حسام آبنوس: بهمن ۱۲۷۸ یعنی چیزی حدود ۱۲۰ سال پیش نخستین دوربین فیلمبرداری وارد ایران شد. اتفاقی که سبب شد ایران در زمره اولین کشورهای صاحب سینما در جهان شناخته شود. دوربینی که برای نخستین مرتبه به نظر مظفرالدینشاه قاجار رسید. از آن زمان تا امروز همواره سینما یکی از جذابترین قالبهای هنری بوده که در زمانههای مختلف کارکردهای مختلفی داشته و همواره موافقان و مخالفان بسیاری را به سوی خود جلب کرده است اما نکتهای که در این بین بسیار بااهمیت است و کمتر کسی به آن توجه نشان داده، یک روایت تاریخی پیرامون سرگذشت سینماتوگراف در ایران است. هر چند کتابهای تاریخی بسیاری در این زمینه تدوین و تألیف شده اما نقطهضعف آنها نپرداختن به برخی بخشهای تاریخ سینما در ایران است که اغلب از دید ناقلان و راویان تاریخ سینما پنهان مانده یا خواسته و بهصورت کاملا هدفمند نادیده انگاشته شده است. «سالهاست بازنگری جدی و عمیق، فراتر از ذهنیتها و پیشفرضهای مختلف، تعصبات شبهروشنفکری یا تمایلات عوامانه و بر اساس واقعیات تاریخی و اسناد و مدارک موثق، به گذشته سینمای ایران لازم و واجب مینماید تا تحلیلی واقعبینانه و تاریخشناسانه از ریشهها، روند و سیر تحولات پرفراز و نشیب این سینما از آغاز به دست آید». این ورودی کتابی با عنوان «حکایت سینماتوگراف» است که «سعید مستغاثی» دست به تألیف آن زده است. اثری که جلد اول کتابی است که میخواهد به واکاوی تاریخ سینمای ایران بپردازد. سعید مستغاثی که سوابق او در عرصه ژورنالیسم سینمایی بر کسی پوشیده نیست، در این اثر میکوشد پرده از زوایای دیده نشده سینمای ایران بردارد و واقعیتهایی مانند نقش لابیهای ثروت و قدرت در تولید و حتی جهتگیری سینمای ایران را به خواننده مشتاق تاریخ سینمای ایران بنمایاند. او در این اثر با این ادعا که نیتی جز بازنگری دقیق و جدی فراتر از پیشفرضها ندارد، کوشیده در یک روند تاریخی از آغازین روزهای ورود سینما به ایران مسائل و حواشی آن را بررسی کند. او در گام نخست دست به اصلاح یک تصور غلط و البته رایج در ارتباط با تاریخ دقیق ورود سینماتوگراف به ایران میزند و همین میتواند به خواننده این نوید را بدهد که مستغاثی اسیر روایتهای رایج تاریخ سینما نشده و خودش با جستوجو در منابع تاریخی به روایتی صحیح از موضوع تاریخ سینما رسیده است. او با استناد به سندی که بهمناسبت صدمین سال ورود سینما با آن روبهرو شده، این تاریخ را اصلاح میکند و ورود دقیق سینما به ایران را ۶ ماه پیش از تاریخ مرسوم برمیشمارد. از آنجا که «حکایت سینماتوگراف» در مجموعه «نیمه پنهان» که دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان آن را منتشر میکند، منتشر شده، برای خوانندگانی که آشنایی با این مجموعه داشته باشند، روشن است که این کتاب حاصل سلسله گزارشهایی است که با همین عنوان در روزنامه کیهان منتشر شده و در نهایت پس از ویرایش نهایی به صورت کتاب در دسترس خوانندگان قرار گرفته است. به عبارتی باید گفت کتاب «حکایت سینماتوگراف» روایتهایی ژورنالیستی از تاریخ سینمای ایران است که سعید مستغاثی دست به تألیف و تدوین آنها زده است. وقتی سخن از گزارشهای ژورنالیستی بهمیان میآید، نباید اینطور تصور شود که مطالب این کتاب در حد گزارشهای روزمره مطبوعات است، بلکه گزارشهایی که در مجموعه «نیمه پنهان» منتشر