زهرا شعبانشمیرانی: «ماهورا» دومین ساخته سینمایی حمید زرگرنژاد در حال و هوای «عروس آتش» خسرو سینایی است. پایبند به سنتهای بومی قبایل جنوب غرب کشور است و همین موضوع بعد از سوژه حقیقتا بکر و دلخراش، این فیلم را به یکی از آثار قابل تامل امسال جشنواره فیلم فجر تبدیل کرد که البته در نهایت مهجور واقع شد. داستان اصلی فیلم اقتباسی از یک قصه واقعی است که در پلان پایانی فیلم هم بخش کوتاهی از آن را میبینیم. فیلم در ژانر دفاع مقدس است اما نه در لوکیشن خاکریز و جبهه نظامی، بلکه در لوکیشنی متفاوت و ساختارشکن سعی موفقی دارد در به تصویر کشیدن روستای عربزبان مرزنشین. سوژه فیلم مقاومت مردمی روستای مرزی جنوب غرب کشور و هممرز با عراق است. موضوعی که برگرفته از یک تراژدی غمانگیز و هولناک سالهای جنگ است که البته به گفته فیلمساز، در فیلم بخشی از حجم سنگین داغ و حزن از قصه کم شده؛ برای مثال در واقعیت خلبانی که از ارتش بعث عراق به سوی مردم ایران پناه میآورد به طرز فجیعی کشته میشود که این پلان، در فیلم زرگرنژاد نیست. «ماهورا» سند تصویری از حماسهای است که با خطای انسانی- خطای استراتژیک و نابخشودنی و بازگشتناپذیر- به یک فاجعه انسانی ختم میشود. «ماهورا» تلاش کرده ماهیت دشمن را و بیرحمی جنگ را روایت کند. البته ماهورا برخلاف پایان درخشانش- هر چند بسیار متاثرکننده است- آغاز بدی دارد و گنگ است. اصلا انگار قصه شروع نمیشود. اگر چه اصولا فیلمها با بحران پایان یا جمعبندی مواجهند اما این فیلم و در کلیت فیلمهای امسال، اولا اینکه خوشبختانه پایان دارند و دوما پایانهای نسبتا خوبی هم دارند. فیلم ضعفهای جدی فیلمنامهای دارد و غیر از شروع بد و ناپختگی شخصیتهای اصلی برعکس شخصیتهای فرعی، ماجرای عاشقانه ماهورا هم اصلا خوب از آب درنیامده است. ای کاش در تدوین پس از جشنواره حذف شود یا کوتاهتر شود چون نه تنها کمکی به منطق و روایت داستان نمیکند، بلکه در بعضی صحنهها از فیلم بیرون میزند و همین امر به انسجام قصه ضربه میزند. یکی از ضربههایی که به روایت فیلم وارد میشود، موتیفهای خیالی است که در چند جا مادر شخصیت اصلی مدام در فضایی میان رویا و خیال به او یادآوری میکند که عروس تو وطنی است که در آن زیستهای و این تاکید بر خاک به این شکل سورئال با منطق فیلم ناهمگن است.
هور باید بیش از خیال در خود فیلم و به کمک دوربین، جایگزین ماهور شود که البته فیلمساز در این راستا تلاشش ناکام مانده است. شاید اگر در «ماهورا» زرگرنژاد باز هم با بهروز افخمی در فیلمنامه همکاری میکرد چنانکه در فیلم اولش «پایان خدمت» این اتفاق رخ داده بود، فیلم پشتوانه قویتری داشت. درباره بازیها هم ساعد سهیلی و کامران تفتی هر دو خوبند. ساعد سهیلی 2 سکانس فوقالعاده سخت و احساساتبرانگیز را به شکل قابل قبولی اجرا میکند و در واقع بار احساسی کل فیلم به دوش همین 2 سکانس است. یکی صحنهای که زنان در حال شیون و مویهاند و همه مردان قبیله را چشم بسته و دست بسته به اسارت بردهاند و وقتی ساعد سهیلی و دوستانش سر میرسند دیر شده و با این صحنه طاقتفرسا مواجه میشوند. ساعد سهیلی در این سکانس هیچ دیالوگ و اکتی ندارد فقط نگاه و بغض و اشک دارد و همین سختی کار هم هست. از اینجا به بعد است که ایده اصلی فیلم خودش را به مخاطب نشان میدهد. اینکه ما نجنگیدیم بلکه دفاع کردیم و ایستادیم و سرنوشت دست کشیدن از مقاومت را در پلان نهایی که بسیار پرخون است، روایت میکند. در باب موسیقی فیلم هم باید گفت ستار اورکی که خودش از اهالی جنوب است، با تسلط به موسیقی نواحی جنوب بیشترین بهره را از المانها و صداهای محیط برده است. «ماهورا» نشان میدهد مقاومت انتخاب تحمیلی ما است و در کل از دید مخاطب نمره قبولی میگیرد.