محمد حیدری: «خاطر نازکِ گُل» یکی از معدود کتابهای نوشته شده در ارتباط با سیره عملی حضرت زهرا(س) است که نویسنده سعی کرده با نگاهی کاربردی به معرفی و دستهبندی احادیث نقل شده پیرامون شخصیت حضرت زهرا(س) بپردازد. حجتالاسلام «حسین سیدی» نویسنده این کتاب با مطالعه بیش از ۵۰۰ منبع، سعی کرده مهمترین و اصلیترین روایاتی را که در ارتباط با زندگی حضرت زهرا(س) در 3 بعد رابطه با خود، رابطه با خدا و رابطه با دیگران است، جمعآوری کند. نویسنده در این اثر، با پرداختن به موضوعات مهمی چون سبک زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و سیاسی حضرت زهرا(س) و همچنین عملکرد ایشان در دفاع از ولایت هم به نوعی بخشی از تاریخ صدر اسلام را مرور کرده است و هم سیره عملی حضرت زهرا(س) را به عنوان یک انسان کامل، در پیش چشم مخاطبش ترسیم میکند. در بخشی از این کتاب آمده است:
هنگامی که کتاب زندگی این بانو را ورق میزنیم، روایاتی را میبینیم که بر احتیاط بسیار ایشان در حضور نیافتن در مجالس مردانه و نشست یا همکاری با آنان به هر صورتی پای میفشارند به گونهای که حس میشود ایشان در برابر هیچ مردی آشکار نمیشد اما از سویی دیگر احادیثی وجود دارد که در آنها یاران رسولخدا(ص) از زردی چهره فاطمه از گرسنگی حکایت میکنند؛ کدامیک از این دو دسته روایات درست است؟
احادیث دسته اول
ابن مغازلی از... امام علی(ع) نقل کرد که روزی نابینایی برای ورود به منزل اجازه خواست، حضرت فاطمه خود را پوشانید. پیامبر از وی پرسید: این مرد که تو را نمیبیند، چرا خود را از وی پوشاندی؟ بانو گفت: اگر او مرا نمیبیند، من که او را میبینم؛ افزون بر این، او بو را احساس میکند [و من عطر زدهام]. پیامبر فرمود: به راستی که تو پاره تن من هستی. از علی(ع) نقل شده که فرمود: خدمت رسول خدا نشسته بودیم. پرسیدند: به من بگویید چه چیزی برای زنان بهتر است؟ کسی از جمع نتوانست پاسخ دهد تا پراکنده شدیم. نزد فاطمه رفتم و آنچه پیامبر پرسیده بود را بازگو کردم. بانو گفت: اما من میدانم. برای زنان بهتر آن است که نه خود مردی را ببینند و نه مردی آنها را ببیند. نزد حضرت برگشتم و پاسخ را گفتم. پرسید: چه کسی آن را به تو گفت؟ گفتم: فاطمه. فرمود: فاطمه پاره تن من است.
احادیث دسته دوم
اما دسته دوم احادیثیاند که جابر بنعبدالله انصاری، عمران بنحصین و دیگران نقل کردهاند که آنان فاطمه و رخسار زرد از گرسنگی او و جز آن را دیدهاند. شیخ کلینی از جابر بنعبدالله انصاری نقل میکند: روزی رسول خدا(ص) به طرف خانه فاطمه میرفت و من هم با او بودم. چون به در خانه رسیدیم، دست را روی در گذاشت و آن را هل داد. سپس فرمود: السلامعلیکم. فاطمه گفت: درود بر شما، ای رسول خدا. پیامبر پرسید: وارد شوم؟ زهرا گفت: وارد شو ای پیامبر خدا. رسول پرسید: من و همراهم بیاییم داخل؟ فاطمه گفت: رسول خدا روسری ندارم. [بعد از آنکه حضرت سر خود را پوشاند] پیامبر و من وارد شدیم. رخسار زهرا زرد رنگ بود. پیامبر از او پرسید: چرا چهرهات زرد است؟ گفت: از گرسنگی است، ای فرستاده خدا. پیامبر گفت: ای خداوندگار سیرکننده گرسنگان... فاطمه دختر محمد را سیر گردان. جابر گفت: قسم به خداوند دیدم چنان خون به سیمای او دوید که چهرهاش گلگون شد. بنابراین میتوان این دو دسته حدیث را اینگونه جمعبندی کرد: او از خودنمایی در جمع مردان بشدت دوری میکرد؛ همانگونه که دوست نداشت در بیرون از خانه کار کند. اگر چه این کار برای دیگران اشکالی ندارد و این از لحاظ نکتهای است که میگویند: «نیکی نیکان، برای نزدیکان درگاه خداوندی گناه به شمار میرود.» بنابراین از روایات دسته اول وجوب پوشاندن چهره برنمیآید. آنچه میماند عدم وجوب پوشش چهره در برابر نامحرم از احادیث دسته دوم است؛ به همین خاطر بود که خلیفه دوم در کوچه او را شناخت و جابر و عمران از زردی رخسارش گفتند.