printlogo


کد خبر: 187372تاریخ: 1396/10/26 00:00
گفت‌وگوی «وطن‌امروز» با آرش سجادی حسینی، کارگردان مستند دوربرگردان
جم قلعه برده‌هاست

محسن شهمیرزادی: ماجرای شبکه جم و حضور برخی هنرپیشه‌‌های درجه دوم سینمای ایران در آن، موضوعی بود که خیلی زود در صدر اخبار رسانه‌ها قرار گرفت. شبکه‌ای که به‌واسطه عوامل ایرانی مشغول تولید سرگرمی است و متاسفانه جمعیت زیادی را درگیر خود کرده. سیاست سعید کریمیان، مدیر شبکه جم به گونه‌ای بود که راهی یکطرفه برای هنرپیشه‌‌های ایرانی تدارک می‌دید و افرادی که به جم می‌پیوستند با رفتارهای مختلف دیگر راهی برای بازگشت به ایران در پیش رو نداشتند اما چیزی نگذشت که کریمیان به قتل رسید و این شبکه عملا ورشکسته شد. آرش سجادی‌حسینی از جمله هنرمندانی است که تجربه حضور در مجموعه «شهرزاد» و «امام علی(ع)» و همچنین فیلم‌‌های مطرح سینما را در کارنامه داشته است. کریمیان از او برای حضور در این شبکه دعوت می‌کند اما سجادی‌حسینی که از سیاست‌‌های جم آگاه می‌شود تصمیم به تولید مستندی پیرامون افراد مهاجرت‌کرده به این شبکه می‌گیرد که نتیجه آن مستند «دوربرگردان» شده است. مستندی که قرار است امروز ساعت 16 در خانه هنرمندان از آن رونمایی شود. گفت‌وگوی «وطن‌امروز» با آرش سجادی‌حسینی را در ادامه می‌خوانید:
***
  چه شد سراغ «دوربرگردان» رفتید؟
ایده این مستند شاید از همان روزهای آغازینی که من سعید کریمیان را در استانبول دیدم کلید خورد. او در استانبول دفتری را با تمام تجهیزات که قبلا به یک شبکه عربی تعلق داشت، اجاره کرده بود  اما شاید حتی 3-2 نفر هم در دفتر او دیده نمی‌شدند.  در آن موقع از من دعوت شد تا با آنها همکاری کنم. دلیلش هم این بود که ما در حال تولید فیلم سینمایی لاله بودیم و به همین بهانه که در یک پروژه بین‌المللی هستیم، از ما دعوت کردند. من صحبتی با آنها داشتم اما متوجه شدم اینها شارلاتان‌‌‌هایی هستند که در تدارک یک حمله بزرگ فرهنگی به‌واسطه نیروهای داخلی هستند. این ایده از همان جا در ذهن من کلید خورد. هیچ راهی نبود برای آنهایی که قصد رفتن داشتند یا اینکه درباره آن شبکه‌ها دچار ابهام شده بودند، بگویم اینجا دارد چه اتفاقی می‌افتد و من دنبال این بودم که از راهی به مردم و هنرمندان‌مان پیرامون آنها آگاهی ببخشم. 6 ماه  بعد از صحبتی که با مدیران جم داشتم، آنها شروع به تبلیغات جذب کارگردان، نویسنده، عوامل فنی و... کردند. متاسفانه سیل تقاضاها از جانب ایرانی‌ها به سمت آنها روانه شد. اخباری که من داشتم این بود که حدود 13 هزار درخواست استخدام  داشتند.
  از داخل کشور؟
بله! و این یک فاجعه بود که به دلیل فشار شدید مالی روی هنرمندان، دست به چنین اقدامی زدند. باز جالب است بدانید که بعد از جذب افراد مورد نیاز، باز هم مدیران جم حتی به هنرمندان درجه یک مملکت هم زنگ زدند. کریمیان به تک‌تک آنها زنگ می‌زد. من در گفت‌وگویی که با ستارگان سینمای ایران داشتم این افراد اذعان کردند که با آنها نیز تماس گرفته شده بود.
  مثلا چه کسانی؟
این مستند یک سریال هم دارد که در آن سریال به صورت مفصل‌‌‌‌‌‌تر پیرامون این موضوع بحث خواهد شد و گفت‌وگوی با آن بزرگواران نیز در آن مجموعه انتشار خواهد یافت. اگر اجازه بدهید این مصادیق با انتشار آن مستندسریالی معرفی شوند. همه  هنرمندان می‌گویند که عوامل جم با آنها تماس گرفتند اما در این میان عده‌ای نیز بودند که در تور آنها گرفتار شدند.
  روند تولید مستند و سفر شما به ترکیه چگونه بود؟
در ترکیه کودتای نافرجام رخ داد و اینها دیگر نمی‌دانستند بناست چه اتفاقی برای‌شان رخ ‌دهد. نه راه پس داشتند و نه راه پیش. در شرایط بدی گرفتار شده بودند و من آماده شدم برای سفر و به همراه یکی دیگر از همکاران به صورت شخصی به ترکیه رفتم. در آنجا هم با برخی دوستان که همکاری و دوستی داشتیم توانستیم گفت‌وگو کنیم که اینها تبدیل به مستند «دوربرگردان» شد. البته این سفرنامه برکاتی هم در همان ابتدا داشت و آن این بود که یکی از آدم‌‌های برجسته جم یعنی آقای سعید ابراهیمی‌فر را که از دوستان ما هم بود، به ایران بازگردانیم.  
