فاطمه قرباننیا: «رویای نیمهشب»، «هفت جن»، «برکت»، «زایو»، «لوسیا» و... ازجمله رمانهای پرفروشی هستند که ژانرهای متفاوتی را به میان مخاطبان ادبیات داستانی برده و با اقبال آنها نیز مواجه شدند. وجه مشترک این کتابها، ناشر آن یعنی کتابستان معرفت است؛ انتشاراتی غیرتهرانی که در مدت بسیار کوتاه توانست میان علاقهمندان رمان جایگاه ویژهای پیدا کند و در انواع ژانرهای داستانی آثاری پرفروش و البته پرقوت را منتشر کند. ورود حرفهای کتابستان معرفت به حیطه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی توانست خلأ بزرگی را در این حیطه پر کند و حالا این انتشارات که پیش از این میتوانستیم ناشر تخصصی ادبیات داستانی بخوانیمش، قصد دارد وارد حیطههای جدیدی از صنعت نشر شود. به همین بهانه سراغ محمد حقی، رئیس هیاتمدیره این انتشارات رفتیم و با وی به گفتوگو نشستیم.
کتابستان چگونه متولد شد؟
نخستین جرقه فعالیتهای ما در انتشارات کتابستان به سال 1388 مربوط میشود که ما با تعدادی از دوستانی که در فضای اردوهای جهادی و تبلیغی در مناطق محروم همکاری داشتیم، در سلسله جلساتی به این نتیجه رسیدیم که متناسب با توانمندیهای حوزوی و تجربیات علمی که داریم و با توجه به اینکه تهران به لحاظ فرهنگی وضعیت مناسبی ندارد، همان فعالیتهای جهادی و فرهنگی را یک مقدار در سطح تهران هم انجام دهیم و در سال یک نوبت در تهران با رویکرد جهادی وارد عرصه کار فرهنگی شویم. در آن سال مدیریت متروی تهران را مجاب کردیم که اجازه دهد در آنجا نمایشگاه کتابی دایر شود و در کنار آن طلبههای کتابخوان و کتابباز که در حوزه کتاب مسلط بودند هم مشاوره کتاب به مردم میدادند. حتی در موضوعات خانوادگی و مشکلاتی که مواجه میشدند پاسخگوی سؤالات مردم بودند و مشاوره کوتاهی صورت میگرفت. در حوزه معرفی کتاب اینطور بود که برای حل مشکلات یا دادن اطلاعات بیشتر کتابی را معرفی میکردند تا مخاطبان آن را مطالعه و جواب سؤالشان را در کتاب پیدا کنند. در همان سالها در همان 20-15 ایستگاه مترو شاید نزدیک به 40 هزار جلد کتاب عرضه شد، یعنی معادل عملکرد 5-4 فروشگاه بزرگ، چون مشاور در نمایشگاهها حاضر بود و کتابشناسی صورت میگرفت و مردم خیلی اعتماد میکردند. در کنار مساله کتاب، هر روز 70 تا 80 مراجعه برای هر طلبهای که آنجا مستقر بود اتفاق میافتاد، یعنی روزانه تقریباً نزدیک هزار مراجعه داشتیم. ممکن بود در ماه رمضان 20 هزار پرسش و پاسخ اتفاق میافتاد که معادل عملکرد یک مرکز پاسخگویی رسمی در کشور بود. تمام این اتفاقات نقطه آغازین حضور ما در حوزه نشر بود. بعد از آن آرامآرام با توجه به تجربیاتی که بهوجود آمد تصمیم گرفتیم در قم یک فروشگاه کتاب راهاندازی کنیم، یک مرکز توزیع کتاب هم در کنار آن قرار گرفت و این کار 3-2 سال جلو رفت و در ایستگاه متروی شهدا هم فروشگاه کتاب راهاندازی شد. کمکم مساله نشر پیش آمد و مقدمهای بود که ما تقریباً سال 94 به این نتیجه رسیدیم باید در حوزه نشر برنامهریزی متمرکز و جدی داشته باشیم تا بتوانیم نقشآفرینی جدی ایفا کنیم.