میشود از ابتدا به نیت انتشار کتاب آماده میشود ولی با انتشار آنها در روزنامه خواننده را در رسیدن زودتر به مطالب یاری میکند. این مسأله پس از نگاهی هرچند گذرا بر کتاب برای خواننده آشکار میشود. حجم پانوشتهای کتاب و ارجاعات آن به قدری است که خواننده در روبهرو شدن با متن کتاب با این تصور که با گزارشی روزنامهای مواجه است، رودررو نخواهد شد. مستغاثی در این کتاب از مشهورات گذر کرده و در پرداختن تاریخی، سراغ موضوعاتی رفته که خواسته یا ناخواسته از سوی ناقلان و راویان اخبار ناگفته مانده و عدم اشاره به آنها میتواند ضربه سنگینی بر پیکره تاریخ سینمای ایران وارد کند. او با اشاره به نقش محافل سیاسی و اقتصادی مؤثر بر سینماگران از سالهای ابتدایی شکلگیری این هنر در ایران، خواننده را وارد مرحلهای میکند تا بتواند با نگاهی باز به مقوله سینما و این هنر پردرآمد در ایران بنگرد؛ هنری که در جهان در خدمت پیادهکردن سیاستهای سرمایهداران است، در ایران نیز با هدایت محافل خاص در خدمت نظام سیاسی خاصی بوده و از این حیث بسیاری امکان بهرهمندی از این هنر برایشان فراهم نیست. «ما با سینما مخالف نیستیم، بلکه با فحشا مخالفیم». این نقل مشهوری از بنیانگذار کبیر انقلاب حضرت امامخمینی در نخستین روز ورود به میهن اسلامی است. شاید این عبارت برای بسیاری، مایه تعجب باشد اما وقتی در کتاب «حکایت سینماتوگراف» با نقل قولی منتسب به مرحوم شهید آیتالله مدرس روبهرو میشویم، متوجه میشویم سیره علما در برخورد با مظاهر تمدن غربی یکسان بوده که این نشان از جایگاه بالای روحانیت شیعه در امور روز اجتماع دارد. «در رژیم نویی که نقشه آن را برای ایرانیان بینوا طرح کردهاند، نوعی از تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود. سیلی از رمانها و افسانههای خارجی که در واقع جز حسین کُرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیست، بهوسیله مطبوعات و پردههای سینما، به این کشور جاری خواهد شد بهطوریکه پایه افکار و عقاید و اندیشههای نسل جوان از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت. مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است...». همانطور که دیده شد در این کتاب مستغاثی به روایتی از بخشهای ناگفته تاریخ دست زده که اغلب ناقلان اخبار سخنی از آن به میان نیاورده و همواره هرگاه از سینمای پیش از انقلاب سخن به میان میآید از معدود نامهایی که درباره همانها نیز تشکیک رواست، سخن گفته میشود، در حالی که بسیاری از دستهای پشتپرده مؤثر بر سینما و همچنین حالوهوای سینمای پیش از انقلاب کمتر مورد اشاره قرار میگیرد. در این کتاب خواننده به نقش و تأثیر سفارتخانههای دولتهای غربی در تولید سینما در ایران پی میبرد و میتواند تصور کند وقتی امروز سخن از سینمای سفارتی میشود چه مفهومی مدنظر است. این کتاب در واقع خواننده را به لایههای زیرین و پایین سینمای ایران میبرد و با ذرهبین دست گرفتن و ریز شدن در موضوعات، او را به سفری در اعماق تاریخ پرفرازونشیب سینمای ایران میبرد. البته این به معنای آن نیست که این کتاب عاری از اشکال است اما در روزگار کنونی توانسته روایتی از سینمای ایران را برای خواننده بازگو کند و در روزگاری که تکصدایی حاکم است، این کتاب به مثابه یک صدای جدید و تازه در روایت تاریخ سینمای ایران است.