زینب محبوبی: اینستاگرام، فضایى پرمخاطب، عجیب و گاهى ترسناک؛ جامعهاى مجازى یا بهتر است بگوییم تقلبى است که علاوه بر وجود تعداد قابل توجهى اکانت فیک که کارشان چرخزنى در صفحات مختلف و نثار فحش و دشنام به صاحبان پیجهاست، اغلب کسانى که عکس و اسم حقیقى خود را دارند هم زندگىاى فیک و کاریکاتورى از خود ارائه مىدهند. سندروم «خودخوشبختنمایى» در اینستاگرام به سرعت شیوع پیدا کرده، همانطور که سندروم «خودمتفکرپندارى» در فیسبوک و سندروم «قصارگویى» در توئیتر!
بسترسازىهاى هر کدام از این فضاها، چنین اقتضائاتى ایجاد کرده و برخى از ما بدون توجه به اینکه این سوشالمدیاها براى چه جامعه انسانىای طراحى شده، اپلیکیشن همه آنها را در گوشى و لپتاپمان نصب کردهایم و براى خودمان اکانت ساختهایم که از قافله عقب نمانیم و خندهدار است که همکلاسیمان سر شب در فیسبوک از ناراحتىهایش از معضلات اجتماعى داد سخن مىدهد، نیمههاى شب یک جمله سیاسى کوتاه پرطمطراق توئیت مىکند که صد بار هم مىخوانىاش نمىفهمى چه گفته(!) و صبح زود از کافه رفتن و صبحانه خوردنش در اینستاگرام استورى مىگذارد و شعر عاشقانه مىنویسد جورى که بهنظر مىآید ایشان لاى پر قو بزرگ شدهاند و هرگز رنگ غم ندیدهاند!
در این میان، اینستاگرام از همه این فضاها همهگیرتر است و دمدستتر. هرکس گوشى هوشمندى یا تبلتى دارد، حتما اینستاگرام هم دارد و چهبسا چندین اکانت دارد براى مقاصد مختلف یا به قول بعضیها یکی برای کار رسمی، یکی برای روابط خانوادگی، یکی برای جمع دوستی و بعضیها هم یکی برای روابط پنهان! و شاید این همهگیرى اینستاگرام به این جهت باشد که از قدیمالایام ایرانىها علاقه زیادى به کنجکاوى درباره زندگى هم داشتند:کى درست تمام مىشود؟ کى ازدواج مىکنى؟ کى بچهدار مىشوى؟ کى بچهات مدرسه مىرود؟ یخچالت را از کجا خریدى؟ عید کجا مىروى سفر؟ بچهات کدام مدرسه مىرود؟ در میهمانى، دختر خالهات چه پوشیده بود؟ شوهرش چه کاره است؟
سؤالهایى که تمامى نداشت و با پاسخ به هرکدام به مرحله بعد مىرفتى و تا وقتى تو را به غول مرحله آخر نمیرساندند، رها نمىشدى! بالاخره باید یک کنج زمینگیرت مىانداختند تا نقطهضعفت کشف شود و از آن به بعد در هر دیدارى صاف بروند سر اصل مطلب و سؤالهاى آزاردهنده بپرسند. با کمتر شدن آمد و رفتها، شاید بهخاطر بُعد مسافت و شاید هم بهخاطر مشغله زندگى شهرى، این سؤالات کمتر به هدف مىخورد ولى گویى این جامعه عادت کرده بود تا بقیه را در جریان خصوصیات زندگىاش قرار دهد و خدا خیر بدهد اینستاگرام را که فضایى در اختیار گذاشت تا عدهاى بتوانند از خانه و فرزند و سفر و رستورانهایى که مىروند اطلاعات کاملى در اختیار دیگران قرار دهند، دیگرانى که دیگر دوست و همسایه و فامیل نبودند، حالا هرکسى علاقهمند بود مىتوانست از همه این مسائل مطلع باشد و حتى بداند لباس بچهاش را از کجا خریده و با چه ایرلاینى سفر کرده و هرشب چه دمنوشى مىنوشد و خب! البته، واضح است این توصیفات درباره همه اهالى اینستاگرام صادق نیست و پیجهایى هستند که مطالب مفیدى را با مردم به اشتراک مىگذارند، دورههاى کتابخوانى دارند یا دانش روانشناسى و جامعه شناسى و حقوقى خود را در اختیار مخاطب قرار مىدهند یا حتى پیجهاى عکاسى و نقاشى که تصاویر زیبا را با فالوئرهایشان به اشتراک مىگذارند یا حتى برخى پیجهاى شخصى که روزمرگى خود را به نمایش مىگذارند اما احساس تبرج و تبختر به مخاطب القا نمىکنند! اما واضح است که این پیجها کمتر جزو پیجهاى پرطرفدار قرار مىگیرند.
