زهرا سعیدی: ارتش به مفهوم نوین آن، نهادی مدرن است که سابقه تشکیل آن در ایران به مفهوم امروزی، به دوران رضاشاه بازمیگردد. وی بعد از روی کار آمدن و در پیش گرفتن برنامه مدرنیزاسیون، تأسیس ارتش واحد را به عنوان یکی از برنامههای مهم خود در دستور کار قرار داد و خیلی زود موفق به اجرای ارتشی منظم و مدرن شد اما به جای اینکه آن را در خدمت کشور و حفاظت از تمامیت ارضی قرار دهد، در راستای حفظ قدرت و سیطره خود به کار برد. به عبارت دیگر، این نهاد به جای حفاظت از سرزمین ایران به حفاظت از منافع شاه در مقابله با گروههای اجتماعی داخلی میپرداخت. این سیاست با اقدامات خاص وی صورت گرفت که در ادامه این نوشته، به این اقدامات و نیز عملکرد این نهاد در دوران حکومت وی پرداخته میشود.
ارتش و کارکرد آن
در برخی کشورها در کنار ارتش از سایر نهادهای نظامی موازی نیز بهره میبرند، اما ارتش از جایگاه خاص و مهمتری برخوردار است و معمولا نیروهای آن تحت آموزشها و شرایط خاص و با هدف دفاع از کشور گزینش میشوند؛ درواقع کارکرد این نهاد نظامی دفاع از تمامیت ارضی در برابر دشمنان خارجی و حفظ مرزها از هرگونه آسیب و دستاندازی دشمنان است. هرچند گاه عملکردهای متفاوتی نیز از این نهاد سر زده است، البته هر یک از کشورها بر حسب تجربه تاریخی و بویژه هنجارهای ضوابط قانون اساسیشان، راهحلی برای برقراری حاکمیت ملی بر لشکریان یافتهاند. از اینرو، ممکن است تعداد، شکل و نوع نیروهای نظامی کشورها متفاوت از هم باشد. هر چند در بسیاری از اهداف و ویژگیها از جنبههایی مشترک برخوردارند و ارتش به عنوان مهمترین نهاد و راهحل برقراری حاکمیت ملی پذیرفته شده است. در ایران، تلاشها برای ایجاد، تأسیس و راهاندازی نیروی نظامی قوی و مدرن به سبک غربی، به دوران «ناصرالدینشاه قاجار» بازمیگردد. نیروی قزاق نیروی نظامی ویژهای بود که در دوره ناصرالدینشاه تأسیس شد. روسها در سفر دوم ناصرالدینشاه، در مانوری نظامی در سنپترزبورگ، باعث جلب نظر شاه ایران نسبت به وضع لباس و اسلحه و انضباط قزاقهای روس شدند و به این ترتیب ناصرالدینشاه درصدد برآمد یک قسمت از سوارهنظام ارتش ایران را به سبک قزاقهای روس تربیت کند. علاوه بر نیروهای قزاق، شاهد شکلگیری نیروهایی چون پلیس جنوب، ژاندارمری و... نیز هستیم اما در نهایت هیچیک از این نیروها بنا به دلایلی نتوانستند شاکله ارتشی مدرن را تشکیل دهند زیرا علاوه بر عدم بهرهگیری از فرماندهی واحد یا بعضاً فرماندهی ایرانی، نظارت دولتی و قانونی نیز بر عملکرد آنها وجود نداشت. به عبارتی از آنجا که بیشتر این نیروها تحت آموزش و نظارت نیروهای خارجی قرار داشتند، در راستای منافع و سیاستهای آنان نیز عمل میکردند. با این حال ساختار ارتش تا دوره قاجار به همان شکل باقی ماند تا اینکه با تشکیل حکومت پهلوی، بسیاری از نهادهای پیشین و از جمله ارتش، با تغییراتی مواجه و به سبک مدرن و غربی تأسیس و سازماندهی شد.
تأسیس ارتش مدرن در دوره رضاشاه
نخستین اقدام رضاشاه در راستای تشکیل ارتش واحد و مدرن، ادغام تمام نیروهای نظامی همچون بریگاد مرکزی قزاق و ژاندارمری بود. وی علاوه بر آنکه کنترل آن نیروها را از دست روسها خارج کرد، پلیس جنوب را نیز منحل کرد. بدین ترتیب و «با اصرار و تلاشهای رضاخان بریگاد قزاق ایرانی، پلیس جنوب، ژاندارمری و سایر واحدهای نظامی در نیروی مسلح واحدی متحد شدند». در گام بعدی، آموزش نیروهای نظامی در دستور کار رضاشاه قرار گرفت و دانشکده افسری در همین راستا تشکیل شد. علاوه بر این، سال 1305 نیز با تأیید مجلس، گروهی از افسران ایرانی برای گذراندن دورههای آموزشی به مدارس نظامی اروپای غربی و بویژه فرانسه فرستاده شدند. «سال 1309 ارتش ایران بیش از 100 هزار نفر برآورد میشد که حدود 20 هزار نفر ژاندارم و بقیه افراد نیروهای عادی بودند». رضاخان برای ساختن ارتشی بزرگ، از منابع قدرت بخوبی استفاده کرد و بودجه کلانی نیز به آن اختصاص داد که «در آغاز بودجه آن از محل مالیاتها و درآمد خالصجات تأمین میشد و به طور متوسط حدود ثلت کل بودجه کشور را تشکیل میداد». با تکمیل فرآیند تأسیس ارتش مدرن، رضاشاه توانست یکی از اهداف و آرزوهای بزرگ خود و بسیاری از کسانی که سودای ارتشی بومی جهت مقابله با دشمنان را داشتند، تحقق ببخشد اما بزودی مشخص شد این نهاد تنها در راستای افزایش قدرت شاه و متمرکز کردن آن است نه نیرویی جهت حفاظت از تمامیت ارضی و مرزی کشور.
