امیر استکی: سالهاست در اکثر نقاط ایران مثل قدیم برف نمیبارد و برف برای اکثر مناطق ایران به یک هدیه آسمانی دلچسب و نوستالژیک تبدیلشده است؛ نوستالژیای که از خاطرات قدیمیترها از سالهای نهچندان دور نشأت میگیرد و آدمی را در حسرت روزهای پرشمار برفی و زمستانهای سرد و پربارش فرو میبرد. هرچند بارش برف کم شده ولی هنوز در قامت یک رویداد نادر و استثنایی در نیامده است. در شهری مثل تهران احتمال داشتن چند روز برفی در زمستان احتمال قابلتوجهی است و به تبع این قابل توجه بودن، ابدا یک امر غافلگیرکننده نخواهد بود. اگر برف چند روز پیش که تهران را فلج کرد و غیرعادی بودن وضعیت آن کماکان نیز وجود دارد، در شهری مثل اهواز باریده بود، میشد براحتی سخن از غافلگیری مسؤولان خدمات شهری گفت و عذر تقصیر آنها را پذیرفت. ولی برای تهران، شهری در حاشیه کوههای البرز، این حجم از ناکارآمدی دستگاه مدیریت شهری بیسابقه است. جالب اینجاست که در موارد مشابه با حادثه(!) برف اخیر تهران در سالهای پیشتر و زمانی که تصدی امور شهری در دست شورای شهر اصولگرا بود، فعالان مختلف اصلاحطلب با مشاهده اندک کاستیهایی، چنان سخن از ضعف مدیریت و ناکارآمدی اجرایی و تباه بودن امور شهرداری تهران میزدند و نغمه «اگر کار در دستان ما میبودی» سر میدادند که هر شنوندهای گمان میکرد اینها غولهای مدیریت و کیمیاگرانیاند که اگر بیایند، تهران را در اندک زمانی از دوزخ تصویر شده به بهشت برین تبدیل میکنند که رشک و حسد ساکنان تمام کلانشهرهای مدرن جهان را برخواهد انگیخت اما یک برف مختصر و مفید یک روزه، تومار این غولان و کیمیاگران را به شکلی در هم پیچیده است که حتی بدبینترین منتقدانشان هم تصور آن را نمیکردند. از اقبال بد این مدعیان البته باید به این نکته هم اشاره کرد که ماجرا به نحوی است که دیگر نمیشود از دسیسه و کارشکنی رقیب نیز سخن به میان آورد. نزولات جوی که تا پیش از بارش آنها خواسته مشترک تمام ساکنان ایران و تمنای عاجزانهشان در پیشگاه خداوند بوده است، نمیتواند در قامت یک عذاب ظاهر شود اما کیمیاگری غولهای مدیریت و کاربلدان حراف، برف لطیف و زیبا و خواستنی را به بلای جان شهروندان تهرانی تبدیل کرد و هنوز در این ساعات که این مختصر نگاشته میشود - به تاریخ 13 بهمن - هم گویا از جان شهر به شکل کامل به در نرفته است!
این داستان هم سویههای ناراحتکننده داشت و هم سویههای طنزآلود. اینکه شهردار تهران نمره 18 از 20 به عملکرد شهرداری در جریان برف اخیر میدهد، طنزترین بخش این ماجراست. گویی از نگاه اینان، تهران شهری مانند اهواز است که برف برای آن خلافآمد عادت باشد یا گویی برف نباریده، بلکه زلزلهای سهمگین آمده و این بزرگواران آن را در 6-5 روز رتق و فتق کردهاند و حالا مستحق آنند که برای خودشان چند در نوشابه مفصل هم باز کنند و به میمنت کسب نمره 18، لابد باید جشنی سراسری نیز در تهران و حومه برپا شود و همه با هم لبی به قلیان نیز بزنند! البته اینطور که به نظر میرسد، هیچ بعید نیست که مدال قهرمان درجه یک ملی را هم به شهردار محترم تهران تقدیم کنند، چرا که اگر نسبی بنگریم و این نگاه نسبی خود را به عملکرد نخبگان موجود در جریان اصلاحطلبی و اعتدالگستری محدود کنیم، باید اعتراف کنیم عملکرد وزارت راه و شهرسازی در برف اخیر با همه آنچه گفتیم باز 100 پله بدتر از عملکرد برادرانشان در شهرداری تهران است. لااقل در زمینه آگاه شدن از ماجرا، شهردار تهران با توئیت صبح روز برفی خود و دعوت به تکاندن برف درختان روبهروی خانه شهروندان، فاصلهای نجومی با حضرات دیگر از خود نشان داده است. آن بزرگواران بعدازظهر روز برفی و در حالی که آزادراه قم - تهران از شب قبلش مسدود شده بود و بیشمار اتومبیل در برف و یخبندان بیش از 14 ساعت معطل مانده بودند، تازه جلسه مدیریت بحران را تشکیل دادند و اعلام کردند بر امور مسلطند و جای هیچ نگرانی وجود نخواهد داشت و از این دست کلیات ابوالبقا.