تعداد قابل توجهى از این پیجهای پررفتوآمد متعلق به کودکانى است که قبل از تولدشان پیج داشتهاند که خداى نکرده سؤالى در ذهن مخاطب باقى نماند اعم از اینکه کجا به دنیا آمده، مادرش چه ویتامینهایى مصرف کرده، سیسمونىاش از کدام فروشگاه تهیه شده و...
و از زمان به دنیا آمدن هم مادر کودک، همه را در جریان لحظه خندیدن و گریه کردن و ساعت خواب و سن از شیر گرفتن و سن از پوشک گرفتن کودک بینوا قرار مىدهد و فالوئرها هم بعضاً پیگیر، البته با روشى که صاحبان پیج در پیش دارند، صرفاً فالوئرهایى امکان پیگیرى دارند که اهل تعریف و تمجید باشند و با هر پست سلسله مراتب ارادت و رضایت خود را نسبت به کودک و خانواده و وسایل و سبک زندگىشان به کرات اعلام کنند و خدا نکند کسى انتقادى نسبت به این همه اظهار فضل و نمایش دارایىها داشته باشد که در این صورت صاحب پیج ابتدا کامنتى در جهت تحقیر و تخریب منتقد ارائه مىدهد و او را حسود و عقدهاى خطاب کرده و سپس بلاک مىکند و گاهى در این پروژه تخریب، پیجهاى فیک و غیرفیک در و همسایه هم یارى مىدهند و منتقد بینوا را مورد هجوم قرار مىدهند تا از حرف خود نادم و پشیمان شود! و هرگز دیگر از این همه ویژگى خوب و منحصربهفرد کسى انتقاد نکند. از طرفى هم کمپانىها و صاحبان برندها و اخیراً هم ناشران محترم، وقتى پیگیرى فالوئرها نسبت به تقلید گام به گام از این پیجها را ملاحظه مىکنند، ترجیح مىدهند هزینههاى تبلیغات خود را در این پیجها خرج کنند. پیش خودشان مىگویند وقتى عدهاى هستند که حتى براى نحوه تربیت فرزند و زمان از شیر گرفتن کودکشان هم نظر ادمین را مىپرسند، کجا بهتر از اینجا که هرتوصیهاى جدى گرفته مىشود و هر خریدى تکرار. بهعلاوه اینکه این شیوه، یک دهم قیمت تبلیغات رسمى برایشان هزینه دارد و برخى از این ادمینها تبدیل شدهاند به دروغگوهاى حرفهاى که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در پیجشان تبلیغ مىکنند و همه این انتخابها را به تجربه شخصیشان نسبت مىدهند! تا جایى که بنویسند پزشکى که من مىروم، فقط روغن دراکولا را برایم مجاز شمرده، چون بدون پالم است و اصلاً کسى تعجب نمىکند که از کى تابهحال پزشکان برند خاصى را براى مصرف بیمارشان تجویز مىکنند! و تازه! سؤالات دیگرى از مصرف شیر، کره و خامه مىپرسند و اینگونه است که ادمین محترم پیشنهادهایى از بقیه کمپانىها دریافت مىکند و در این چرخه معیوب، هم مردم مقصرند که به جاى مراجعه به متخصص از یک اینستاگرامر که دارد با عکسهاى فرزندش کاسبى مىکند سؤالات تخصصى مىپرسند و هم کمپانىهایى که چنین روش تبلیغاتىاى براى خود انتخاب مىکنند و هم ادمین پیج که از اعتماد فالوئرهایش نهایت سوءاستفاده را مىکند.