  از نماهای مستند به نظر می‌رسد گفت‌وگو خیلی رسمی نبوده و گویا آنها حواس‌شان به دوربین نیست.
دقیقا همینگونه بوده. آن هم به این دلیل که وقتی شما در حال تولید فیلم هستید، زمانی که بازیگر دوربین روشن را در مقابل خود می‌بیند به یک شکلی بازی می‌کند، اما وقتی دوربین خاموش باشد او دیگر بازیگر نیست و از زبان و حرکاتش واقعیت‌‌های بیشتری را می‌شنویم و می‌بینیم. عمده حرف‌‌های اثرگذار و مهم‌شان زمانی بوده که به نظرشان دوربین خاموش است و این دقیقا همان لحظه‌ای است که آنها می‌توانستند حرف خودشان را بزنند.  من از همه آنها خواستم بیایند در این مستند حرف بزنند و با من همکاری داشته باشند اما هیچ کدام‌شان حاضر به چنین کاری نشدند. به دلیل اینکه اولا در آنجا مشغول کار بودند و از همه مهم‌تر سعید کریمیان زنده بود و مافیای خودش را داشت. همه بشدت از او می‌ترسیدند. حتی بسیاری از آنها وقتی به ایران بازگشتند از او و مافیایش می‌ترسیدند. در مقابل او مجیزگو بودند و چاکرم، مخلصم می‌کردند، به محض اینکه شرایطی برای‌شان پیش آمد تا بتوانند راحت حرف بزنند، آن واقعیاتی را گفتند که باید می‌گفتند.
  بعد از اینکه متوجه شدند چنین مستندی تولید شده، چه واکنشی داشتند؟
طبیعتا واکنش مثبتی به این مستند نخواهند داشت. به این دلیل که هنوز اعتقادی به «وطن‌فروشی» ندارند و اعتقاد ندارند کار غیراخلاقی و غیرعرفی از جانب آنها نسبت به جامعه نجیب ایران رخ داده است. آنها قبول نداشتند در یک پروژه حمله فرهنگی آن هم در مبتذل‌‌‌‌‌ترین و سطحی‌‌‌‌‌ترین حالت ممکن حضور دارند.
  اینکه رونمایی از مستند تا این حد به تعویق افتاد، می‌تواند رابطه‌ای با کشته شدن سعید کریمیان و خطراتی که بازیگران جم را تهدید می‌کرد، داشته باشد؟
اکران این مستند بعد از مرگ کریمیان، ممکن بود حساسیت‌زا باشد و من ترجیح دادم موقعی باشد که حرف و حدیثی در جریان نباشد.
  اگر بخواهیم نگاهی غیرژورنالیستی پیرامون روند مهاجرت به جم داشته باشیم، فارغ از ایدئولوژی و مذهب، بی‌شک عوامل بسیاری برای این تصمیم وجود دارد. شما شخصا از نزدیک با آنها گفت‌وگو داشتید و از همه مهم‌تر اینکه از صنف ایشان هستید و جم پیشنهاد همکاری به شما نیز داده است. به نظرتان علت این مهاجرت از جانب هنرمندان ایرانی چیست؟
ما چندین تیپ آدم با انگیزه‌‌های مختلف در آنجا داشتیم اما بزرگ‌ترین انگیزه‌ای که برای آنها وجود داشت انگیزه مالی و طمع مالی بود. من می‌توانم به شما بگویم که تعداد زیادی از فیلمسازان بزرگ آنجا آمدند که بیان اسم‌شان هم شوک‌برانگیز است. آنها تنها بابت اینکه معامله مالی‌شان سر نگرفته به ایران بازگشته بودند. به طور مثال در ابتدا به آنها گفته بودند دلار می‌دهیم اما موقع قرارداد دلار را به لیر و ریال تبدیل کرده بودند و همین باعث شده بود قراردادشان کنسل شود. همین افراد در ایران هنوز مشغول فیلمسازی هستند. در واقع می‌خواهم بگویم که گویا وطن‌فروشی برای ما امری عادی شده است. اصلا متوجه نیستند که خیلی چیزها ربطی به سیاست و فرهنگ و حکومت و اعتقاد و... ندارد. چیزی فراتر از اینها به نام وطن وجود دارد که می‌گویند می‌توانی هیچ‌کدام از اینها را نداشته باشی اما وقتی وطنت را فروختی دیگر چیزی برای فروش باقی نمی‌ماند. واقعیت این است هنرمندان ما سهل‌انگارانه و بدون تحقیق وارد جم شدند. آنها حتی بدیهی‌‌‌‌‌ترین سوالات برای شروع همکاری را هم نپرسیدند. من از عوامل جم 2 سوال پرسیدم که اولا افرادی را که می‌خواهید استخدام کنید وضعیت بیمه‌شان چگونه است؟ چون در ترکیه هزینه درمان بسیار بالاست. دیگر اینکه حقوقی که می‌خواهی به عوامل  بدهی از کجا تامین می‌شود؟ چون بچه‌‌‌هایی که بناست از کشوری دیگر به اینجا مهاجرت ‌کنند شرایط عادی نخواهند داشت و شما باید مدام آنها را ساپورت کنید. کریمیان جواب‌‌های پرت و پلا به من می‌داد و من فهمیدم این آدم مشکل دارد. در حالی که بچه‌ها اینقدر ساده‌انگارانه و بهتر بگویم ابلهانه برخورد کردند که بعد از ماه اول دیگر حقوقی به آنها نداد، بیمه‌شان نکرد، وضعیت اقامت‌شان دچار مشکل شد و بعد هم شرایطی به‌وجود آورد که مطمئن شوند راه بازگشت وجود ندارد.  اگر به کسی بگویند کاری که می‌کنی باعث می‌شود هیچگاه نمی‌توانی به کشورت بازگردی، او کافی است کمی شرافت و وطن‌پرستی داشته باشد تا تن به این کار ندهد اما اینها تن دادند و حتی بسیاری‌شان تغییر مذهب دادند، وقتی شما وطنت را بفروشی دیگر چیزی باقی نمی‌ماند. این مستند باعث شد خیلی‌ها به هوش باشند و زمینه‌ای را فراهم کنند که این آدم‌ها بتوانند بازگردند. تعداد بسیار زیادی از آنها بازگشتند. رأفت اسلامی و قضایی شامل حال‌شان شده و با همه این ناجوانمردی که در حق فرهنگ مملکت کردند، هنرمندان اینان را پذیرفتند.
  تلخ‌‌‌‌‌ترین چیزی که در این ماجرا با آن مواجه شدید، چه بود؟
من همیشه موضوع برده‌داری و فئودالیته را در کتاب‌ها خوانده بودم، هیچگاه فکر نمی‌کردم در قرن بیست‌ویکم قلعه‌ای باشد که یکسری برده مشغول کار کردن در آن باشند. قلعه‌ای که در آن هیچ حق و حقوقی ندارند. فردی بوده که رفته پروژکتور درست کند، کمرش شکسته اما هیچ‌کس پیگیر کار او نشده. در شرایط اسفبار از آنها هر نوع سوءاستفاده اعم از جنسی و غیرجنسی می‌شد. شما فکر کنید مدیر بخش مربوط با اسکایپ به افراد مسؤولیت‌های‌شان را محول می‌کرد. او فکر می‌کرد اینها کارمندهایش هستند و مثل برده هرکاری که بگوید باید انجام دهند. به یک فردی که در ایران کارگردان بود، می‌گفت در خیابان فلان تیمی مشغول فیلمبرداری است، شما باید به عنوان نقش سپور در آن بازی کنید. روز بعد در فلان پروژه به یک هنرور نیاز است، شما باید به آنجا بروی. هرکاری که دلش می‌خواست با آنها انجام می‌داد و آنها هم گیر افتاده بودند. می‌خواهم به شما بگویم که چه میزان از نظر شأن انسانی و هنری خود تنزل کرده بودند که تن به هرکاری می‌دادند.
  چرا «دوربرگردان»؟
به هر حال اینان راهی را رفتند که نمی‌دانند آخرش به کجا می‌رسد. تصور کنید وطن‌فروشانی را که به وطن بازمی‌گردند؛ این اتفاق برای آنها ذلت است. بدترین چیز این است که آنها تصور می‌کنند در حال خدمت هستند. تعریف ویروس چیست؟ عنصری است که گمان می‌کند کار خوبی انجام می‌دهد در حالی که در اصل کار او تخریب و ویرانی است. آنها نمی‌دانند چه لطمه‌ای به فرهنگ کشورشان می‌زنند. عایدی‌شان بیشتر از اینکه مردم ایران به آنها بخندند چه بوده؟  باید به مقابله فرهنگی با آنها رفت. وقتی آنها بی‌اجازه و با تلویزیون به حریم خصوصی ما وارد می‌شوند، ما هم نیاز به اجازه آنها برای تولید مستند نداریم. مگر آنها از مردم اجازه می‌گیرند که فیلم  غیراخلاقی بازی می‌کنند. برای کودک از آن شبکه کارتون پخش می‌کنند، فردای آن روز ناگهان فیلم‌‌های غیراخلاقی از همان شبکه پخش می‌شود که پیش از این هر ایرانی از دیدن آن شرم می‌کرد.  ما دیدیم بهترین کاری که می‌توان انجام داد این است که طبق سخنان رهبری آتش به اختیار باشیم. اگر منتظر اداره‌‌های دولتی و ارگان‌ها بودیم، این مستند به مرحله تولید نمی‌رسید در حالی که به تنهایی و در بحبوحه کودتای ترکیه با تمام خطراتی که وجود داشت این مستند را تولید کردیم.


Page Generated in 0/0065 sec