فرهاد ملاامینی: تجربه دینی که در نوشتار قبلی وعده دادیم درباره آن و تفاوت آن با وحی یا همان آورده انبیا سخن بگوییم، مفهومی است که از سده نوزدهم مورد استعمال قرار گرفت. تجربه دینی امری است برآمده از احساس و نه عقل. تجربه دینی معرفتی به معنای ادراک حسی و محصول استدلالات عقلی نیست، همچنین در آن تاملات فلسفی و کلامی وجود ندارد. تجارب دینی دارای یک هسته مشترک هستند و آن همان معرفت بیواسطه از واقعیت غایی است. این هسته فراتر از مرز ادیان، متکثر و مختلف است هرچند این باور یعنی وجود هستهای مشترک در تمام تجارب دینی بدون معارض هم نیست زیرا عدهای از کارشناسان فن، تجربههای دینی را برآمده از اعتقادات فرهنگی و دینی میدانند و میگویند اصل وجود اعتقادات دینی امری است که درباره تجربه دینی، بدون وجود آن، اعتقاد اتفاق نمیافتد. به هر روی حالاتی مانند حالات منامیه، رؤیا و خواب از جمله تجربههای دینی هستند که هم برای پیامبران و هم برای غیر ایشان جاری است، حال چه با مثال متصل مانند خواب و چه با مثال منفصل مانند دیدن فرشته که دومی مخصوص «رُسُل» است.
تجربه دینی امری است که برای معصوم و غیر آن اتفاق میافتد ولی آنچه برای معصوم اتفاق میافتد از سلک وحی است، یعنی هوای نفس در آن موثر نیست، در حالی که تجربه دینی شخص غیرمعصوم اینگونه نیست و وی نمیتواند ادعا کند در آن خلافی رخ نداده است و آنچه تجربه کرده، یقین محض است.
علامه طباطبایی تجربه دینی را امری موقوف به شناخت نفس دانسته و میفرماید: «کلید تجربه دینی، خودشناسی و معرفت نفس است و کسی در این میان گوی سبقت را خواهد ربود که دارای صبغه الهی باشد و از نفسشناسی برتر برخوردار باشد، چنان که در حدیث میخوانیم عارفترین شما به نفستان عارفترین شماست به پروردگارش. بدیهی است چنین شخصی به پرورگارش نزدیکتر است و از نعمتهای او برخوردارتر».(1)
و از جایی که شناختها و تجربهها به اعتبار تجربهگرها متفاوت هستند، نمیتوان همه را در یک ردیف قرار داد، زیرا برخی تجربهگرها در راه سیر و سلوک و تصفیه روح گام برداشتند و برخی نیز به صورت اتفاقی، تجربهای را مشاهده کردهاند، پس تجارب متفاوت و با عیارهایی گوناگون هستند. پس تجربه دینی تفاوتهایی با وحی دارد، یکی اینکه در تجربه دینی فرد نمیتواند تکرار آن را تضمین کند ولی وحی اینگونه نیست و پیامبر میداند مکرر وحی بر او نازل خواهد شد. دیگر اینکه پیامبر بنا بر آنچه در احادیث شریف میخوانیم وقتی وحی بر او نازل میشود، دارای حالتی از وقار میشود که هیچ چیز آن وقار را بر هم نمیزند و او (پیامبر) نیز در آنچه به او وحی شده است، شک نمیکند و میداند آنچه دریافته است، از سوی پروردگار متعال بوده است اما تجربه دینی اینگونه نیست. از همین رو است که امام صادق(ع) در جواب سوال «زراره» که درباره اینکه چگونه پیامبر شک نمیکند آنچه دریافته است با دخالت شیطان بوده یا نه، میفرمایند: «خداوند وقتی بندهای را به رسالت برمیگزیند به او وقاری عطا میکند و در نتیجه پیامآور خدا (فرشته وحی) به سوی او میآید و پیامبر او را به چشم میبیند؛ همانگونه که سایر مخلوقات را به چشم میبیند».(2) پس تفاوتی دیگر که میتوان میان پیامبران و تجربهگران دینی دیگر بیان کرد، سلوک و روش زندگانی پیامبران است. اگر کسی با دقت به اعمال پیامبران و سایرین نگاه کند، حتما متوجه خواهد شد دریافتکننده وحی، با کسی که صرفا تجربهای دینی را کسب کرده، تفاوتی فاحش دارد، زیرا پیامبر دارای صفای روح و تصفیه باطنی است که در تمام شئون زندگی او جریان دارد. همانطور که بیان شد، آنچه پیامبران میبینند و درک میکنند، در حوزهای است که شکی به آن راه ندارد و ایشان میان چند چیز سرگردان نیستند که ندانند کدام حقیقت و کدام مجاز است، بلکه ایشان به جایگاهی بار یافتهاند که حقیقت محض است و وهم و خیال به آن راه ندارد. این در حالی است که تجربهگراهای دینی در مراحلی سیر میکنند که اوهام در ایشان راه داشته و از همین رهگذر است که شیطان میتواند در آنها اثر گذارد. پس روشن شد آنچه پیامبران با آن، مردم را راهنمایی میکنند، هرچند تجربه دینی است ولی تجربهای از سنخ سایر تجارب نیست، زیرا هم تجربهکننده و هم تجربه، از خطا مصون هستند.
***
1- المیزان جلد 6 ص 170
2- بحارالانوار ج 18 ص262