چه برنامهای برای ورود به بازار نشر داشتید؟
بر اساس رصدی که در حوزه نشر داشتیم چند موضوع برای ما اولویت پیدا کرد. در حوزه داستان ایرانی ناشران متعهدی که بر اساس ارزشهای انقلاب و دین کار کنند تعداد محدودی هستند و متأسفانه به دلیل اینکه در کارهای داستانی و رمان کار تبلیغی و رسانهای اتفاق نمیافتد، غالباً کارها چاپ چندباره ندارند. اصل برنامه ما این بود که در حوزه داستان ایرانی تمرکز جدی داشته باشیم که اولاً رمان ایرانی خوب از نویسندگان بگیریم، دوما از لحاظ کیفیت و کتابآرایی کار موردقبول انجام دهیم و سوما به لحاظ بازار و توزیع هم کار را خوب جلو ببریم. این برنامهای بود که ما در حوزه داستان ایرانی دنبال میکردیم و در این 3-2 سال نزدیک به 43-42 کتاب چاپ شده است و برآوردمان این است که تا نمایشگاه حداقل 30 عنوان و حداکثر 50 عنوان کتاب به نمایشگاه برسد.
تمرکز اصلی انتشارات شما بر رمانهایی با محوریت انقلاب اسلامی بوده است، چه دغدغهای را دنبال میکردید که در میان فرمها و ژانرهای ادبی سراغ رمان انقلابی رفتید؟
ما خودمان را ذیل گفتمان انقلاب اسلامی تعریف و افتخار میکنیم به اینکه در این مسیر قدم برمیداریم. باور ما بر این بوده که با نسلهای چهارم و پنجم انقلاب باید با زبان قصه و داستان صحبت و سعی کنیم در قالب قصه حرفهایی را به این نسل منتقل کنیم. این مسأله قصه سنتی است که از دوران کهن ایرانی بوده است، از شاهنامه تا تذکرهالاولیا و آثار نظامی گنجوی و بوستان و گلستان و... همیشه حکمای ایرانی تلاش کردهاند حکمتهای خود را در قالب داستان به مخاطب خود منتقل کنند، حتی در قرآن هم داریم «نحن نقص علیک احسن اقصص» که منطق و استدلال داستانی و قصهگویی را به کار گرفته. ما بر اساس این مسأله رویکرد و اولویت اصلی را بر این متمرکز کردیم که داستان انقلاب را روایت و ارائه کنیم. کارهای مستند زیادی در حوزه انقلاب هست و ناشران موفقی هم در این زمینه فعالیت میکنند. یکی از دغدغهها این بود که در حوزه داستان انقلاب کارهای مهمتری باید انجام بگیرد، بر این اساس اهتمام جدی داشتیم که بتوانیم رمان انقلاب منتشر کنیم.
آیا میتوان شما را صرفاً ناشر تخصصی رمان و ادبیات داستانی انقلاب اسلامی دانست؟
باید بگویم علاوه بر فعالیت در حوزه رمان داخلی، برنامه بعدی ما در حوزه ترجمه است، تلاش ما این بوده است که کارهای مناسب با فضای گفتمان انقلاب اسلامی را در دنیا شناسایی و رصد کنیم و در حوزه ترجمه به کار ببندیم. امیدوارم تا اواخر بهمن چند رمان در حوزه ادبیات جهانی مقاومت، بویژه در حوزه بوسنی مورد شناسایی قرار بگیرد و کار جلو رود. بخش دیگر کارهایی است که با رویکرد انتقادی نسبت به جهان غرب و بویژه اقتصاد سیاسی مطرح است که در دست ترجمه قرار دارد. موضوع دیگری که برای ما اولویت دارد رمان نوجوان غیرایرانی است. بخش دیگر هم در حوزه مطالعات دین است که چند عنوان از آن مانند روایت عاشورا چاپشده است. مجموعهای از کارها هم تا نمایشگاه کتاب انشاءالله منتشر خواهد شد که از دیگر محورهای کاری ما است.
رکود بزرگی بازار نشر را فراگرفته است، کتابستان معرفت بودجه خود را از کجا تأمین میکند؟
یک فضای کلی در صنعت و کسبوکار ایران وجود دارد که این یک مساله عامالبلوا است که همه درگیر آن هستند. در حوزه نشر به نظرم یک مقدار این بحران رکود مضاعف است، دلیل آن هم این است که با توجه به کاهش قدرت خریدی که در جامعه وجود دارد، بیشتر نیازهای اولیه مساله خانوادهها بوده و مساله کتاب اولویت بعدی خانوادههاست. این بحرانی است که یقه همه تولیدکنندگان ایرانی بویژه ناشران را گرفته است. تلاش ما این بوده است با شناخت نسبی که نسبت به بازار نشر داریم و مخاطبشناسی که وجود دارد سعی کنیم کتابهایی را منتشر و عرضه کنیم که به لحاظ عرصه توزیع کتاب جذابی باشد، به همین جهت هم هست که عمده کارها چاپهای متعدد و مکرر داشته است. اما این به آن معنا نیست که راه درآمدزایی آنچنانی در این عرصه وجود داشته باشد.
