فرعی را سوالبرانگیزتر میکند، جایگاه سخنرانی است که در قامت «رئیس شورای عالی امنیت ملی» بهعنوان نهاد فیلترکننده این پیامرسان خطاب به همان شورا کنایه میزند که فیلتر کردن تلگرام شغل آنها را بهتر کرده است نه مردم!
اما با این توصیفات آیا آنچه موجبات اعتراضات سراسری اولیه را فراهم آورد مساله تلگرام بوده؟ قطعا چنین نبوده، چرا که آغاز اعتراضات در زمانی بود که همه شبکههای اجتماعی و اطلاعرسانی در دسترسی کامل بودهاند و اگر هم بعدها از دسترسی خارج شدند، خود واکنشی مقطعی به بحرانهای امنیتی حادث شده بود نه غیر از آن، پس با این اوصاف علت سخنان اخیر روحانی چیست؟
آیا او نمیداند مطالبات ناشی از کمبودهای اقتصادی، معوقات کارگری، موسسات مالی ورشکسته، ریلگذاری مولد تبعیض در سیاستهای کلان و... مردم را معترض کرده است؟ بعید به نظر میآید رئیسجمهور کشور به چنین واقعیاتی نیز اشراف نداشته باشد و خوردن موز را علت تاریک شدن محیط بپندارد، پس چه دلیلی وجود داشته که او بهجای وعده اصلاح اقتصادی، سخنانی برای ایجاد تنش و قطبیسازی فضای حاکمیتی ایراد میکند؟
شاید نخستین فرضیهای که به ذهنها متبادر شود، مساله امتداد رویکرد «تنش بیافرین و از پاسخگویی فرار کن» باشد؛ رویکردی که بهرغم هزینهآفرینیهای متعدد برای کشور، امتیازات بیشماری برای دولتمردان در جهت فرار از پاسخگویی به سوالات متعدد فراهم کرده است. بر اساس این فرض دولت باز هم همت خود را بر آن داشته که بهجای پاسخگویی پیرامون مطالبات متعدد اقتصادی، دوگانهای حاکمیتی خلق کند و خود را در طیف حامی حقوق شهروندی در برابر مخالفان آزادی تعریف کند تا حتی برای مدتی کوتاه فضای گفتوگوهای سیاسی از سمت نارضایتیها به سمت مسالهای دیگر هدایت شود.
دومین فرضیهای که کمتر میتوان به احتمالش اندیشید آن است که دولت میان نارضایتیهای موجود اجتماعی به دنبال اولویتبندیای به نفع طبقه متوسط و قشر مدرن شهری میگردد تا از طریق اصلی جلوه دادن مطالبات این طبقه آنها را تبدیل به زنجیرهای حمایتی از خود در برابر اعتراضات طبقات محروم جامعه کند. بر اساس این فرض، دولت با محاسبهای انگشتی به آن نتیجه رسیده که جذب مجدد این طبقات با راحتی بیشتری نسبت به دفع ناراحتیهای دیگر طبقات میسر و مقدور است، پس صلاح را در آن دیده که خود فضای مطالبات اجتماعی را به سویی ببرد که با اندک تلاش و گشایشی بتواند بیشترین حجم رضایت را کسب کند.
با در نظر داشتن فرضیات بالا و احتمال دادن به هرکدامشان، آنچه غیرقابل تغییر میماند نمودهای اجتماعی منفی ناشی از سخنان رئیسجمهور در برابر مطالبات صورت گرفته است. آن پیامی که دولت و شخص رئیسجمهور سعی در ارسالش داشتند پیامی مبنی بر تقلیل دادن «علت» به «امر متقارن» و جدی نگرفتن مساله اصلی بهجای عواقب ناشی از آن بود. تصور آنکه در میان اعتراضات گسترده اقتصادیای که بستر یک ناامنی اجتماعی را شکل داد، آنچه محل اولویت است نه علت اعتراضات که سرنوشت و نتیجه واکنش به اعتراضات- فیلتر کردن پیامرسان تلگرام- است، به همان اندازه تلخ است که حکایت آن مرد و تصورش از نابینا شدن پس از موز خوردن شیرین بود. گویا دولت هنوز حیات و بقای خود را در دوگانهسازی میجوید؛ دوگانهای که سرنوشت هر دو طرفش در دستان خود دولتمردان است اما نبود عزم برای حل یکی، دولت را بر آن میدارد که با مانور دادن بر تلاش برای حفظ دومی، درد اولی را کمرنگتر نشان دهد.