صدالبته جای هیچ نگرانی نبود، چون حکماً همه اتومبیلها بیمه بودهاند! جالب است که از قضای روزگار محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیس دولت اصلاحات هم از ساعت 9 شب تا ظهر روز بعد، یعنی تا زمانی که پرسنل نیروی انتظامی به فریاد ملت نرسیده بودند، در برف مذکور در اتوبان قم - تهران بعد از فرودگاه امام خمینی گیر افتاده بود و لحظه به لحظه در اینستاگرامش از امدادنرسانی کافی، فیلم و عکس منتشر میکرد. طفل معصوم حتی یک کلام هم در انتقاد از دستاندرکاران راهها که خب! همکیش و هممسلک و مورد حمایت و رفیق گرمابه و گلستانش بوده و هستند، نگفته است و اینقدر از هوش برخوردار بوده که بفهمد اینکار صددرصد حکم تف سر بالا را خواهد داشت و خوشبختانه این هوش در میان اکثر فعالان اصلاحطلب و تدبیرگستر و لشکر پرشمار رسانهایشان مشترک است و دستهجمعی سکوت را در این شرایط گل و بلبل مدیریتی! ترجیح دادهاند و حکماً باید خدا را شکر کنند که مانکن خیابان انقلاب و پسر خیابان نجاتاللهی به فریادشان رسیدهاند و چیزی برای سخن گفتن برایشان فراهم کردهاند، اگرنه همین عزیزان در موارد مشابه، کوچکترین اختلالات عملکردی رقیب را چنان در بوق و کرنا میکردند و چنان برای آسیبدیدگان گریبان چاک میدادند که تا روزها و هفتهها بعد از آن هم داغ دلشان فرو
نمینشست. نمونهاش رفتاری که در جریان زلزله ورزقان کردند و بسامان شدن یکی ـ دو ماهه امور زلزلهزدگان ورزقان در آن روزها را ننگ مدیران اصولگرا
میدانستند ولی حالا پس از مرگ سارینا هم حتی لب به انتقاد از دولتی نمیگشایند که بعد از ماهها هنوز نتوانسته است همه آسیبدیدگان یک زلزله را لااقل در یک کانکس کوچک اسکان دهد تا اطفال خردسالشان از سرما تلف نشوند. بله! متاسفانه کوه موش زاییده است و این موش برابر آنچه باید انجام بدهد و نداده است از همه نیز طلبکار است و همه ناراستیها و ناکارآمدیها را هم از کارشکنی و دسیسهگری رقبا میداند. برای این دولت و جماعت نخبگان از شکم مادر مدیر زاییده شده اطرافش، حتی گزارش تفریغ بودجه هم فرافکنی دیوان محاسبات و توطئه و دسیسهای برای ضربه زدن به دولت معرفی میشود، اگرنه این عزیزان در هیچ شرایطی اصولا باور ندارند که کارشان میتواند ایراد هم داشته باشد و همین میشود که فلان وزیر راهوشهرسازی آنقدر از سوال یک خبرنگار زن عصبانی میشود که به خود حق میدهد زنندهترین برخوردها را با او داشته باشد و میکروفن و بساط تهیه خبرش را ضبط کند! تا جایی که استاندارد ارسال خبرنگار به محدوده اطرافش را به قد بالاتر از 190 سانتیمتر و لابد وزن بیشتر از 140 کیلوگرم ارتقا داده است! این روزها خاصه پس از بارش برف دسیسهگر اخیر و کارشکنیاش در امور حملونقل جادهای، ریلی و هوایی کشور، حتما فقط رستم دستان از پس مصاحبه با این جناب وزیر برخواهد آمد. یک برف یک روزه چنان کار حضرات را به هم گره زد که فقط 2 حالت در پیش رو خواهد بود. یا باید ضعف و ناکارآمدی و غافلگیری این بزرگواران را نتیجه گرفت یا لاجرم این برف را امری استثنایی و دسیسهای که از توطئه رقبا حاصل شده است، دانست. در حال حاضر اما دستاندرکاران امور کشور ابدا به حالت اول اعتقاد ندارند، پس طبیعتا حالت دوم باقی میماند؛ حالتی که در آن برف اخیر، دسیسهگری بیرحم بوده است!