تا چه حد مشکلات کتابخوانی را ناشی از اقتصاد بازار نشر میدانید؟
در سالهای اخیر بشدت قدرت خرید جامعه کتابخوان پایین آمده، به این معنا که تقریباً در سالهای 82 تا 96 قیمت کتاب از صفحهای 5-4 تومان به صفحهای 80 تومان رسیده، یعنی قیمت کتاب در این 14 سال 20 برابر شده، آیا جامعه کتابخوان درآمدش 20 برابر شده؟ نشده! میزان افزایش سالانه حقوق کارمند و کارگر بر اساس تورم اعلامی دولت 15 تا 20 درصد تعیین شده است. این میزان چنانچه در 14 سال اخیر جمع شود شاید حدوداً 4 یا 5 برابر شده ولی قیمت کتاب 20 برابر شده، یعنی جامعه کتابخوان با 5 درصد درآمد ماهانه اگر 4 جلد کتاب میخرید الان با همان 5 درصد یک یا 2 جلد کتاب میخرد. قیمت کتاب در حالت عادی 40-30 هزار تومان است. خب! این کاهش قدرت خرید کتاب منجر به این شده که جامعه کتابخوان مثل قبل نتواند کتاب بخرد و گزیده خرید کند چون دیگر توانش را ندارد، اینها مسائل جدی است. اینجا یک مغالطه اتفاق میافتد؛ میگویند مردم برای پیتزا 40 هزار تومان میدهند، خب! ما کاری با مردم نداریم، من میگویم فقط جامعه کتابخوان. وقتی جامعه کتابخوان قدرت خریدش پایین میآید طبیعتاً تیراژ و رونق کتابفروشی هم پایین میآید و وضعیت ناشران هم دچار بحران میشود، فرد کتابخوان آن 5 درصد درآمد ماهانه خود را برای خرید گذاشته، با این حال قبلاً 4 جلد کتاب میخرید اما الان با همان 5 درصد 2 جلد کتاب میخرد.
بهعنوان فردی که کتابهایشان به مزاج مخاطبان خوش آمده است، فکر میکنید رسانهها و نهادهای آموزشی تا چه اندازه در کتاب نخواندن جامعه مقصر هستند؟
اراده، عزم و برنامهریزی منسجمی برای کتابخوان شدن جامعه وجود ندارد، چه در حوزه آموزش و چه در ساحت ترویج، مانند سلسلهبرنامههای مفید و مؤثری که در صداوسیما پخش شود. آیا این برنامهها مردم را به کتابخوانی نزدیک میکنند یا صرفاً یک برنامه هستند؟ البته مورد داشتیم که برخی از برنامههای تلویزیون به دلیل مخاطب بالایی که دارند اگر کتابی در آن معرفی شود حوزه نشر به آن واکنش نشان میدهد و شاهد هستیم که مردم به آن کتاب تمایل نشان میدهند. این مجموعهها باید زیاد شوند که سلیقهها و ذائقههای مختلف بهانه و دلیلی برای رفتن به کتابفروشی داشته باشند. اما در حال حاضر در صداوسیما برنامه مؤثری که حوزه کتاب را تکان دهد، نداریم. کتاب معرفی میشود اما به نظرم قید اثرگذاری و اثربخشی برای کار باید تعریف کنیم. الان درباره تبلیغات کالاها طرف یک میلیارد خرج میکند و نتیجهاش این است که مثلاً 50 هزار بخاری فروخته است، درباره کتاب اما این اتفاق نیفتاده، جامعه کتابخوان را افزایش نداده است. نکته بعدی به نظرم این است که در بسیاری از شهرها جز تهران و قم، دسترسی به کتابها مشکل است و ویترین کتاب کم بوده، مثلاً در یک خیابان 20 تا بقالی میبینیم اما کتابفروشی اصلاً نیست، در خود تهران اغلب مناطق غیربرخوردار از کتاب هستند و ویترین کتاب نسبت به تعداد ناشر و عنوان کتاب کم است.