حالا استفاده از روغن دراکولا یا گودزیلا، شاید تأثیر چندان مهمى در زندگى و سلامتشان نداشته باشد اما کار به همینجا ختم نمىشود؛ ادمین محترم که اصلاً مشخص نیست چه تحصیلات و تخصصى دارد، روى مبل نرم خانهاش مىنشیند و درباره استفاده از آنتىبیوتیک و مضرات آن سخن مىگوید و پیشنهاد مىدهد وقتى فرزندتان مریض شد او را پیش پزشک نبرید و خودتان فلان دمنوش و بهمان سوپ را برایش درست کنید که بدنش در مقابل آنتىبیوتیک مقاوم نشود! و از روى همان مبل نرم، همه پزشکان و متخصصانى را که سالها شب و روز گاید لاین مىخوانند و کیس مىبینند و امتحان کتبى و شفاهى بورد مىدهند، به چالش مىکشد، چون فلان کمپانى دارویى به ایشان پیشنهاد مبلغى را داده است تا هشتگى بزنند و تبلیغى کنند و حالا اگر با این پیشنهاد، کودکى عفونت استرپتوکوکى بگیرد و درمان نشود، خدا مىداند چه کسى پاسخگو است! و صدالبته که گناه اصلى به گردن والدین کمسوادی است که این اکانتها را الگوى تمام و کمال زندگى خود قرار دادهاند و به جاى مطالعه کتاب درباره تربیت فرزند یا حتى سرچ چند مقاله تخصصى از همان اینترنت، از ادمینهایى سؤال پزشکى و روانشناسى و تربیتى مىپرسند که هیچ برترىاى بر خودشان ندارند جز اینکه چندصد K فالوئر دارند!
و تازه! این قصه فقط درباره کودکگرامرهاست و در شاخههاى دیگر هم ادامه دارد و ما اصلاً نمىخواهیم به دختران و پسرانى بپردازیم که حاضرند عقل و شعورشان را تعطیل کنند و خود را به بلاهت بزنند که فالوئر جمع کنند و معروف بشوند و تبلیغات بگیرند و پولدار شوند! بهتر است این دسته را بگذاریم کنار و کارى به کارشان نداشته باشیم تا همینجور براى خودشان در طبیعت خوش باشند! خودشان و فالوئرهایشان!
بعد از این مادران متخصص و همه فن حریف، مىرسیم به دخترکان خوشحال و رمانتیکى که روزى 8-7 وعده در کافه و رستوران به سر مىبرند و مانتوها و روسرىهاى رنگى سر مىکنند و اوایل فقط از کافه و مزون تبلیغ مىگرفتند اما این روزها از مایع ظرفشویى تبلیغ مىکنند تا... تاورکرین و آچار پیچگوشتى!
همان دخترکى که تا دیروز همه را توصیه مىکرد که هرگز دست به مایع ظرفشویى نزنید و به فکر سلامت و شادابى پوست دستتان باشید، امروز پست مىگذارد که از ماشین ظرفشویى متنفرم چون تا وقتى ظرفها را با دست خودم نشویم، زندگى در من جارى نمىشود! آن پشتها هم کنار گلدان گل و فنجان قهوهاش یک عدد مایع ظرفشویى «شلیل» در کادر دیده مىشود، کاملاً هم اتفاقى!