اهداف رضاشاه از تشکیل ارتش و موارد بهکارگیری آن
بررسی اجمالی و تاریخی دوران رضاشاه بخوبی بیانگر آن است که وی از ارتش به عنوان ابزاری برای ساخت و تکمیل قدرت مطلقه خود استفاده کرد. بدین ترتیب، ارتش به بهانههای مختلف جهت سرکوب بسیاری از نیروهای داخلی مخالف به کار رفت. از جمله این موارد میتوان به سیاست تخته قاپو، سرکوب اشراف و زمینداران و برخی جنبشهای ضد حکومت اشاره کرد.
سیاست تخته قاپو
سیاست تخته قاپو یکی از اقدامات خشونتبار رضاشاه در راستای خلع سلاح و متمرکز کردن نیروهای عشایری بود که طبق آن اسکان اجباری عشایر در پیش گرفته شد. عشایر یکی از نیروهای مخالف رضاشاه بودند که همواره به عنوان نیروی گریز از مرکز در مقابل تمرکزگرایی مقاومت میکردند و این موضوع میتوانست در درازمدت قدرت شاه پهلوی را با تهدید روبهرو کند. لذا رضاشاه با بهکارگیری ارتش و شیوههای نظامی، توانست ایلات و عشایری را که در مقابل سیاست اسکان مقاومت میکردند به اجبار در مناطقی که دولت خود تمایل به آن مکانها داشت، اسکان دهد. این سیاست همانطور که گفته شد با اعمال خشونت زیادی انجام گرفت. در نتیجه این سیاست، بسیاری از ایلات لرستان، بلوچستان، خراسان، خوزستان، آذربایجان و... از سال 1301 تا سال 1313 سرکوب و خلع سلاح شدند. «در این میان منابع مالی عشایر و قبایل نیز مورد دستاندازی قرار گرفت و منابع عمدهای به تصرف ارتش درآمد و قسمت عمدهای از اراضی و املاک رؤسای قبایل و عشایر با استفاده از قانون جدید ثبت اسناد و املاک از دست آنها خارج شد». این سیاست در نهایت به حفظ و افزایش قدرت رضاشاه کمک زیادی کرد. «رضاشاه با اتخاذ و اجرای این سیاست، قدرت را از ایلات و عشایر گرفت و از شناسایی هرگونه حقوق اجتماعی و سیاسی آنان سر باز زد».
کسب قدرت و سیاست با سرکوب زمینداران
علاوه بر سرکوب عشایر و ایلات، زمینداران نیز از دخالت حکومت و ارتش مصون نماندند. «طبقه اشرافیت دیوانی و زمینداران تا قبل از کودتای 1299 مهمترین عنصر طبقه حاکمه بوده و قدرت اجرایی را در دست داشتند». اما با روی کار آمدن رضاشاه موقعیت بسیاری از زمینداران بر اساس برخی قوانین مصوب از جمله قانون ثبت اسناد و املاک، تغییر کرد و نفوذ حکومت بر امور آنها مشخص شد. به عنوان مثال، مطابق یکی از این قوانین، «مالکیت املاک براساس قانون جدید ثبت املاک در دفاتر ثبت میشد و قباله داشت، از این رو در عمل، شاه و ارتش میتوانستند املاک کشاورزی و غیرکشاورزی را مصادره کنند یا به زور با قیمت اسمی به خرید آنها بپردازند» و ضمن تصاحب آن، قدرت زمینداران را نیز کاهش دهند. بدین ترتیب نهتنها این دو گروه، بلکه بسیاری از جنبشها و گروههای سیاسی مخالف حکومت همچون گروههای مذهبی و جنبشهایی چون واقعه مسجد گوهرشاد نیز توسط ارتش و به دستور شخص رضاشاه سرکوب شدند. از اینرو ارتشی که قرار بود با هدف حفظ کشور و نیز در مسیر مدرنیزاسیون تأسیس شود نهتنها در راستای حفظ کشور از گزند دشمنان به کار نرفت، بلکه حتی نتوانست باعث بقای قدرت شخص شاه شود، زیرا همانطور که اشاره شد اولا این نهاد جهت ساخت و تکمیل قدرت مطلقه به کار گرفته شد و در نتیجه آن، بسیاری از نیروهای داخلی سرکوب شدند. در ثانی، اقدام سردار سپه در درست کردن نیروهای نظامی، اقدامی تقلیدی و شتابزده بود که منافع سیاسی کشورهایی چون انگلیس را به دنبال داشت؛ درواقع «انگلیسیها سخت با این برنامه همراه بودند، زیرا با انقلاب اکتبر و پیدایی این قدرت سیاسی تازه در همسایگی ایران، نیروی نظامی یکدست به سود انگلیس بود...». در نهایت نیز فرجام کار پهلوی اول بخوبی صحت این ادعاها را مشخص کرد. بعد از حمله ارتش متفقین به ایران در شهریور 1320، ارتش بعد از اندکی مقاومت، فروپاشید و ارتشی که با بودجههای کلان شاکلهای ظاهراً مدرن یافته بود، نهتنها در مقابل دشمنان کاری از پیش نبرد، بلکه به حفظ قدرت رضاشاه نیز کمکی نکرد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران