محمد قراگزلو: یک: در تمام این سالها و حتی روزهای طلایی بارسا در لالیگا و اروپا آنها در آنوئتا هیچوقت شبیه خودشان نبودند. انگار بارسا با تمام ستارههایش در مرکز دایرهای قرار میگرفتند که گویی به پاهایشان زنجیر زده شده و روحشان مسخ میشد تا جایی که ذهنیت شکست از همان دقایق نخست به تیم تزریق میشد. در تمام این سالها انگار واقعا طلسمی وجود داشت که حتی فوقستارهای مثل مسی را هم تبدیل به بیکارهای در میدان میکرد و این چیزی نبود که حتی بعد از تداوم ناکامیهای رئال عادی قلمداد شود. این اتفاق در تمام 7 سال گذشته افتاده و بارسا در این ورزشگاه فقط 2 تساوی و 5 شکست تلخ متحمل شده بود که حتی یکی از آنها لوئیس انریکه را تا مرز اخراج هم پیش برد. بارسای والورده که تا قبل از بازی پایانی نیمفصل نخست از نظر روانی در اوج بسر میبرد نیز نتوانست ذهنیت طلسم شدن در آنوئتا را کنار بگذارد و همین ترس حتی تیم همواره پیروز هفتههای اخیر را در موضع ضعف قرار داد.
دو: شروع بارسا بد نبود اما گل دقیقه 11 میزبان ترس را از ذهن به ساقهای ستارههای بارسا حتی نیمکت این تیم ترانسفر کرد تا جایی که برای دقایقی نسبتا طولانی از کادر فنی تا بازیکنان درون میدان همه مهرههایی کاملا متوسط به نظر میرسیدند که قدرت ایجاد تغییری حتی کوچک در جریان بازی را ندارند. از سوی دیگر این ترس برای سوسیداد کارکردی کاملا متفاوت داشت و هر چه از زمان بازی میگذشت این سوال در ذهن پررنگتر میشد که این تیم با این کیفیت چطور در رده چهاردهم لالیگاست و در 8 بازی گذشته فقط یک پیروزی به دست آورده؟ خط میانی سوسیداد به رهبری ایارامندی خط هافبک 4 نفره بارسا را کاملا از کار انداخته بود و پرس شدید آنها تمامی نداشت. میزبان نیمه اول را با یک گل برتری و نمایش برتر برد اما گل پائو کلید ماجرایی بود که میشد به طلسم آنوئتا پایان داد.
سه: شروع نیمه دوم شروع یک زندگی دوباره در سنسباستین و زمانی برای پایان دادن به ذهنیتهای منفی بود و انگار درون رختکن عزمی ایجاد شده بود تا بارسا با تمام آن 7 تیمی که در 7 سال گذشته قیافه یک شکست خورده را میگرفتند و دست خالی از سنسباستین میرفتند، متفاوت باشد. این تفاوت از لحظه پا به توپ شدن سرخی روبرتو رقم خورد. صحنهای که پیشتر اتفاقات بزرگتری مثل پیروزیهای بزرگ در برنابئو یا بازگشت رویایی مقابل پیاسجی را رقم زده بود. برای بارسایی که آماده طلسمشکنی بود لوئیس سوارز در بهترین زمان ممکن از خواب بیدار شد و بهترین نمایش خود در نیمفصل را در همین بازی آخر ارائه داد. ایستگاهی پریشانکننده لئو مسی هم فقط حکم حسن ختام ماجرا را داشت و انگار با همین ضربه همه آن 7 سال ناکامی در گوشهای از ذهنمان دفن شد.
چهار: طلسم آنوئتا شکست و بارسا پایانی رویایی بر نیمفصل نخست رقم زد. حالا همه رکوردها در اختیار والورده و شاگردان او است. تیمی که نمیبازد، خوب گل میزند، خیلی کم و سخت گل میخورد و به لحاظ ریتم بازی، هارمونی و البته جذابیت قابل قبولی دارد. اختلاف با رقیب دیرینه به 19 رسیده که شگفتانگیز و قابل افتخار به نظر میرسد و البته تیم دوم مادرید در فاصله 9 امتیازی، رویای رقابت با تیم موفق والورده را در سر میپروراند که این هم رشکبرانگیز است. بارسا بعد از پایان شکوهمند نیمفصل نخست به انواع و اقسام رکوردها رسیده اما هنوز هیچ جامی نبرده و 2 بازی دشوار دیگر بیرون از خانه دارد؛ آخر هفته با اسپانیول در داربی همواره خطرناک کاتالانها و بعد رفتن به خانه بتیس برای شروع نیمفصل دوم در ابتدای هفته آینده. شاید به همین خاطر است که والورده همچنان با احتیاط و احترام درباره حریفانش و شانس قهرمانی آنها حرف میزند تا تیمش را هوشیار نگه دارد که فعلا فقط نیمی از مسیر طی شده و 19 بازی دیگر در لیگ باقی مانده، تیم تازه به یکچهارم نهایی کوپا دلری رسیده و در نخستین مرحله حذفی لیگ قهرمانان حریف دشواری به نام چلسی دارد. او خوب میداند گذر سلامت از تمام این مسیر دشوار تا رسیدن به جام، میطلبد بارسا و ستارههایش مثل 5 ماه اخیر بینوسان و در اوج بمانند.
پنج: بازی دادن به آندره گومز در یکی از مهمترین و دشوارترین بازیهای نیمفصل نخست میتواند پیغام مهمی از سوی والورده به هواداران این تیم باشد؛ اینکه اگر آردا توران به ترکیه برگشت و رافینیای بااستعداد هم به اینتر رفت، گومز پرتغالی فعلا فروشی نیست و خط میانی بارسا با وجود اضافه شدن کوتینیو بیشتر از این خالی نمیشود. البته که درباره کیفیت گومز همچنان تردیدهایی اساسی وجود دارد و میزان کارآمدی او همچنان با پرسشهایی مواجه میشود که سخت بتوان پاسخی برایشان پیدا کرد اما به نظر میرسد باید به والورده و تصمیماتش درباره حفظ این بازیکن و استفاده از او در مواقع لزوم احترام گذاشت.