حسام آبنوس: «نبشته را راز بسیار است. راز اکنون، راز آن دم که برخوانیاش و راز آن دم که بسیار بر آن گذشته باشد.» و باید نیک به این جمله نگریست که سخن بسیاری در آن نهفته است. نویسنده در نگارش این جمله که تنها یک جمله از رمان «تذکره اندوهگینان» است، غیرمستقیم و با زبان بیزبانی به خواننده و مخاطب گفته آنچه اکنون میخواند با آنچه روز دگر از همین رمان میخواند تفاوت بسیار است و این سخن نه مداهنه است و نه تحویل گرفتن رمان، بلکه از واقعیتی نشأت گرفته که از متن رمان برخاسته است. «حسامالدین مطهری» نویسنده جوان رمان «تذکره اندوهگینان» که پیش از این رمان «کلت 45» او با اقبال بسیاری روبهرو شد، در تازهترین اثری که خلق کرده، خواننده را به عالم تأمل و درنگ دعوت میکند؛ مخاطبی که شاید در روزگار کنونی و در دنیای سرعت تبادل اطلاعات، کمتر فرصتی برای درنگ برای خود باقی گذاشته و نویسنده در این اثر او را دعوت به اندیشیدن کرده است. اندیشیدنی نه از جنس اندیشههای مدرن و غیرالهی، بلکه در این رمان خواننده با تفکری خداباور دست و پنجه نرم میکند که این برخاسته از جان نویسنده است. نویسندهای که در رمانش پیوسته در جستوجوی حقیقت است و برای یافتن آن پا به سفر میگذارد و در درون و برون سفری را آغاز میکند و تجربیاتی میاندوزد که او را در رسیدن به حقیقت یاری میکند. حسامالدین مطهری در این رمان سعی کرده خواننده را در موقعیتی قرار دهد که از خود سوال کند و پاسخ دادن به سوالات و یافتن آنها مسیری است که خواننده را در رسیدن به حقیقت یاری میکند؛ خوانندهای که با «عبدالله» در طریقت همراه شده است. خواننده «تذکره اندوهگینان» باید حوصله خرج کند و با «عبدالله» شخصیت اصلی قصه همراه شود که بتواند با اندوه که مرکب راهواری است به حقیقت برسد تا جان شیفته خود را به زلال معرفت نزدیک کند و در چشمهسار آن روحش را به دست خنکای آن بسپارد. نقل شخصیت اصلی داستان در واقع در یک تذکره قدیمی آمده و اطلاعات درستی هم از او در دست نیست اما با واقعنمایی نویسنده طوری جلوه داده شده که به نظر خواننده میرسد مشغول خواندن یک نسخه خطی است و این تمهیدی است که مطهری به کار بسته تا باورپذیری روایتش دوچندان شود و در فصلهای ابتدایی از زبان مصححان نسخ خطی با خواننده سخن میگوید. «عبدالله» جوانی است که ناامیدی بر او غلبه کرده و راه گریزی ندارد و پیوسته افکاری او را مورد هجوم قرار میدهد و کامش را تلخ میکند. نویسنده تصویری از عبدالله ارائه میدهد که با انسانهای امروزی قابل انطباق است و از این حیث میتوان گفت خواننده با اثری تمثیلی روبهرو است که شخصیت عبدالله در روزگار کنونی دور از دسترس نیست و میتوان مابهازای آن را در بیرون جستوجو کرد. از این منظر که خواننده همزادپنداری خوبی با شخصیت و فضای رمان میکند، ترغیب میشود ادامه اثر را بخواند. «یوسفعلی میرشکاک» در یکی از آثارش که پیرامون نیستانگاری تألیف کرده در رابطه با این پدیده میگوید: «یکی از راههای مطمئن مقاومت برابر نیستانگاری، عشق است اما در روزگار ما، بازشناختن عشق از هوا و هوس، به همان اندازه دشوار است که بازشناختن راست از دروغ». او در ادامه از نمونههایی که توانستند برابر این مساله مقاومت کنند نام میبرد و قبل از آن فهرستی از نویسندگانی را نام میبرد که راوی نیستانگاری بودند و به آن گرفتار هم بودند ولی «داستایفسکی که از نخستین طلایهداران گزارش نیستانگاری در جهان است، هیچگاه به نیستانگاری تسلیم نشد». در این رمان هم که بخوبی نگارش یافته و نثر آن میتواند توجه بسیاری را به خود معطوف کند، ما شاهد روایت نوعی از نیستانگاری هستیم در حالی که نویسنده تسلیم آن نشده و راه گریز از آن را پیش پای خواننده ترسیم کرده است. خواننده بارها از زبان شخصیت اصلی، گلایه و شکایت میشنود ولی به محض اینکه نخستین جرقههای عشق در وجودش روشن و تبدیل به آتشی بزرگ میشود، او شوریدهسر، پا در مسیری میگذارد که دیگر خبری از ناامیدی گذشته در آن به چشم خواننده نمیآید: «بنده دلخستهات را ببین! دلزده از گفتههای درهمی که هرکدام دیگری را نقض میکند و سر میبرد. خستهام