printlogo


کد خبر: 188291تاریخ: 1396/11/14 00:00
2 بال برای پرواز (4)

فرهاد ملاامینی: پس از آنکه دانستیم آنچه انبیا(ع) به جوامع عرضه کرده‌‌اند، نه تجربه دینی دستبردپذیر با اوهام، بلکه فرمایشات رب جلیل‌المقام است، باید این را نیز دانست که انبیای عظام(ع) در 2 حوزه- هم در حوزه عقل نظری و هم در حوزه عقل عملی- برای بشر پیام‌‌‌هایی آورده‌‌‌اند اما تعریف این دو عقل نظری، عقلی است که آن را عقل ادراکی نیز می‌گویند. انسان به‌واسطه این قوه می‌تواند آنچه خوب یا بد حسن یا قبیح و... است را درک کند یعنی انسان به‌واسطه این عقل می‌تواند بفهمد دروغ بد است و راستی خیر است و... و به واسطه عقل عملی نیز درک می‌کند چگونه باید عمل کرد، پس انسان می‌فهمد و باید به آنچه فهمیده است عمل کند. حال سوال این است: اگر انسان قوه فهم اینها را دارد، چه لزومی به حضور پیامبران بود؟ در پاسخ باید گفت: عقل انسان قدرت درک مسائل جزئی را ندارد یعنی نمی‌تواند درک کند که مصادیق راستی و خیر، کدام است. او به صورت کلی می‌داند که خیر خوب و شر بد است، زیرا انسان فطرت الهی دارد که بدی و خوبی به او الهام شده است: «سپس پلیدکارى و پرهیزکارى‏‌‌‌‌اش را به آن الهام کرد»(1) یا می‌فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس».(2) ولی خداوند برای عذاب، اینها را کافی نمی‌داند یعنی هدایتی که ما آن را هدایت تکوینی می‌نامیم را بدون فرستادن انبیا برای مشخص کردن اهل دوزخ و اهل بهشت کافی نمی‌داند؛ از همین رو است که می‌فرماید: «پیامبرانى را فرستاد که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن] پیامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجتى نباشد و خدا توانا و حکیم است»(3) و نیز می‌فرماید: «ما تا پیامبرى برنینگیزیم، به عذاب نمى‌‏پردازیم».(4) پس مشخص شد حجت خداوند، پیامبران هستند و عقل به تنهایی برای سعادت- که همان فهمیدن طریق مستقیم است- کافی نیست، لذا بشر نیازمند دستورات و فرامینی است که خداوند برای او ارسال می‌کند که این فرامین، گاهی در حوزه عقل ادراکی و گاهی در حوزه عقل تحریکی است. این انبیا و تعالیم روح‌بخش ایشان است که مشخص می‌کند چه چیز خوب و چه چیز بد است البته ما معتقد به حسن و قبح ذاتی هستیم، بدین معنا که آنچه نیکو است، با فطرت انسان همراه و آنچه زشت و نازیباست، با فطرت انسان ناهماهنگ است ولی این بدان معنا نیست که انسان می‌تواند با اتکا بر فطرت خود، تمام مسائل را درک کند، زیرا فطرت انسان قابلیت آموزش دیدن را دارد؛ همانگونه که پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «هر مولودى بر فطرت (توحید) زاده مى‏شود و این پدر و مادر او هستند که وى را یهودى و نصرانى بار مى‏آورند».(5) پس می‌توان خوب و بد را برای انسان جابه‌جا معرفی کرد و لباس حق را بر تن باطل کرد. اما عقل تحریکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ این عقل کارش برانگیختن انسان به سوی انجام افعال خیر و دوری کردن از افعال شر است. در واقع عقلی است که ملکات نفسانی- همان‌‌‌هایی که در اعماق وجود انسان نقش می‌بندد- را سامان می‌دهد. ممکن است انسان بسیاری از امور را درک کند و حتی آنها را در حافظه خود نگه دارد و شاید آنها را نیز به دیگران بگوید ولی به آنها عمل نکند، آنجاست که تفاوت علم و اطلاعات رخ می‌نماید. در تعریف علم فرمودند: «علم نوری است که خداوند به هرکس بخواهد (شایسته باشد) می‌تاباند»(6) ولی اطلاعات اینگونه نیست یعنی انسان نمی‌تواند خلاف علم خود عمل کند ولی می‌تواند خلاف اطلاعات خویش عمل کند. حضرت امام علی(ع) می‌فرمایند: «چه بسیار عالمانی که کشته جهل خود شدند و علم‌شان با ایشان بود ولی نفع‌شان نرساند».(7) منظور همین مطلعین است، زیرا آن کس که نور الهی بر وجود او تابیده باشد، دیگر جایی برای کشته شدن ندارد و این مصداق همان عالمی است که عقل ادراکی دارد ولی عقل تحریکی ندارد. عقل نظری دارد ولی عقل عملی نه؛ زیرا هوای نفس او را با خود برده است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «چه بسیار عقل‌‌‌هایی که اسیر هوای نفس هستند».(8) به امید خدا در نوشتارهای بعد باید به رهاوردهای انبیا در این دو حوزه یعنی عقل نظری و عقل عملی پرداخت.
---------------------------------
پی‌نوشت
1- سوره شمس آیه 8
2- سوره انسان آیه 3
3- سوره نساء آیه 165
4- سوره اسراء آیه 15
5-  شرح نهج‌البلاغه: 4/ 114
6- مصباح الشریعه، ص 16. نیز ر.ک: منیه‌المرید، ص 148و 167؛ بحارالانوار، ج 1، ص 224؛ مشکاه‌الانوار، ص325.
7- نهج‌البلاغه، حکمت 104
8- نهج‌البلاغه، حکمت 211


Page Generated in 0/0085 sec