و در این لحظه، داد و فریاد عدهاى بلند مىشود که این تگ کردن و تبلیغ کردن در اینستاگرام، تنها متعلق به فضاى اینستاگرام ایرانى نیست و در همه دنیا اینگونه روشهاى تبلیغاتى وجود دارد، بله! درست است، اصولاً ما در هیچ کارى پیشرو نبودهایم و همیشه مقلدیم اما بیاییم خوب تقلید کنیم. اگر فوتبالیستها و بازیگران جاهاى دیگر دنیا تبلیغ مىکنند، اولاً هشتگهاى مربوط به پست تبلیغات را مىزنند و فالوئر بینوا خیال نمىکند ادمین پیج از روى دلسوزى دارد تجربههاى شخصىاش را قربهالىالله در اختیارش مىگذارد و تکلیف خود را مىداند و ثانیاً کمپانىهاى تبلیغاتى، ارزش و اعتبار کالاى خود را مىدانند و سعى مىکنند اینفلوئنسرى که پیدا مىکنند براى تبلیغ محصولشان، ارتباط معنادارى با محصول داشته باشد، مثلا تبلیغ مایع ظرفشویى را به یک آشپز معروف مىدهند، نه دخترى که روزى 7 وعده در کافههاى مرکز شهر به سر مىبرد! و حتى خودش هم براى خودش یک سیاق تبلیغاتى در نظر نمىگیرد که لااقل تبدیل شود به یک اینفلوئنسر حرفهاى!
برندهاى معتبر شعارى دارند با این عنوان که هرگز تراکت تبلیغاتى خود را کف خیابان نمىریزند و این جزو چارتهاى مهم تبلیغاتیشان است و بهنظر مىرسد باید به این چارت بخش دیگرى را اضافه کنند که یک برند معتبر هرگز تبلیغات خود را دست اینستاگرامرهایى که بابت دریافت پول، هرجنس مرغوب و نامرغوبى را تبلیغ مىکنند، نمىدهند. و آن هم نه بهعنوان یک تبلیغاتچى، بلکه در نقش کسى که آن محصول را سالهاست استفاده مىکند و بسیار راضى است و حتى پزشک متخصصش به او توصیه استفاده از آن محصول را کرده است!
بخشى از اینستاگرامرها هم ناگهان شغل جدیدى یافتند و نمىدانم دولت، این تعداد را جزو آمار تولید مشاغل خود قرار داده است یا نه! بلاگرها! البته بهنظر مىآید آنها درستتر از بقیه عمل مىکنند و لااقل فالوئرهایشان مىدانند در حال فالو کردن یک پیج کاملاً تبلیغاتى هستند و هر آنچه از لباس و آرایش و کافه و بوتیک که در عکس مىبینند و حتى عکاسى که در عکس نمىبینند، هزینه تبلیغاتشان را پرداخت کردهاند و خانمهاى سالاد و ساندویچ و پیتزا، دارند برایشان تبلیغ مىکنند. بلاگری هرچند شغل مفرحی است و بسیارى را به صرافت انداخته که بلاگر شوند اما نمىدانم اگر روزى که بهنظر مىآید دور نیست، عمر اینستاگرام به سر آید، شاغلان این حرفه، کجا باید بروند. در هر حال این دسته که از ابتدا موضع خود را روشن کردهاند، بسیار شریفتر و مقبولتر از کسانى هستند که پول تبلیغات را مىگیرند و به مردم القا مىکنند که اینجا یک صفحه شخصى و خانوادگی است و تمام پیشنهادها بهخاطر علاقه وافر به فالوئرهایی است که «پرسیده بودند دسته جارویت را از کجا خریدى؟»
حرف از اینستاگرام و معضلاتش بسیار است، بیایید نقش ادمینى و فالوئرى و منتقدىمان را خوبتر و شرافتمندانهتر بازى کنیم و از روى عکس و ادعاى ادمینها، شیفته چشم و گوش بستهشان نشویم و بهخاطر کسب درآمد به فالوئرهایمان دروغ نگوییم و براى انتقاد، زبان شیرینترى برگزینیم.