از جوری که تا به آن شک میکنی، تزویری و تهدیدی است برای پس راندنت. خستهام از دلشاد نبودن. خستهام که نمییابمت، نه در سخنسرایی آنان که خود را نشانه تو در زمین میخوانند، نه در کردار کسانی که مدعی پاسبانی از تو در زمینند. گرداگردم سوداگرانیاند که شکمهای برآمدهشان را لقمهلقمه از سفره جهل مردم میانبازند و آروغ خود را مقدس میپندارند. آن [...] گردنهگیران راه زمین به آسمانند. شاید غم نیز عبادت باشد. پس من عابد عزلتنشینم که از شراب طهور بیبهره است. لااقل لذتم ده». نویسنده به محض عاشق شدن شخصیت اصلی، مسیر قصه را عوض میکند و فضای اثرش شوریده میشود. در واقع او به خواننده نشان میدهد عشق (حال میتواند معشوق زمینی باشد یا آسمانی که در این رمان هر دو را میبینیم) راه گریزی از نیستانگاری است. عبدالله از آنجایی که عاشق میشود، مرام و سلوکش تغییر میکند و دیگر آن عبدالله سابق نیست و این مساله بسیار بااهمیتی است، زیرا در روزگار کنونی، همانطور که بالاتر نیز اشاره شد، شناخت عشق از هوا و هوس کار بسیار دشواری است؛ همانطور که بازیافتن راست از دروغ. این موضوع میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات بشر باشد در صورتی که عشق واقعی را تجربه کند و گرفتار هوا و هوس نشود. به تعبیری در روزگاری که حیله و نیرنگ جای یکرنگی و صداقت را گرفته، این عشق است که به عنوان مرهم این زخم عمیق میتواند بشر را از وضعیت کنونی نجات دهد.
نثر روایت این رمان نثری کهن و البته شیرین است (نباید تصور شود کهن با کهنه مساوی است و باید برای خواننده امروزی از زبان امروز استفاده کرد) که خواننده در خواندن آن علاوه بر اینکه از لذت قصهپردازی نویسنده سود میبرد، در خواندن متنی پاکیزه با زبانی فاخر نیز شریک میشود. این رمان با بهره بردن از این زبان، پیشنهاد تازهای به خوانندگان ادبیات میدهد و غیرمستقیم و در بافت قصه به آنان توصیه میکند به جای نثرهایی که حتی روزنامهای نیستند و بیشتر نثر حاکم بر شبکههای اجتماعی هستند، از نثرهای ارزشمند پارسی لذت ببرند. یکی از ویژگیهای این رمان جریان داشتن روح توحید در آن است، در حالی که در رمانهای این روزگار حتی برخی از آنهایی که توسط ناشران مذهبی منتشر میشود این روحیه وجود ندارد. اگر نگوییم همه اما باید گفت اغلب رمانهای روزگار کنونی مایههایی از الحاد و بیخدایی دارند و این مساله مهمی است که در یک رمان خواننده پیوسته رنگ خدا را در اثر میبیند؛ جستوجوی حق و خداخواهی در حالی که میتوان مأیوس بود و این ژست غالب آثار ادبی در این روزهاست. نویسندگان به بهانه سخن گفتن از وضعیت واقعی جامعه نه تنها یأس را القا و تقویت میکنند، بلکه هیچ پیشنهادی هم برای رهایی از این وضعیت ندارند و خواننده را در برهوت ناامیدی رها میکنند. حسامالدین مطهری در این رمان بخوبی تصویری از وضعیت نشان میدهد اما تنها یک گزارشگر صرف نیست و برای خود رسالتی فراتر از یک دوربین متصور است؛ از این رو پیشنهادهایی برای رهایی از این وضعیت نیز ارائه میکند که یکی از آنها عشق بود و بالاتر مورد اشاره قرار گرفت. او در رمانش در جستوجوی حقیقت است و افراد مختلفی را تصویر میکند که همگی در مسیر یافتن حقیقت قرار دارند و هرکدام خود را حق میدانند. خدا را پیوسته خطاب قرار میدهد و او را راهنمای حقیقی معرفی میکند. در این رمان خواننده نهتنها یافتن حقیقت، بلکه سکون برابر ظلم را نیز میبیند و تلنگرهایی نیز در باب ساکت نماندن برابر ظلم میخورد و از این منظر میتوان گفت رمان «تذکره اندوهگینان» اثری است که خواننده را به دانایی، پرسشگری و حرکت به سوی نور سوق میدهد و یافتن راه وصال را مهمتر از هر امری میخواند. رمان «تذکره اندوهگینان» به قلم حسامالدین مطهری یکی از متفاوتترین آثاری است که طی سالهای اخیر منتشر شده و از این حیث باید گفت آنهایی که در جستوجوی خواندن اثری متفاوت هستند، میتوانند با خیالی مطمئن این رمان ۲۳۲ صفحهای را که نشر «اسم» آن را منتشر کرده، خریداری کنند و در لذت مطالعه آن غرق شوند؛ رمانی که بیش از یک بار باید خواند تا لذت واژهواژه آن بر جان آدمی بنشیند.