printlogo


کد خبر: 188892تاریخ: 1396/11/28 00:00
2 بال برای پرواز -5

فرهاد ملاامینی: در ادامه آنچه در یادداشت‌های قبل معروض داشته شد، در این قسمت به رهاورد پیامبران(ع) خواهیم پرداخت. انبیای الهی وظیفه خارج کردن دفینه‌های عقول مردم را دارند. همانگونه که امام علی فرمودند: «کار انبیا خارج کردن گنجینه‌های عقول بشری است»(1) در نوشتار پیشین میان علم و اطلاعات تمایزی قائل شدیم. اکنون باید این را نیز بگوییم که میان عقل و تفکر نیز تفاوت وجود دارد. عقل از عقال می‌آید و آن چیزی است که به زانوی شتر می‌بندند تا رم نکند؛ پس عقل تفکر انسان را عقال می‌کند، به بیان دیگر موضوعاتی را که فکر به آنها می‌پردازد، کانالیزه می‌کند. برای مثال وقتی شخصی با فطرتی پاک و دیدگاهی الهی به موضوعی فکر می‌کند می‌داند که آنچه فکر می‌کند باید در قالب اوامر و نواهی الهی باشد و اگر در نتایج تفکر خود به جایی رسید که در آن موضع با مسائل بنیادین دین تضادی وجود داشت، به طور حتم او در تحلیل موضوع یا مصداق دچار اشکال شده است اما در مقابل، کسانی که دیدگاه الهی ندارند به هر موضوعی یله و رها می‌اندیشند و در نهایت به آنچه به دست آورده‌اند شادمان می‌شوند و می‌پندارند به حقیقت رسیده‌اند، در حالی که آنها معیاری برای تشخیص درستی یا نادرستی آنچه بدان دست یافته‌اند، ندارند. قرآن کریم می‌فرماید: «هر حزبی بدانچه پیش آنهاست دلخوش شدند».(2) پس انسان می‌تواند به تفکر بپردازد ولی نمی‌تواند بدون وجود دفائن عقول که همان آموزه‌های اصیل الهی و باور‌های نهادینه شده انسان است بداند که دریافت او از حقیقت درست بوده است یا نه! انبیا در پی آنند تا آنچه را انسان می‌داند ولی زیر خروارها خاک غفلت پنهان شده است خارج کنند. دانسته‌هایی که هم آموزه‌های دیگر دین را می‌توان با آنها فهمید و در عمق جان نشاند و هم می‌توان با آنها افکار مادی و هر آنچه مربوط به فکر بشری است را چارچوب‌مند کرد. قرآن کریم به آنچه در نزد بشر به عنوان دفینه‌های عقل است، اینگونه اشاره می‌کند: «قرآن را یاد داد/ انسان را آفرید»(3) پس انسان ابتدا مورد تعلیم خدای سبحان قرار گرفته است و بعد خلقت او انجام پذیرفته است یعنی اول فطرت الهی انسان آموزش دیده است. از همین رو است که خداوند قرآن را برای تذکر و یادآوری می‌داند: «ما قرآن را برای یادآوری آسان کردیم آیا کسی هست که متذکر شود؟»(4) پیداست که یادآوری و دوره کردن یک محتوا وقتی معنا می‌دهد که شخص به محتوا آشنا بوده باشد و بخواهد آنچه را که می‌دانسته، مرور کند. پس انسان به واسطه فطرت الهی خود بسیاری از معارف را می‌دانسته و انبیا آمده‌اند تا این معارف را غبارزدایی کنند. آنگونه که تاریخ نیز نشان می‌دهد، مردمی که جامعه هدف پیامبران الهی بوده‌اند به اعتقاداتی پایبند بودند که حقایقی آشفته بودند یعنی اعتقادات آنها به کلی دور از واقع نبود ولی آمیختگی بسیاری با خرافات داشت مثلا مشرکان دوران پیامبر اسلام(ص) نمی‌گفتند خدایی وجود ندارد، بلکه می‌گفتند هر بخشی از عالم در اختیار الهه‌ای است که او آن را اداره می‌کند یعنی پیامبر اسلام به ایشان نمی‌گفت خدا وجود دارد، بلکه به ایشان می‌گفت فقط یک خدا وجود دارد: «بگویید فقط یک خدا وجود دارد تا رستگار شوید» پس آنها می‌دانستند عالم بدون وجود قدرتی مافوق بشری نمی‌تواند به وجود بیاید و اداره شود ولی اینکه آیا این قدرت یکی است یا چند قدرت آن را اداره می‌کنند، گمراه شده بودند. قرآن کریم در آیات خود چندگانه بودن خدا را موجب هرج‌ومرج و عدم اداره دنیا می‌داند و می‌فرماید: «خدا مثلی‌ زده است؛ مردی است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیت] او شرکت دارند [و هر یک او را به کاری می‌گمارند] و مردی است که تنها فرمانبر یک مرد است؛ آیا این دو در مثل یکسانند؟ سپاس خدای را [نه] بلکه بیشترشان نمی‌‌دانند». پس سخن در خدای واحد است یعنی قرآن این موضوع را که جهان باید خدایی داشته باشد و مردم نسبت به آن متفق هستند اصلا قابل بحث نمی‌داند و در پی آن نیست که وجود خدا را اثبات کند، بلکه در صدد است یگانگی او را ثابت کند هرچند در علومی مانند فلسفه و کلام وجود خداوند را اثبات می‌کنند ولی دین الهی وجود خداوند را محدوده‌ای می‌داند که فطرت با قوی‌ترین دلایل آن را برای هر فرد روشن می‌کند لذا خود را ملزم به اثبات آن نمی‌داند.
پی‌نوشت:
1- نهج البلاغه خطبه 1
2- سوره روم آیه 32
3 - سوره رحمن آیات 2و3
4- سوره قمر آیه 40


Page Generated in 0/0055 sec