محمدابراهیم کریمی: حمایت عربستانسعودی از اغتشاشات اخیر در ایران، نقطه آشکارساز پیوند عوامل آشوبهای اخیر و نسل سوخته «عبدالعزیز» در ریاض است. اگرچه «محمد بنسلمان» طی روزهای اخیر ترجیح داده است سخنی در حمایت علنی از آشوبهای تهران و دیگر شهرهای کشور به میان نیاورد اما 19 اردیبهشتماه امسال، ولیعهد عربستان صراحتا اعلام کرد جنگ را به داخل مرزهای ایران خواهد کشاند. وی همچنین مدعی شد جمهوری اسلامی ایران تهدیدی برای کشورهای منطقه محسوب میشود! در مقابل، جمهوری اسلامی ایران نیز در اعتراض به سخنان تحریکآمیز بنسلمان، در نامهای اعتراضی به دبیرکل سازمان ملل و رئیس شورای امنیت اعلام کرد: «ما ضمن رد کامل اتهامات بنسلمان علیه ایران، تاکید میکنیم این اظهارات تهدید آشکار علیه جمهوری اسلامی در نقض بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد و همچنین پذیرش صریح همدستی رژیم سعودی با اقدامات تروریستی و خشونتبار در داخل ایران است». براستی نقش سعودی در پازل اغتشاشات اخیر چگونه قابل ارزیابی و تحلیل است؟ با توجه به حضور هوشمندانه و چندباره ملت ایران در دفاع از کیان کشور و نظام جمهوری اسلامی، در حال حاضر باید چه رویکردی را در قبال ریاض در پیش گرفت؟ وظیفه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان در این برهه حساس و در قبال رابطه با عربستانسعودی چیست؟ در پاسخدهی به این سوالات، لازم است نکات مهمی را مدنظر قرار داد. نخست اینکه سال 2001 میلادی، زمانی که «جرج واکر بوش» رئیسجمهور اسبق ایالات متحده آمریکا فرمان حمله به افغانستان را متعاقب وقوع حادثه 11 سپتامبر صادر کرد، بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگران مسائل بینالملل، نسبت به بیتفاوتی دولت آمریکا نسبت به نقش اصلیترین بازیگر حوادث 11 سپتامبر یعنی سعودی متعجب شدند. در حالی که اکثر عوامل این حادثه از اتباع سعودی (و آموزش دیده در آن کشور) بودند، مقامات آمریکایی ترجیح دادند از کنار نام عربستانسعودی به آسانی عبور کرده و در مقابل، 2 کشور افغانستان و عراق را هدف تاخت و تاز خود قرار دهند. امروز 16 سال از آن واقعه سپری شده و مقامات هر 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه، سخنی از نقشآفرینی آلسعود در این حادثه به میان نمیآورند. این رویکرد، نشاندهنده مهندسی مشترک حادثه 11 سپتامبر توسط دولت بوش و سران سعودی است. به عبارت بهتر، همزیستی مسالمتآمیز دولت آمریکا با اصلیترین حکومت بانی حادثه 11 سپتامبر، خود بیانگر معاملات گسترده و پشت پردهای است که قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر میان واشنگتن و ریاض صورت گرفته است. دوم؛ در جریان وقوع جنگ 33 روزه (تابستان سال 2006 میلادی) میان رزمندگان غیور حزبالله لبنان و رژیم اشغالگر قدس، ارتباط مستمر و عمیقتری میان سرویس امنیتی عربستان و موساد برقرار شد. به عبارت شفافتر، جنگ 33 روزه سال 2006، حلقه وصلی برای دستگاههای امنیتی تلآویو و ریاض بود تا در سایه این اتصال، مواجهه با حزبالله و شکست آن مدیریت شود. با این حال نمایش غیرتمندانه فرزندان مقاومت در صحنه جنگ، منجر به تحمیل شکستی سخت و تاریخی به اشغالگران قدس شریف و آلسعود شد. همپیمانی امنیتی عربستان و رژیم جعلی صهیونیستی در جریان