عباس بوصفوان*: مهمترین پرسش درباره عربستان این نیست که آیا و چگونه ملک سلمان به نفع فرزندش محمد از قدرت کنارهگیری میکند بلکه این است که چگونه نسل محمد بنسلمان تاج و تخت سعودی را به میراث میبرد. بازسازی نهادهای حکومتی عربستان صرفا با هدف رسیدن امن بنسلمان به پادشاهی صورت نگرفته بلکه برای اطمینان از موروثی شدن قدرت در نسل فرزند برتر هفتمین پادشاه عربستان است. سرانجام این کشمکش شدید، انتقال پادشاهی از بنسلمان به فرزند ارشدش خواهد بود، همان طور که معمولا در بیشتر متون قانونهای اساسی در سلطنتهای مطلقه یافت میشود و این فرمولی است که انتظار میرود بنسلمان پس از رسیدن به راس قدرت تصویب کند، آن هم با اصلاح ماده 5 قانون اساسی مربوط به موروثی شدن حکومت که امکان تغییر آن با به قدرت رسیدن هر پادشاه جدیدی وجود دارد. پادشاه عربستان قدرت مطلق اجرایی و قانونگذاری را در قبضه خود دارد و همچنین فرمانده عالی تمام تشکلهای نظامی در این کشور است، او همچنین تصمیمساز اصلی در همه مسائل سیاسی، نظامی، مالی، اقتصادی و قضایی است. قانون اساسی عربستان همچنین به پادشاه حق کامل را برای صدور اصلاحات در قانون یا تغییر کامل آن و نیز امضای قوانین، دستورات و احکام اعطا میکند. در دسامبر 2007 ملک عبدالله بنعبدالعزیز یک فرمان حکومتی را درباره تشکیل هیات بیعت و اصلاح ماده 5 قانون اساسی صادر کرد که بر اساس آن به این هیات تازهتاسیس نقشی در انتخاب ولیعهد میداد. این اصلاحیه تنها به خواست پادشاه و «براساس منافع عمومی» انجام شد. در این باره هیچ اطمینانی درباره اتفاق آرا در میان خاندان حاکم سعودی وجود ندارد اما احتمال دارد ششمین پادشاه عربستان درصدد بوده زمینه را فراهم کند تا فرزندش متعب نقش بیشتری را در قدرت به دست آورد و به دنبال ارتقای او به پست ولایتعهدی بود، این همان چیزی است که عبدالله به دلایل مختلف نتوانست انجام دهد که مهمترین آن احتیاط و نگرانی او درباره واکنشهای سلمان، ولیعهد سابق و پادشاه فعلی است. ملک سلمان هم نمیخواست از بازنویسی ماده 5 قانون اساسی صرفنظر کند؛ اصلاحیهای که در ماه ژوئن 2017 پس از سرنگونی شاهزاده سابق، محمد بننایف اعلام کرد، بیان میکند که «پس از پسران پادشاه بنیانگذار، هیچ پادشاه و ولیعهدی از یک شاخه از فرزندان پادشاه بنیانگذار نیستند» و ادعا شد که هدف از این اصلاحیه این است که محمد بنسلمان، ولیعهد کنونی را پس از رسیدن به قدرت از انتصاب پسرش به عنوان ولیعهد منع کند. این اعتقاد وجود ندارد که بنسلمان متن ماده 5 را آنگونه که پدرش تصویب کرده است، حفظ کند، به گونهای که مانع از انتصاب پسرش به عنوان ولیعهد شود چون در عربستان هیچ مبنای حقوقی یا سیاسی یا یک سنت متعارف یا تعادل قدرت در خانواده سعودی یا یک مجلس قانونگذار که قدرت سران حکومتی را محدود کند یا احزابی که خواستار بررسی مسائل حکومتی شوند یا مطبوعاتی آزاد که مسائل قانون اساسی را کالبدشکافی کرده یا به اطلاع افکار عمومی برسانند، وجود ندارد. برعکس، ماده 5 مذکور مقصودی برای تحقق اهداف سیاسی ملک عبدالله و ملک سلمان بود، هر کدام از آنها درصدد تعیین حکومت پس از خود بودند. با به پادشاهی رسیدن ملک سلمان، اختیارات مطلق پادشاه در بازسازی نهادهای قانون اساسی، اجرایی، مالی و رسانهای و تمرکز آن در دست بنسلمان، پادشاه آینده، آشکارا ظاهر شد. ملک سلمان در بازسازی نهادهای قدرت ملاحظاتی را که در سیاستهای آرام و آهسته ملک عبدالله بود، نداشت، ملک عبدالله در سال 2011 در اواسط دوره پادشاهی خود عبدالعزیز بن فهد را که از مردان قدرتمند در دوره حکومت پدرش بود، از منصب خود در شورای وزیران کنار زد اما سلمان تنها 4 ماه پس از رسیدن به پادشاهی، مقرن بن عبدالعزیز، برادر ناتنی خود را که ولیعهد کرده بود برکنار کرد تا این کوچکترین فرزند عبدالعزیز
آل سعود هم به جمع فراموششدگان ملحق شود، با این حال ضربات بعدی سلمان بیرحمانهتر بود. ملک سلمان به عنوان آخرین مهره کارآمد از بین فرزندان ملک عبدالعزیز و فرزندش محمد به عنوان مرد قدرتمند از نسل سلمان شناخته میشود، بنابراین اقدام ملک سلمان در انتخاب فرزند وسطی خود برای ولایتعهدی نشان از دیدگاه سلمان برای تسلسل حکومت بعد از وی دارد. ولایتعهدی بنسلمان و سپس پادشاهی وی فرصتی به هیچ کدام از برادرانش برای نظر انداختن به کرسی حکومت نمیدهد، بنابراین انتظار میرود که خانواده سلمان درصدد توافق بر سر پادشاهی محمد هستند و این امر قدری زمانبر است.
* ستوننویس روزنامه الاخبار