سلسله جنگهایی که میان تلآویو و حماس شکل گرفت، تقویت شد. با این حال، مقامات سعودی تا قبل از وقوع بیداری اسلامی در منطقه غرب آسیا، نسبت به ابراز علنی تعلق خاطر خود به ایالات متحده و رژیم صهیونیستی اجتناب میکردند. حساسیتهای موجود میان افکار عمومی منطقه بویژه مسلمانان منجر به آن شده بود تا در دوران پادشاهی «ملکعبدالله» بازی سعودیها در زمین تلآویو با نوعی چاشنی احتیاط همراه باشد. نکته سوم به وقایع سالهای 2011 تا 2017 میلادی در منطقه غرب آسیا بازمیگردد. تشکیل مثلث «واشنگتن- تلآویو- ریاض» در منطقه غرب آسیا برای حمایت از تروریستهای تکفیری، منتج به تشکیل گروه تروریستی داعش با حمایت راهبردی آمریکا و حمایت عملیاتی عربستانسعودی شد. واشنگتن و ریاض امیدوار بودند تا پایان سال 2014 میلادی، حکومت سوریه نابود شده و حکومتی «آمریکایی-سعودی» جایگزین آن شود. در چنین شرایطی، مقامات آلسعود، ابایی از آشکارسازی روابط خود با رژیم صهیونیستی نداشتند. این همپیمانی در نهایت از «فاز مخفی» به «فاز آشکار» تبدیل شد تا جایی که «ترکی الفیصل» مسؤول سابق دستگاه امنیتی عربستان در سال 2016 میلادی و در جریان برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ، از تمایل ریاض برای ایجاد ارتباطات رسمی و آشکار با رژیم صهیونیستی خبر داد. این اظهارات ترکی الفیصل، با استقبال «زیپی لیونی» وزیر سابق دادگستری رژیم صهیونیستی (که در کنفرانس مونیخ حضور داشت) روبهرو شد. به طور کلی باید این مساله را مدنظر قرار داد که بازی سران سعودی در زمین آمریکا و رژیم صهیونیستی، در دوران پادشاهی «ملک سلمان» وضعیتی علنی پیدا کرده است. در چنین شرایطی، «حیات آلسعود» به متغیری وابسته به «حیات تلآویو» در منطقه تبدیل شده است. نکته آخر اینکه یک رمزگشایی ساده از اظهارات محمد بنسلمان در اردیبهشتماه امسال، بخوبی نشان میدهد سران سعودی پس از شکست در سوریه و عراق و از بین رفتن سرمایههای راهبردی و استراتژیک خود در این 2 کشور، در صدد انتقامگیری از جمهوری اسلامی ایران برآمدهاند. آشوبهای اخیر شکل گرفته در ایران معلول تعلق خاطر عملیاتی منافقین به اتاقهای فکر در آمریکا و شارژ مالی پروژه توسط سعودی است. به عبارت بهتر، مقامات سعودی در صدد پیادهسازی و عملیاتی کردن «افکار براندازانه» استراتژیستهای آمریکایی در داخل ایران با پول سعودی و پیاده نظام منافقین بودند. با این حال حضور پرشور و گسترده ملت ایران در صحنه دفاع از انقلاب و رهبری، شکست دیگری را به آمریکا و رژیم صهیونیستی و مزدور منطقهای این دو یعنی عربستان تحمیل کرد. بدیهی است با توجه به پیوندی که میان واشنگتن، ریاض و تلآویو برقرار شده و همچنین با استناد به توطئههایی که عربستانسعودی در مواجهه مطلق با نظام جمهوری اسلامی ایران و با حمایت از بازماندگان و بقایای جریان تکفیری تدارک دیده است، دیگر نباید گزینه و احتمالی به نام «بهبود رابطه با عربستان» در حوزه سیاست خارجی ما مدنظر قرار گیرد. آنچه مسلم است اینکه عربستان تبدیل به یک «دشمن ماهوی» برای کشورمان شده و باید با تکیه بر همین واقعیت با سران سعودی و مزدوران آن در منطقه مواجهه کرد. آشوبهای اخیر نشان داد دوران مماشات با آلسعود و سکوت در برابر توطئههای این رژیم در قبال کشورمان دیگر به سر رسیده است.